شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ 
qodsna.ir qodsna.ir

تحلیل ناتوانی نظام های عربی
در جنگ غزه

«ابراهیم علوش»

 

به گزارش خبرگزاری بین المللی قدس (قدسنا) به نقل از پایگاه اینترنتی المیادین نت، ابراهیم علوش در تحلیلی با عنوان «نظام های رسمی عربی در ترازوی غزه» نوشت زمانه جدیدی است که در آن مبارزان در حال کسب و ثبت دستاوردهای بزرگی هستند و کسانی هم که دل در گرو غرب و رژیم صهیونیستی دارند ناکامی های بزرگی را تجربه می کنند و دیگر برای آدمی دشوار نیست که قسمت درست تاریخ را ببیند.

 

نظام های رسمی عربی بار دیگر ناتوانی و عجزشان در دفاع از امنیت ملی عربی حتی در پایین ترین سطح ممکن و و نیز همدستی شان را علیه این امنیت آشکار کردند و آن ها اولاً به عنوان «نظام های خرده پا» طراحی شده اند تا ملت های عربی را در برابر خطراتی که به صورت جمعی یا فردی تهدید می کند، تنها رها کنند و دوم اینکه به عنوان زیر مجموعه غرب عمل کنند به خصوص اینکه نظام های دارای رویکرد مستقل در عرصه رسمی عربی - هم از نظر تعداد و هم از تأثیرگذاری- از کودتای سادات علیه جمال عبد الناصر در مصر گرفته تا بهار به اصطلاح بهار عربی تا تجاوز به عراق و محاصره و اشغال آن و تلاش برای متلاشی کردن آن، رو به افول رفتند.

 

از نظام های رسمی عربی انتظار نمی رفت که ارتش هایشان را برای آزادسازی فلسطین به میدان آورند و یا اینکه به رژیم صهیونیستی در پاسخ به تجاوز وحشیانه اش به غزه اعلام جنگ کنند اما تحولات بین المللی و منطقه ای تشویق می کرد و زمینه را فراهم آورده بود تا در حد تماشاگر قتل عام ها و ویرانگری ها نمانند و کاری بکنند.

 

پیوستن به گروه بریکس و حرکت به سمت افزایش قیمت های نفت در قالب اوپک پلاس در پی تحریم های تحمیلی غرب علیه روسیه و نفت و گاز آن و نزدیک شدن به روسیه و چین و آغاز شکستن محاصره رسمی عربی از سوریه و آشتی های رسمی عربی با ایران -که با رویکرد غرب و صهیونیسم در همه این عرصه ها در تضاد است- و تأثیرگذاری فزاینده محور مقاومت و ساختارهای منطقه ای آن و فروکش کردن نسبی حضور آمریکا در منطقه؛ همه و همه حکایت از آن داشت که روح جدیدی به نظام های رسمی عربی دمیده شده است.

 

در مقاله های گذشته نوشتیم آنچه نظام های رسمی عربی را به آنچه در بالا گفته شد سوق داد از دست دادن پوشش و حمایت های آمریکا به خصوص پس از عقب نشینی از عراق و افغانستان و اقدام آمریکایی ها به رها کردن هم پیمانان اوکراینی شان بود تا بدون حمایت رسمی پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) بجنگند.

 

همچنین طفره روی آمریکایی ها از مقابله با موشک های یمنی که در منطقه خلیج (فارس) جولان می دهند، رویکرد دولت بایدن برای تفاهم با ایران در پی تحریم های تحمیلی به روسیه و به خصوص جنگ اوکراین، سرگرمی نخبگان آمریکایی به بحران های داخلی شدیدشان مانند بحران بودجه و بدهی عمومی آمریکا و چند دستگی در جامعه آمریکا و نبردهای انتخاباتی و قضایی و متمرکز کردن توان آمریکا در سطح بین المللی به رویارویی با روسیه و چین در تلاش برای کُند کردن روند افول اقتصادی و سیاسی آمریکا به عنوان نظام تک قطبی؛ همه و همه اینها باعث شد منطقه عربی پس از اوکراین و تایوان و همه مناطق درگیری دیگر با روسیه و چین در جغرافیای سیاسی و اقتصادی بین المللی در پایین ترین اولویت های واشنگتن گنجانده شود.

 

نشانه رویکرد آمریکا در بی اعتنایی به پرونده های عربی در چند سال گذشته را در فشارهای گسترده دولت جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به سعودی برای امضای توافقنامه عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی به خصوص در چند هفته قبل از عملیات طوفان الاقصی می توان دید که خبرهایی از نزدیک شدن امضای توافقنامه ابراهیمی دیگری در رسانه ها منتشر شد.

 

آن خبرهای درز یافته در آن زمان، خیلی جدی گرفته نشد زیرا رسانه های آمریکایی و صهیونیستی مملو از گزارشهایی درباره انگیزه های شخصی بایدن و نتیاهو بود تا «دستاوردهای شخصی» داشته باشند؛ بایدن برای آنکه خودش را قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال آینده با توجه به کاهش شدید محبوبیتش، نجات دهد و نتانیاهو نیز دولت و سمت سیاسی و خودش را از محاکمه شدن در دستگاه قضایی رهایی بخشد به همین سبب این دو نفر آماده بودند هرگونه وعده ای به سعودی صرف نظر از جدی بودنشان در اجرا بدهند تا در عادی سازی روابط گشایشی حاصل شود البته به غیر از وعده هایی که به وجهه سیاسی و در نتیجه انتخاباتی آنان لطمه نزند.

 

روشن است که هرگونه گشایشی ناقض امنیت ملی عربی است و جا انداختن این تصویر که عادی سازی قریب الوقوع است حتی اگر محقق نشود به خودی خود یک رخنه و نفوذ رسانه ای است به خصوص زمانی که مسیر را به روی سعودی باز می کند.

 

اما آنچه ماشین انتخاباتی حزب دمکرات در آمریکا یعنی حزب بایدن و دولت نتانیاهو در رژیم صهیونیستی به آن نیاز دارند، از یک سطح راهبردی عالی به سطح «اعلان توافق» تنزل یافته بود که در تبلیغ برای بایدن و نتانیاهو کاربرد داشت.

 

طرح «کریدور هند-اروپا» که از خلیج (فارس) و رژیم صهیونیستی عبور می کند و در نشست گروه 20 در نهم سپتامبر گذشته یعنی حدود یک ماه قبل از عملیات طوفان الاقصی اعلام شد به عادی سازی قریب الوقوع بین سعودی و رژیم صهیونیستی نینجامید.

 

محقق شدن «کریدور هند-اروپا» تا زمانی که روابط سعودی و رژیم صهیونیستی عادی سازی نشود به واقعیت پیوستنش دشوار است هرچند پرسش های فنی و اقتصادی بزرگی درباره چنین کریدوری مطرح است و صرفه اقتصادی آن را زیر سئوال می برد و فقط در بعد سیاسی و رسانه ای چنین کریدوری مطرح است.

 

مهم ترین موضوع آن است که «کریدور هند-اروپا» از زاویه جغرافیای سیاسی به معنای صف بندی مجموعه غرب در رویارویی با روسیه و چین به خصوص پس از پیوستن شش کشور در سازمان بریکس در ماه اوت گذشته به این کریدور است که سعودی از جمله آن ها بود.

 

چنین اتفاقی بدان معناست که جغرافیای سیاسی کشورهای عربی با منازعه بین المللی روبروست و چنین امری از به حاشیه رانی کریدور ایران نیز مهم تر است زیرا ایران یک ایستگاه اساسی در کریدور شمال به جنوب است که هند را به روسیه متصل می کند و گزینه های راهبردی اش در داشتن ارتباط با شرق و جنوب است نه با تقویت روابط اقتصادی و سیاسی و اروپا؛ یعنی ضربه در اینجا به صورت اساسی به چین و سپس به روسیه وارد می شود.

 

عملیات طوفان الاقصی؛ معادلات منطقه ای را تغییر داد:

 

آمریکا حضور نظامی دریایی اش را در هفتم اوت گذشته با تعدادی از کشتی های جنگی ناوگان پنجم که حامل شمار زیادی نیروی ویرانگر و هزاران سرباز آمریکایی بودند از کانال سوئز گرفته تا دریای سرخ و تنگه باب المندب و خلیج عدن و دریای عرب و خلیج عمان و تنگه هرمز و خلیج عربی (فارس) تقویت کرد و در ماه گذشته نیز ناوگان پنجم رزمایش نظامی در خلیج عربی (فارس ) انجام داد.

 

چنین کاری به معنای پیام اطمینان بخشی به نظام های هم پیمان آمریکا بود که در پی آغاز عقب نشینی آمریکا از منطقه و کاهش اعتنا به واشنگتن در تلاش هستند حامی روسی-چینی جایگزین پیدا و با ایران آشتی کنند. از همین روی آمریکا بر حضورش تأکید و در حال تثبیت حمایتش است و همین یک پیش زمینه ضروری برای متقاعد کردن سعودی به منظور ورود به عرصه عادی سازی ابراهیمی است.

 

اما تحول بزرگ در لشکر کشی آمریکا پس از عملیات «طوفان الاقصی» انجام گرفت و اگر آب های عربی از دریای سرخ گرفته تا خلیج (فارس)، حوزه فعالیت ناوگان پنجم آمریکا بود، آب های عربی نزدیک به دریای مدیترانه، حوزه فعالیت ناوگان ششم بود که بارها با اعراب درگیر شده بود زمانی که در بحران داخلی لبنان در سال 1958 میلادی  به درخواست کمیل شمعون رئیس جمهور وقت این کشور و در جنگ سال 1973 میلادی وارد عمل شد و مأموریتش در آن زمان نیز باز نگه داشتن کانال سوئز بود همچنانکه در درگیری های مستقیم با شوروی در آن جنگ و بمباران لیبی در سال 1986 میلادی و بمباران شدید این کشور در سال 2011 میلادی وارد میدان شد.

 

اما به نظر می رسد حضور متعارف ناوگان ششم در دریای مدیترانه برای حمایت از رژیم صهیونیستی کافی نبود و پس از ضربه طوفان الاقصی که این رژیم را در هم کوبید دولت آمریکا فقط یک مجموعه از ناو هواپیمابر را نفرستاد بلکه دو مجموعه ناو هواپیمابر فرستاد؛ اوّلی جرالد فورد و دیگری آیزنهاور بود.

 

شاه بیت سخن اینکه حضور فزاینده آمریکا در دریای مدیترانه با سرفصل مقابله با ایران و حزب الله در بازگرداندن بخشی از اعتماد نظام های عربی که روی دولت آمریکا حساب کرده بودند و واشنگتن آن ها را خوار کرده بود، موثر بوده است و نظام های عربی الان احساس می کنند که حمایت آمریکا با تأکید بر تعهدش برای حراست از منطقه،  دوباره بازگشته است.

 

ملاحظه می کنیم که دیدار اوپک پلاس به تعویق افتاد و صحبت از توافقنامه ابراهیمی دوباره مطرح شد اما تا چه زمانی می توان روی تعهد نظامی آمریکا در منطقه ما صرف نظر از اولویت های راهبردی واشنگتن حساب کرد؟ تا چه زمانی آمریکا نیروهای کمکی ناوگان پنجم را در آب های ما صرف نظر از اولویت اقیانوس آرام –هند که پنتاگون در سال 2018 میلادی تثبیت کرد، حفظ خواهد کرد؟

 

همه آنچه اتفاق افتاد، آن بود که رژیم صهیونیستی یک تهدید حقیقی و اختلال در موازنه اش را احساس کرد و همه غرب و در صدر آن دولت آمریکا با شتاب به میدان آمدند  تا از این رژیم، حمایت های معنوی و سیاسی و نظامی و مالی کنند. حقیقت منازعه در فلسطین، آشکار و روشن شده که منازعه در فلسطین، منازعه با مجموعه غرب است و برخی می گویند این نشانگر اهمیت «اسرائیل» به عنوان پایگاهی برای امپریالسم در کشورهای عربی است و برخی دیگر می گویند نشانگر تأثیرگذاری لابی های یهودی در مراکز تصمیم گیری در همه غرب است.

 

اما هر دو دیدگاه در آنِ واحد بر حق هستند و روابط سازمانی بین مجموعه غرب و رژیم صهیونیستی فراتر از ایفای یک نقش کارکردی به عنوان پایگاهی برای استعمار در منطقه ماست و در سطح ادغام سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نخبگان یهودی با نخبگان حاکم در غرب است همان نخبگانی که در مجازات هنرمندان، هنرپیشه ها، بازرگانان، اصحاب رسانه و اساتید دانشگاههای غربی که از خط نهاد حاکم بر غرب در حمایت از صهیونیسم عدول می کنند تردید نمی کنند و این چیزی است که در چند هفته گذشته شاهدش بودیم.

 

خلاصه اینکه دلخوش کردن نظام های عربی روی یک رؤیای گذراست چون زمانی که دولت آمریکا به نتیجه برسد خطری که رژیم صهیونیستی را تهدید می کند در حال از بین رفتن است، این رؤیا نیز برباد خواهد رفت.

 

اگر خطر به قوت خود باقی است؟ و وجود رژیم صهیونیستی در معرض تهدید قرار دارد بنابراین حکم دلخوش کردن نظامی  عربی روی رژیمی که وجودش رو به زوال و نابودی است چه حکمت و دلیلی دارد؟

 

راهبرد نظام های عربی در تعامل با تجاوز صهیونیسم به غزه:

 

در سایه حضور گسترده نظامی و سیاسی گسترده آمریکا در منطقه؛ رویکرد نظام رسمی عربی در تعامل با تجاوز صهیونیسم به غزه آن بود که غزه را رها کرد اما به شدت به مدیریت افکار عمومی عربی اقدام کرد تا همدستی اش را با قتل عام هایی که صهیونیست ها در غزه مرتکب شدند مدیریت کند و این کار را به شیوه های زیر انجام داد:

 

1-صدور بیانیه های محکومیت و برخی واکنش های رسانه ای برای مهار خشم افکار عمومی عربی.

 

2-به نمایش گذاری کمک های انسانی که ارائه کرد.

 

3-درخواست از غرب برای آنکه آتش بس برقرار کند.

 

4-انجام دادن برخی کارها برای مهار خشم ملت های عربی.

 

مسخره بازی حقیقی در نتایج نشست سران عربی-اسلامی در ریاض بود که با گذشت بیش از یک ماه از آغاز تجاوز صهیونیسم به غزه برگزار شد و کشورهای عربی و مسلمان بر اساس این نشست خواستار توقف تجاوز و برداشتن محاصره شدند و  اینکه شورای امنیت سازمان ملل متحد یک قطعنامه الزام آور و تعیین کننده در این خصوص صادر کند.

 

همچنین از کشورهای صادر کننده سلاح به اسرائیل خواستند دست از این کار بردارند! و پایان این نشست نیز تشکیل یک کمیته وزارتی عربی-اسلامی بود که در پایتخت های جهان به راه بیفتند و این موضع مثلاً سطح بالا را تبلیغ کنند!

 

 نویسنده مقاله در ادامه ضمن سرزنش شدید کشورهای عربی و مسلمان به علت موضعی که در قبال غزه دارند و خودداری شان از مداخله برای کشتار ملت فلسطین به کنایه نوشت بار دیگر از نظام های عربی هرگز انتظار وجود نداشت که خدای ناکرده! به آزادسازی فلسطین اقدام کنند.

 

آنچه لازم بود و امکانش نیز وجود دارد برداشتن گام های عملی برای متوقف کردن تجاوز به غزه بود و کشورهای عربی و اسلامی اهرم های فشار زیادی دارند که می توانند در این جهت استفاده کنند البته اگر اراده سیاسی این کار را داشته باشند و بخشی از این اهرم ها به شرح زیر است:

 

1-نفت و گاز و متوقف کردن صدور آن ها به کشورهای حامی تجاوز صهیونیست ها همانند سال1973 میلادی.

 

2-اهرم عادی سازی و اعلام باطل شدن پیمان ها و توافقنامه ها با دشمن صهیونیستی و بستن سفارتخانه های آن در پایتخت های عربی.

 

3-اهرم گشودن گذرگاه رفح و حاکمیت مجدد مصر بر آن به دور از هرگونه قیمومیت صهیونیستی یا غربی.

 

4-اهرم فراهم آوردن امکان حرکت ملت های عربی در قالب راهپیمایی های مردمی به سمت فلسطین اشغالی.

 

5-اهرم تبدیل ائتلاف های بین المللی به سمت روسیه و چین و قانونمند کردن روابط با همه غرب.

 

6-اهرم تقویت روابط با کشورهای محور مقاومت و شکستن کامل محاصره سوریه و یمن.

 

7-اشاره به رساندن سلاح و پول به مبارزان در فلسطین برای آنکه غرب دست از فرستادن سلاح به رژیم صهیونیستی بردارد.

 

اما پیشنهاد اول برای غرب در سایه تحریم های تحمیلی بر نفت و گاز روسیه بسیار دردآور خواهد بود اما درباره پیشنهاد دوم یعنی بستن سفارتخانه باید گفت شماری از کشورهای دور در آمریکای لاتین و برخی دیگر از کشورها با قطع کردن روابط شان با رژیم صهیونیستی در اعتراض به رویدادهای غزه، کشورهای عربی- اسلامی را در تنگنا قرار دادند.

 

پیشنهاد سوم نیز با حمایت بی سابقه مصری ها و سایر اعراب و مسلمانان مواجه خواهد شد -هر قدرهم که عواقب داشته باشد- اما پیشنهاد چهارمی یک گام حکیمانه برای پر کردن شکاف بین نظام ها و شهروندان عربی است که تنها خواسته شان از نظام ها آن است که عرصه را به روی آنان باز کنند اما پیشنهاد پنجم، مجموعه رژیم غرب را به لرزه در می آورد و موجب می شود غرب بهای حمایت نامحدودش از رژیم صهیونیستی بپردازد و ششمی نیز رژیم صهیونیستی را از نظر سیاسی در تنگنا قرار می دهد اما هفتمی کافی است که فقط به آن اشاره شود در آن صورت غرب را خواهید دید که به شما متوسل شود.

 

علوش در ادامه خطاب به کشورهای عربی نوشت بار دیگر از شما نمی خواهیم با رژیم صهیونیستی بجنگید اگرچه برخی از شما زمانی که آمریکا تصمیم گرفت به عراق در سال 2003 میلادی حمله کند به آن کمک کردید و زمانی که آمریکا، لیبی را در سال 2011 میلادی بمباران کرد در بمباران شرکت داشتید و زمانی که تصمیم گرفت علیه سوریه در سال 2011 جنگ ترکیبی به راه بیاندازد در آن مشارکت کردید و زمانی که قرار اش عراق یا سوریه یا لیبی یا غزه با دیگران محاصره شوند آن را به محاصره در اوردید.

 

نویسنده خطاب به کشورهای عربی نوشت زمانی که آمریکا خواست،عضویت سوریه را در اتحادیه عرب به حال تعلیق در آوردید اما در غزه تا الان 20 هزار فلسطینی کشته و نیمی از ساختمان هایش ویران شده اند و آنگاه سازش کاران در حد ابتذال یک فیلم هندی که از یک فیلم آمریکایی تقلید کرده است بهانه آوردند که هدف از عادی سازی شان «رساندن کمک های بشردوستانه» به فلسطین است حال آنکه سفارتخانه هایشان در تل آویو باز است و روابط عادی سازی شان با متجاوز، مجوز سیاسی تجاوز بیشتر را می دهد.

 

در حال عبور از لحظات تاریخی تعیین کننده ای هستیم و غزه تحت محاصره به دشمن صهیونیستی، مبادله اسیران را بر اساس شروطش خودش تحمیل کرده و چراغ راه موفقی را در قراردادهای مبادله اسیران با دشمن صهیونیستی شکل داده است و ساکنان غزه بر خلاف میل دشمن صهیونیستی پس از اعلان آتش بس به غزه بازگشته اند همچنان که ساکنان جنوب لبنان پس از تجاوز سال 2006 میلادی بازگشتند.

 

مقاله نویس المیادین در پایان نوشت زمانه جدیدی است که در آن مبارزان در حال ثبت دستاوردهای بزرگی هستند و کسانی که روی غرب و رژیم صهیونیستی حساب باز کرده اند ناکامی های بزرگی را تجربه می کنند و دیگر برای آدمی دشوار نیست که قسمت درست تاریخ را ببیند.

 

انتهای پیام/ ع.ج/25




مطالب مرتبط

نظرات کاربران

فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.