چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ 
qodsna.ir qodsna.ir

بنی اسرائیل هرگز وارد فلسطین نشدند(پایانی)

هوارد بلوم در کتاب خود به نام "طلای خروج"  یعنی طلایی که بنی اسرائیل از قبطی‌های مصر دزدیدند و آن را به حجاز بردند، می‌گویید: چشمه ماره در حجاز است و همچنین کوهی که خداوند با موسی (ع) سخن گفت نیز در حجاز می‌باشد.»
اینک برای تکمیل بحث به مسیر بنی اسرائیل در خشکی و کوچ آنها از مکان دیگر و نام‌هایی که در کتاب عهد قدیم آمده است، مراجعه می‌کنیم، از جمله زمانی که موسی بر صخره یا سنگ "حوریب" زد و آب از آن خارج شد تا قوم او بنوشند. این کار در مقابل چشمان شیوخ اسرائیل بود و اسم این مکان را مسه گذاشتند.
مسه اکنون روی نقشه جلد اول کتاب مقدس می‌باشد و مکان آن روی نقشه در سرزمین حجاز کاملاً معلوم است. در سفر عدد اصحاح 12، سطر 16 آمده است: «و بعد از آن قوم از حضیروت کوچ کردند و در خشکی فاران رحل اقامت افکندند.»
خشکی فاران در حجاز در اطراف مکه مکرمه می‌باشد و همان‌طور که در سفر تکوین اصحاح 21، سطر 20 در مورد اسماعیل (ع) آمده است، وی در خشکی فاران سکونت پیدا کرد و اسماعیل در مکه بود و خدا با موسی بعد از خروجش روی کوه سخن گفت، در حالی‌که قوم او از دریای سرخ گذشته بودند و در حال پیمودن راه خشکی بودند. همان‌طور که در سفر خروج اصحاح 24، سطر 12 آمده است: «و خداوند به موسی فرمود به سوی من و به بالای کوه بیا و در آنجا باش تا به تو لوحی از سنگ بدهم که در آن قوانین و وصیتی است که برای تعلیم آنها نوشته شده است.»
در اصحاح 25، سطر 1-9 خداوند از موسی خواست تا از بنی اسرائیل هدایایی بگیرد و یک مکان مقدس برای عبادت پروردگار بسازند و در آن سکونت کنند: «و این سکونت‌گاه بر اساس آنچه باشد که به تو از نمونه‌های خانه و ظروف نشان داده‌ایم.»
اصحاح بعدی تا اصحاح سی‌ام در مورد وصف معبد یا خانه مقدس است. سؤال اینجاست که این بنای مقدس در کجا ساخته شد و مفروض این است که بنی اسرائیل بالطبع باید مکان این بنای مقدس را بدانند و حتماً این مکان برای آنها مقدس است و مسلماً این مکان مقدس هیکل‌ها و معابدی که بعد از موسی ساخته شده نیست و همچنین قطعاً این مکان تا نیمه اول قبل از میلاد و در قدس نبوده است.
اگر توراتی که خداوند به موسی اعطا کرد روی سنگ و لوح نوشته شده باشد، پس ما می‌فهمیم که تعداد اصلی صفحات عهد قدیم چندان زیاد نبوده است یعنی 1300 صفحه‌ای که اکنون موجود می‌باشد تعداد واقعی صفحات نیست. به راستی این صفحات اضافی از کجا آمده است؟ قطعاً از سوی خدا نبوده است. بلکه آن را در دوره‌ها و قرون بعدی و دوره‌های بعد از وفات موسی (ع) نوشته‌اند. در واقع آنچه که یهود نوشته‌اند و آن را به تورات اضافه نموده و عهد قدیم نامیدند، عبارت از تاریخی است که در آن سهو و خطا بسیار وارد شده است و بعد از مرور زمان در آن روایات نادرست داخل شده است و همچنین در آن احساسات، آرزوها و امیال راه یافته است. آنها چون ملت‌های دیگر آشوری، بابلی و فارس‌ها هستند که این ملت‌ها هریک برای خود حشمت و جاه و قدرت و شجاعت و تسلط داشته‌اند. به همین دلیل ملت یهود تاریخی از تخیلات خود تدوین کردند و در آن گذشته خود را توصیف نمودند. به طوری‌که خود را در این کتاب به توصیفاتی تخیلی ستودند.  آنها خود را به داشتن قدرت و جبروت توصیف می‌کردند و اشغال زمین‌ها و سرزمین‌های دیگران و از بین بردن ساکنان آن و کشتار و شکنجه آنها را برای خود یک افتخار می‌دانستند و اینکه آنها مجازند حیوانات را بکشند و مزرعه‌ها و روستاها و شهرهای آنها را بسوزانند. آنها این امور را برای خود مجاز می‌دانستند تا خواری و ذلتی را که در مصر دچار آن بودند، مخفی کنند و حتی این خواری و ذلت بعد از خروج نیز از جانب خداودن عزّ و تعالی بر آنها رسید که از آنها به خاطر پرستیدن گوساله انتقام گرفت. آنها در دوره‌ای گوساله‌پرستی را آغاز کردند که خداوند کمی پیش از آن، آنها را از دست فرعون و شکنجه‌های او نجات داده بود. خداوند نیز از آنها به دلیل سرکشی بر موسی و اینکه به دستورات موسی مبنی بر اینکه به سمت سرزمین‌های عمالیق در وسط جزیره العرب و جنوب آن بروند سرپیچی کردند، زیرا از ملاقات اهالی ساکن در آنجا می‌ترسیدند.
عکس‌العمل یهودیان بعد از آن این بود که شروع به نوشتن کردند و عنان تخیل خویش را رها کردند و هرآنچه که نزد امت‌های قومی و جزء ساختار پیشینیان آنها بود، برای خود نیز مقرر نمودند.
آن‌طور که در کتاب مطالعات تاریخ قدیم عرب از استاد دکتر محمد بیومی مهران استاد تاریخ مصر و خاورنزدیک قدیم و رئیس بخش تاریخ و باستان‌شناسی مصری و اسلامی در دانشگاه اسکندریه آمده است،  اظهار می‌دارد: «هیچ شکی نیست که اکثر داستان‌های تورات دارای صحت و درستی نیستند و خالی از حقیقت می‌باشند.»این همه روایاتی است که یهودیان از زمان پادشاه بابل (586-539 ق.م) و حوادث پس از آن قرن در قرن از جانب خود ثبت کرده‌اند و چه بسا دوری اصل حادثه و ثبت آن را آمیختگی عجیب و غریب نوشته‌ها حل می‌کند و حتی سفسطه‌ها و افتخار به کشتارهایی که یهودیان انجام دادند، اساس و پایه آن فقط در ذهن مؤلفان آن وجود دارد.  اقداماتی که در واقع بربریان آشوری آن را انجام دادند ولی بنی اسرائیل به این توهم دچار شدند که پیشینیان آنها بوده‌اند که به این نوع اقدامات از غصب و تسلط و تحقیر دست زده‌اند.
تورات در حجاز بر موسی نازل شد و آن‌گونه که هوارد بلوم می‌گوید این کوه "لوز" نام داشته است. در سفر عدد اصحاح سیزدهم آمده است که خداوند از موسی خواست تا مردانی را بفرستد که در سرزمین کنعان جستجو کنند. در سطر 17 می‌گوید: «موسی آنها را فرستاد تا در سرزمین کنعان جستجو کنند و به آنها گفت از اینجا به سوی جنوب بروید و به بالای کوه‌های حجاز بروید و به زمین نگاه کنید که چگونه است و قوم ساکن در آن قوی هستند یا ضعیف، اندک هستند یا بسیار و زمینی که در آن ساکن هستند خوب است یا بد و شهرهایی که در آن ساکن هستند اردوگاه است یا حصار و این زمین چطور است؟ سطح یا ناهموار و در آن درختی هست یا نه؟ این مردان اندکی رفتند و مقداری میوه آوردند و آن زمان رسیدن انگور بود.»
در اصحاح سطر 25 و 26 آمده است: «آنها بعد از چهل روز از تجسس زمین بازگشتند. پس راه افتادند و با موسی و هارون و جمعیت بنی اسرائیل به سرزمین فاران رسیدند.»
در سطر 28-29 آمده است: «ما به زمینی رفتیم که خداوند ما را به سوی آن رهنمون ساخت و از شیر و عسل سرشار است و میوة آن این است؛ خوشه‌های بزرگ انگور. غیر از این که ملت ساکن در این سرزمین بسیار محترم هستند و شهرها درای باروهایی بسیار بزرگ مابنی عناق را در آنجا دیدیم و عمالقه ساکنین سرزمین جنوب هستند.»
باید توجه کرد که موسی زمانی که مردانی را برای تجسس از فاران به جنوب فرستاده بود و آنها از سمت جنوب بالا رفته بودند و بالای کوه حجاز قرار گرفته بودند، وی در حجاز و در خشکی فارران بود. این افراد چهل روز غایب بودند. مسافتی که آنها تا جنوب طی کرده بودند چقدر بوده است و به کجا رسیدند؟ فعلاً این تقریب و تخمین را باید به خواننده واگذار کرد و من در حال حاضر می‌‌خواهم به بحث در مورد سلیمان و پادشاهی او در یمن بپردازم.
هنگامی که بنی اسرائیل از رفتن به جنوب ترسیدند و از اوامر موسی (ع) سرپیچی کردند. خداوند نیز برای عقوبت آنها هرکس را که بیست سال و بالاتر داشت در جزیره العرب هلاک کرد. همان‌طور که در سفر عدد اصحاح 14، سطر 29 آمده است: «در این دره جسد همه کسانی را که بیست سال یا بیشتر دارند بیفکنید، زیرا بر من سرکشی و عصیان نمودند و در سرزمینی که دستور دادم در آن ساکن شوند سکونت پیدا نکردند.» در همین اصحاح سطر 23 آمده است: «جسدهای شما در این بیابان خواهد افتاد و فرزندان شما به مدت 40 سال در این سرزمین چوپان خواهند بود و به خاطر گناهان شما دچار سختی خواهند شد تا زمانی‌که جسدهای شما در این بیابان بپوسد.»
بنی اسرائیل همگی در تپه هلاک شدند و هیچ کس جز افراد پائین‌تر از بیست سال باقی نماند و این تعداد باقیمانده چندان زیاد نبودند تا اقداماتی انجام دهند. پس به یک سری اعمال تخیلی مبادرت ورزیدند. مثلاً به سرزمینی که به قدرت و حشمت و عزت مشهور بوده است، حمله کرده‌اند و همه اهالی آن را به همراه ززندگی‌شان از بین برده‌اند و آن ا سوزانده‌اند و بر آن چیرع شده‌اند.
عمالقه‌ای مردان تجسس کننده با آنها روبرو شدند در وسط سرزمین حجاز و اطراف مکه مکرمه و مدینه منوره ساکن بودند و در کتاب "علائق النفسیه" که مؤلف آن ابن رسته متوفی 897 م است از عثمان بن محمد بن عبدا... تمیمی و غیر از آن از شیوخ مدینه نقل کرده است که گفته‌اند در زمان‌های گذشته آنها ساکن مدینه بودند و به آنها صُعَل و فالج گفته می‌شده است و داود پیامبر با آنها جنگید. همچنین گفته‌اند که عمالیق در این سرزمین مستقر بودند و جرهم در مکه ساکن بودند و در مصر کنعانی‌ها بودند.
از عوره بن زبیر نقل شده که گفته است: «عمالیق در این سرزمین مستقر شدند و بعد در مکه و مدینه و تقریباً کل حجاز ساکن شدند و کم‌کم زیاد شدند. موسی (ع) لشکری از بنی اسرائیل به سوی آنها فرستاد و آنها را در حجاز کشت.»
و در جای دیگری می‌گوید: «در مدینه روستاها و بازارهایی از یهود بنی اسرائیل بود و آنها در کنار محله‌هایی از اعراب ساکن شدند و بین آنها زندگی می‌کردند و مغازه‌ها و منازل آنها در کنار یهودیان بود. از قبایل عرب قبل از سکونت ارس و خزرج در این ناحیه می‌توان ابو انیف را نام برد که آنها قبیله‌ای از بلی بودند، بعضی این‌گونه گفته‌اند و گفته می‌شود که آنها از بقایای عمالقه بودند.
در جای دیگری می‌گوید: «یثرب در جاهلیت ادعای قدرت می‌کرد. یهودیان بر عمالیق وارد شدند و بر آنها غلبه کرد.
ابن رسته در مورد کعبه و مسجدالحرام می‌گوید: «زمانی که ابراهیم به همراه همسرش هاجر و پسرش اسماعیل به مکه آمد، عمالیق اطراف سرزمین مکه بودند و آنها پسران عملیق بن اسلیخا بن لوذ بن سام بن نوح بودند.
مؤلف علایق النفسیه در جای دیگری می‌گوید: «از علی بن ابی‌طالب روایت شده که فرموده است: خانه کعبه بعد از ابراهیم و اسماعیل خراب شد و عمالقه آن را ساختند و بار دیگر خراب شد و قبیله جرهم آن را بنا کردند. بار دیگر خراب شد و قریش آن را تجدید بنا نمودند. بر اساس آنچه که ذکر شد، معلوم می‌شود که عمالقه قبل از یهود در حجاز و مکه و مدینه بودند و یهود بر عمالیق وارد شدند و با آنها جنگیدند و در یثرب اقامت گزیدند قبل از اینکه اوس و خزرج بعد از خرابی سدّ مآرب به آنجا بیایند.
هارون (ع) در تیه وفات یافت و سه سال بعد از آن موسی (ع) در صحرای حجاز وفات یافت و همان‌جا به خاک سپرده شد و از جزیره العرب خارج شد. زمانی‌که مسیح (ع) دین مسیحیت را آورد، یهود در یمن بودند و آنها کسانی بودند که پادشاه تبع را فریفتند تا با کسانی که در یمن به دین نصرانیت گراییده‌اند مبارزه کند. ترس آنها از نفوذ نصرانیت در پادشاه تبع بود و می‌ترسیدند که آنها بر اهل یمن پیروز شوند که در این صورت یهود دست‌آوردهای خود را از دست می‌دادند و جایگاه آنها بین اهالی از بین می‌رفت. آنها تصمیم گرفتند که نصاری را در اخدود بسوزانند. همان‌طور که در قارن کریم در سوره بروج آمده است: «اصحاب اخدود هم کشته شدند. همان مردم ظالمی که آتش سختی به جان خلق برافروختند و در کناب آن نشستند و سوختن مؤمنانی را که به آتش افکندند، مشاهده نمودند.»
مؤمنان در اینجا منظور کسانی هستند که از مسیح (ع) تبعیت کردند و دین نصرانیت را گردن نهادند. این افراد در جنوب جزیره العرب مستقر بودند. بعضی از آنها در جهت عکس یمن از سوی غرب یعنی حبشه به راه افتادند. جزیره سامری در دریای سرخ بود و قومی از یهود سامریه بعد از وفات حضرت موسی در صحرای تیه ساکن بودند وقتی که حضرت داود (ع) آمد، بیش از چهارصد سال گذشته بود. بنی اسرائیل در این زمان کجا بودند و تاریخ آنها در این دوره از بعد موسی تا داود و سلیمان چیست؟
قطعاً آنها در فلسطین نبوده‌اند برای اینکه در هیچ تاریخی در این مورد نیامده است و هیچ اثری از آنها نیست و در دورة حکومت داود و سلیمان هیچ تاریخی برای یهود در فلسطین نیست و آثاری از آنها بر جای نمانده است و علت آن هم این است که آنها هرگز در فلسطین نبوده‌اند و در آنجا حکومت نکرده‌اند و یهودیان فقط در جزیره العرب ساکن بوده‌اند. دوران پادشاه بابلی در جزیره العرب پایان یافت و از بین اطرافیان پادشاه گروهی از یهودیان ساکن در جزیره العرب بودند که اسرائیلی الاصل بودند و علاوه بر این اعربی بودند که هفت قرن پیش از پادشاه به دین یهود درآمده بودند.
سلیمان در یمن
سلیمان سال بعد از خروج بنی اسرائیل از مصر به حجاز رفت. این موضوع را کتاب عهد قدیم در سقر اولین پادشاه اصحاح ششم، سطر 1 تأکید نموده است: «سلیمان در چهارصد و هشتادمین سال خروج بنی اسرائیل از مصر در سال چهارم پادشهای بود که خانه‌ای برای عبادت پروردگار ساخت.» و سپس هفت سال برای تکمیل بنای آن تلاش کرد.
آنچه حائز اهمیت است این است که سلیمان در قرن هشتم قبل از میلاد بر اسرائیل حکومت می‌کرده است و قرن دهم که در کتب منحرف شده مورخین یا از روی ناآگاهی مطرح شده است، کاملاً اشتباه می‌باشد، زیرا خروج بنی اسرائیل از مصر در سال 1221 قبل از میلاد بوده است. اگر ما 467 سال تا حکومت سلیمان سپری کرده باشیم، نتیجه این می‌شود: 745 قبل از میلاد= 476-1221. یعنی 745 آغاز حکومت سلیمان. این نتیجه تکذیب می‌کند که سلیمان در قدس در سال 963 قبل از میلاد حکومت می‌کرده است و تکذیب می‌کند که سلیمان در آن زمان متولد شده است. زیرا 218 سال قبل از آغاز حکومت حضرت سلیمان بوده است.
تاریخ 745 قبل از میلاد برای حکومت حضرت سلیمان مطابق با مدارک موجود در مورد همزمانی حکومت سلیمان و بلقیس می‌باشد. مملکت سبا در سال 800 قبل از میلاد ایجاد شد و بلقیس اولین پادشاه از زمان تأسیس نبود بلکه حکومت او در حوالی سال 715 قبل از میلاد به پایان رسید. از این دو تاریخ مشخص می‌شود که سلیمان در قرن هشتم قبل از میلاد حکومت می‌کرده است ولی یهود ادعا می‌کنند که هیکل در عهد سلیمان در قرن دهم قبل از میلاد ساخته شده است ولی سلیمان در آن زمان حتی متولد نشده بود. از آنچه گفته شد، معلوم می‌شود که سلیمان مقیم در یمن بوده است و این نظریه مطابق با آنچه می‌باشد که در قرآن کریم در تعدادی آیات آمده است. از جمله در سوره نمل، آیه 27.
1- حکایت هدهد سلیمان و بلقیس
خداوند تعالی در این مورد می‌فرماید: «و سلیمان جویای حال مرغان شد و گفت هدهد چه شده است که نمی‌بینمش یا اینکه غیبت کرده است؛ همانا او را به عذابی سخت معذب گردانم یا آنکه سرش را از تنش جدا کنم یا اینکه باید برای غیبتش دلیلی روشن بیاورد. پس از مدت کمی هدهد حاضر شد و گفت من تو را از چیزی مطلع می‌‌‌‌کنم که تو از آن آگاه نیستی، من از ملک سبا به طور یقین تو را خبر مهمی می‌‌آورم، همانا در آن ملک زنی را یافتم که بر مردم آن کشور پادشهای داشت و به آن زن هرگونه امور دنیوی اعطا شده بود و علاوه بر این تخت باشکوهی داشت. 
به این سال‌ها باید توجه کرد که وقتی حضرت سلیمان حال پرندگان را مانند روزهای دیگر جویا شد هدهد را نیافت، ولی غیبت هدهد جندان طول نکشید یعنی اینکه مکان اقامت سلیمان چند هزار کیلومتر از بلقیس فاصله نداشته است، بلکه شاید این فاصله فقط ده‌ها کیلومتر بوده است که هدهد این فاصله را از نزد سلیمان تا مکان اقامت بلقیس به سرعت پیموده و سپس بازگشته است.
این نتیجه‌گیری آنچه که مورخان عرب در مورد قصر مرواح در یمن قبل از طلوع اسلام و بعد از آن می‌گویند و اینکه این قصر از آن حضرت سلیمان بوده است را تأیید می‌کند و همچنین گفته شده است که قصر قشیب در یمن هم قصر سلیمان بوده است.
وقتی حضرت سلیمان از هدهد در مورد بلقیس و عرش او شنید به هدهد گفت: -سلیمان زبان پرندگان را می‌دانست- «اینک نامة مرا به جانب او ببر و سپس به او نزدیک شو تا ببینی که جواب او چیست.»
بلقیس گفت: «نامة مهمی به من رسیده است که آن نامه از جانب سلیمان و عنوان آن با نام خداوند بخشنده مهربان است و در آن آمده است که بر من برتری نجویید و تسلیم امر من شوید.»
هدهد این کار را در زمان طولانی انجام نداد. یعنی اینکه نامه را از حضرت سلیمان گرفت و به بلقیس داد و منتظر شد تا جواب بلقیس را بگیرد و خبر را به سلیمان بازگرداند.
بقیه حکایت زمانی است که بلقیس هدیه‌ای برای سلیمان فرستاد تا او را از رفتن به آنجا باز دارد و اگر به مال و مملکت او چشم دوخته‌اند راضی شود.
ولی سلیمان هیأت او را به همراه بازپرس فرستاد و تهدید کرد که او و قومش را با ارتش به حضور خود خواهد آورد و این کار برای بلقیس و قومش چندان سزاوار نیست. وی با قوم خود رایزنی کرد و این امر را در میان آنها به مشاوره گذاشت و تصمیم گرفت که خود و بزرگان قومش به نزد سلیمان بروند. اگر این مساحت طولانی بود، این امور به وقت بسیار زیادی نیاز داشت.
2- موقعیت وادی غل کجاست؟
خداوند تعالی در قرآن کریم در مورد سلیمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمایند: «و سپاهیان سلیمان از گروه جناب آقای و انس و مرغان و سپاهیان تحت فرمان پادشاه خود در رکاب حضرت سلیمان جمع بودند و پس به راه افتادند تا آنجا که به وادی مورچگان رسیدند. موری که جلال سلیمان و سپاه عظیم آنان را مشاهده کردهه گفت ای موران همه به خانه‌های خود بروید مبادا سلیمان و سپاهیان او شما را زیر پا له کنند. زیرا آنها به وجود شما آگاه نیستند. » وادی نمل در پشت خولان رُداع در یمن واقع شده است.
3- عین القطر چشمة مس (سوره سبا آیة 34
«و ما باد را مسخر سلیمان ساختیم تا صبح‌گاهان یک‌ماه راه بپیماید و عصر یک‌ماه. همچنین معدن مس گداخته را بر او جاری گردانیدیم.» قطر همان مس است و چشمه مس اکنون در یمن موجود است. (تفسیر ابن کثیر)
4-عصای سلیمان
در سوره سبا در مورد حضرت سلیمان آمده است: «زمانی‌که مرگ را بر حضررت سلیمان مسخر گردانیدیم، مرگ او را حیوان چوب‌خواری که عصای او را خورد به اطلاع دیگران رساند.»
در اینجا ملاحظه می‌کنید که حضرت سلیمان در حالت هوشیاری و زمانی‌که به عصا تکیه داده بود، وفات یافته است. قرآن کریم به جای واژه عصا کلمه منسأه را به کار برده است. این کلمه عربی نیست ولی اهل یمن آن را می‌شناسند. این کلمه در زبان حبشی به معنی عصا بوده است. یمنی‌ها همسایه حبشه هستند و با آنها مراوده و رفت و آمد داشته‌اند. حضرت سلیمان به منسأه تکیه داده بود که مردم آن سرزمین معنای آن را می‌دانستند.
5- باد صرصر مسخر حضرت سلیمان
خداوند در سوره انبیاء می‌فرماید: «و باد تند صرصر را بر سلیمان مسخر گردانیدیم تا به امر او به آن سرزمینی که مایه برکت برای جهانیان است حرکت کند و ما به همه امور عالم و صالح بندگان آگاهانیم.»
این آیه کاملاً روشن می‌سازد که حضرت سلیمان در سرزمینی مبارک نبوده است و باد به امر او به سرزمینی که خداوند مایه برکت جهانیان قرار داد حرکت می‌کند.
در وسط حجاز در نزدیکی سرزمین مقدس طوی و در بیت ا... الحرام و فلسطین نزدیکی مسجدالاقصی سرزمین‌های مبارکی وجود دارد و سلیمان در هیچ کدام از آنها مقیم نبوده است. آیات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد ، ولی به آنچه گفته شد اکتفا می‌کنیم به امید اینکه خوانندگان مطلب مفید و جدیدی از این مقاله دریافته باشند.

منابع: برگرفته از کتاب بنی اسرائیل هرگز وارد فلسطین نشدند ترجمه تهمینه بختیاری 


| شناسه مطلب: 153379







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.