مرصاد خدا؛ آنگاه که دیگر کسی نیست

دکتر مصطفی شاهرضایی، قران پژوه و از اساتید دانشگاه علوم پزشکی در یادداشت اختصاصی برای قدسنا درباره فلسطین و غزه نوشت: و این است مرصاد… کمینگاه سکوت. کمینگاه نگاه. نه برای ترساندن، بلکه برای رساندن. نه برای انتقام، بلکه برای حساب. و این است مرصاد… عدالتی بیصدا، که یا چون نسیم، نجات میآورد، یا چون صاعقه، پایان.
خبرگزاری قدس(قدسنا)
بسم الله الرحمن الرحیم
گاهی آنقدر مشکلات پشت هم میآیند که حتی نمیرسی یکیشان را حل کنی؛
هنوز از غم قبلی بیرون نیامدهای که بعدی در میزند.
فقدانها، شکستها، سکوتها، بیجوابیها…
همه با هم میرسند، پشت هم، بیوقفه.
گاه از بیرون زخمی،
گاه از درون شکسته،
و گاه، از هر دو.
هر روز کمی بیشتر تلخ میشود.
هر شب سنگینتر.
و انسان، آهسته و بیصدا، به جایی میرسد که احساس میکند:
دیگر تاب ندارد.
لحظهایست که فقط یک ضربهی دیگر کافیست.
فقط یک اتفاق دیگر…
و همهچیز فرو میپاشد.
در آن لحظه، نه دنبال راهی هستی،
نه دنبال کسی.
فقط آرزو میکنی:
کاش کسی نجاتم دهد.
و اینجاست که قرآن، حرفی عجیب میزند.
انگار برای همین لحظه نوشته شده:
وقتی نه امیدی مانده، نه پیامبری، نه معجزهای.
قرآن میگوید:
«حتى إِذا استیأس الرُّسُل، و ظنُّوا أنَّهُم قد کُذِبوا، جاءَهُم نصرُنا»
(سوره یوسف، آیه ۱۱۰)
حتی پیامبران هم،
در لحظاتی،
به نقطهی شکست میرسند.
و درست همانجا، در آخرین نفس،
نصرت خدا میرسد.
نه زودتر، نه دیرتر.
دقیق، بینقص، در لحظهای که باید.
⸻
مرصاد: کمینگاه عدل و نجات
درست پس از این آیه، قرآن آیهای دیگر میآورد:
آیهای کوتاه، اما سهمگین:
«إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»
(سوره فجر، آیه ۱۴)
پروردگارت در کمین است.
اما نه چون دشمنی که قصد انتقام دارد،
بلکه چون داوری که با صبری بیانتها نظاره میکند.
با دقت.
با حساب.
با عدل.
در تفسیر المیزان، علامه طباطبایی مینویسد:
مرصاد یعنی جایگاهی که خدا در آن مراقب است—
نه فقط برای گرفتن خطا،
بلکه برای رساندن نجات.
برای ظالمان،
مرصاد یعنی:
اجازهی طغیان، تا لحظهی سقوط.
و برای مؤمنان،
مرصاد یعنی:
دقیقهشماری برای لحظهی نجات.
⸻
مرصادِ قهر، مرصادِ رحمت
فرعون، تا دم دریا پیش آمد.
با آن همه لشکر، با غرور قدرت.
خیال کرد از بحران عبور کرده.
اما درست در لحظهی خیال آسودگی،
دریا برگشت،
و مرصاد بسته شد.
و در طرف مقابل، مؤمنی ایستاده…
تنها، خسته، بیپناه.
اما هنوز دلش به خدا وصل است.
و خدا، آن بالا، در مرصاد نشسته؛
منتظر است تا دل بندهاش با تمام زخمها بگوید:
یا رب…
و همان لحظه، نجات از جایی میرسد که بنده هرگز تصورش را نمیکرد.
⸻
گلایهای از جنس عشق و عدل
اما گاهی مؤمنان،
در دل اینهمه ظلمی که در جهان میبینند،
فریادی از سر شوق و شکایت،
با هم برمیخیزد.
آری، خدایا…
اگر تو در مرصادی،
پس اینهمه کودک کشتهشده در غزه،
اینهمه خانهویرانشده در فلسطین،
اینهمه دلِ بیپناه در جهان…
کی نوبت حساب میرسد؟
و در چنین لحظههایی،
شعر حافظ، نه فقط بهعنوان یک بیت زیبا،
که بهعنوان صدای دل هر منتظر عدالت،
از دل تاریخ بلند میشود:
عنان کشیدهرو ای پادشاه کشورِ حسن
که نیست بر سر راهی، که دادخواهی نیست
یعنی:
ای خدای زیبایی،
ای خدای عدالت…
لحظهای بایست.
نگاهی کن.
در هر راهی که تو مینگری،
دلهای شکستهای هستند که فقط تو را دارند.
و این همان مرصاد است…
مرصادی که نه برای خاموشماندن،
بلکه برای لحظهایست که همهٔ زمین از فریاد پر شده،
و فقط آسمان مانده…
فقط تو ماندهای.
⸻
و ما… در کدام مرصاد ایستادهایم؟
مرصاد، صحنهی آخر نیست.
همین اکنون است.
همین لحظه.
وقتی حقی را خوردهای و خیال کردهای کسی ندیده…
وقتی از کسی گذشتهای و فکر کردهای خدا هم گذشته…
و یا وقتی بیپناه ماندهای و امیدت فقط یک کلمه است:
نجات.
خدا در مرصاد است.
و مرصادش،
نه با عجله،
نه با شتاب،
که با عدل و مهربانی،
دقیقترین زمان را انتخاب میکند.
خوشا به حال کسی که
پیش از آنکه مرصاد برسد،
خودش را نجات داده باشد.
⸻
و این است مرصاد…
کمینگاه سکوت.
کمینگاه نگاه.
نه برای ترساندن،
بلکه برای رساندن.
نه برای انتقام،
بلکه برای حساب.
و این است مرصاد…
عدالتی بیصدا،
که یا چون نسیم، نجات میآورد،
یا چون صاعقه، پایان
انتهای پیام/
صفحات اجتماعی
اینستاگرام تلگرام توییتر آر اس اس