جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ 
qodsna.ir qodsna.ir

چه کسی امریکا را از خود و از اسرائیل نجات خواهد داد؟

حسن نافعه- نویسنده مصری
طی دهه های گذشته تصویر امریکا در ذهن بسیاری از مردمان جهان درخشان و موجه بوده و شیفتگان این دولت به راحتی دلایلی برای دفاع از این دولت می یافتند . دولتی که  تنها 200 ساله که بسیار بیش از دولتهای قدیمی تحرکات مثبت و منفی داشته است. زیرا این دولت خردسال توانسته است به سرعت به قویترین و ثروتمندترین و موثرترین کشور بدل شده و نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن به عنوان پویا و پرجنب و جوش و کاراترین ها ،مورد تقلید دیگر کشورها قرار بگیرد و ساختار زندگی امریکایی به عنوان ساختاری جذاب و فریبنده و الهام بخش ترین نوع، بسیاری ازمردمان جهان را درگیر خود کرده است . علاوه بر این به توان مادی بسیار بالای این کشور که در نوع خود هراسناک می نماید، چهره ای دیگر داده شد که چهره ای اخلاقی از دموکرات ترین ، قانونمدارترین ، آزادی بخش ترین و حقوق بشر سالارترین بود .
ولی این تصویر با تصویر ذهنی کم نور و تیره برخی افراد دیگر که در تاریخ امریکا چیزی جز حلقه هایی از خشونت و نژادپرستی از سویی و از سوی دیگر توسعه طلبی امپریالیستی نمی دیدند در تناقض بود . زیرا تاریح خشونت در امریکا بیانگر این بود که حتی پیش از تاسیس دولت ساکنان جدید به نسل کشی برنامه ریزی شده ساکنان اصلی پرداختند و اینگونه اقداماتشان حتی با دو بار بمباران اتمی بی دلیل و توجیه یا ضرورت نظامی بروی سر مردم ژاپن نیز خاتمه نیافت . بایگانی نژادپرستی در این کشور با خرید و به بردگی کشیدن میلیونها سیاه افریقایی برای کار در مزارع پنبه شروع شد و با ترور آبراهام لینکلن و مارتین لوتر کینک هم تمام نشد . سناریوی توسعه طلبی امپریالیستی نیز پس از تشکیل دولت هسته ای با توسعه به غرب و شمال و جنوب آغاز شد و حتی با تکمیل به صورت کنونی که نفوذ خارجی ابتدایی و سپس سیطره بر نیمی از کره شمالی (1823) ‌و سپس رقابت با دیگران برای در صدر قرار گرفتن و تا امروز که بر جهان سیطره یافته است(بود) نیز پایان نیافته است .
این دو دیدگاه متفاوت برغم تناقضشان مایه عدم پذیرش این حقیقت مهم نخواهد بود که تصویر امریکای پس از جنگ جهانی دوم در مقایسه با اروپای استعماری یا روسیه زمان استالین کمتر قبیح به نظر می رسد چه آنکه حضور دولتهای قدرتمند دیگر در عرصه رقابت جهانی خواه رقیب و خواه همپیمان، باعث شد که شهوت سیطره امریکا و تسلط بر جهان نزد امریکاییان بیش از حد سرکشی نکند و فرصت برای نیروهای میانه روتر جمهوریخواه یا دموکرات فراهم شد که در صف اول قرار گرفته و به اداره این دولت بپردازند .
اما امریکا به محض آنکه توانست در بحران 1956 اروپا را از سر راه کنار بزند و پس از جنگ 1973 شوروی را مامور اجرای نقشی خاص کند، ناگهان دست راستگرایان محافظه کار دراز شد تا آنکه سرانجام در 1980 شمشیر قدرت در کاخ سفید را به چنگ آورد و ریگان را بر مسند نشاند .
آنگاه افراطی ترها و نژادپرست تر های این جناح راست قدرت بیشتر یافته و با نابودی نهایی شوروی توانستند کاملا بر کاخ سفید حکمرانی کنند و در سال 2000 میلادی، میگساری قدیمی و تازه توبه کرده ای را بنام جرج دبلیو بوش بروی کار آورند و در این جا بود که طبیعتا گرایش سلطه گری و هیمنه امریکایی با ابتدایی ترین اشکال خود رخ می نمود .
 هیچکس اکنون بخصوص با اوضاعی که در عراق و افغانستان و فلسطین در جریان است نمی تواند منکر این قضیه باشد که چهره امریکا در جهان به قدری وحشی گونه و سبعوعانه صفت شده است که تمام اقدامات استعماری و جنایتگرانه قرنهای پیش در برابر آن رنگ می بازد . چرا که امریکا وقتی باعث نابودی دولت اصیلی همچون تمدن عراق می شود و یک میلیون تن از فرزندان آنرا به خاک و خون می کشد و بیش از ربع ساکنان آنرا با هجرت اجباری تلخ مواجه می کند و وقتی ملت بی سلاح فلسطین را در محاصره قرار می دهد و گرسنگی می دهد و برای نابودی رئیس سابق آن چراغ سبز نشان می دهد و آنگاه که انسانها را در زندان ابوغریب و گوانتانامو و دیگرزندانهای "سیا" به طرز وحشیانه ای شکنجه می کند ،دیگر نمی توان این دولت را دموکرات و یا حتی متمدن دانست .
دریافت و درک اینکه جامعه ای با این همه توانایی و پویایی ،چگونه می تواند دولتی به این احمقی و مغروری را بر خود حاکم نماید ، برای هر محققی دشوار است و اگر هم تصور کنیم که ملتها نیز ممکن است بسان افراد در لحظه بحران یا خشم یا انفعال ،ارزیابی نادرست داشته و تصمیم اشتباه بگیرد ،اما چگونه می توان اعتماد دوباره ملت امریکا به بوش را برغم فاش شدن دروغین و نیرنگ آمیز و محدود بودن توان شخصیت وی تفسیر کرد ؟؟
بی شک در تفسیر این موضوع باید به اختلالی نهفته در جامعه امریکا اشاره کرد که انتخاب دوباره  بوش نتیجه ای از یک بحران ناگهانی در روند حرکتی این جامعه و یا نمونه ای گذرا از رفتار آن نبوده است بلکه این امر بازتاب جریانی ریشه دار در این جامعه و بیان مدنظر قرار گرفتن منافعی بالاتر است .
درست است که این جامعه اخیرا در حال بازیابی هوشیاری خود بوده و هر چند دیر،تصمیم گرفت بوش را در انتخابات میاندوره ای نوامبر 2006 ، با محروم کردن آن از اکثریت در دو مجلس این کشور مجازات کند . اما این ضرورتا به معنی آغاز یک انقلاب اصلاحی نیست یا این که باراک اوباما تا کاخ سفید راه زیادی نداشته باشد .
حقیقت این که جامعه امریکا همچنان از درون بشدت دچار جدایی و انقسام است و همچنان احتمالات بسیاری امکان پذیر است که از جمله پیروزی نامزد جمهوری خواهان جان ماکین که از پیشنیان خود اندکی عاقل تر و در نتیجه کم خطرتر است، می باشد . مساله تندروی امثال بوش تا آنجا پیش می رود که وی و امثال او آنقدر از داخل امریکا اطمینان دارند که ممکن است بخواهند با استناد بر این باور غلطشان به اقدامی احمقانه نظیر حمله به ایران دست بزنند .
در مقاله ای به قلم "بات بوکانان" نامزد اسبق ریاست جمهوری که چندی پیش در جراید منتشر شد ،فهرستی از دلایل و عللی  که بر اساس آن هدف قرار دادن ایران توسط بوش و به امید پایان یافتن ماموریت توسط ماک کین، بعید به نظر نمی رسید، درج شده بود  که از جمله موارد زیر بود :
1- لغو طرحی که نانسی پلوسی رهبر اکثریت دموکرات مجلس نمایندگان در آغاز سال 2007 ارائه کرده بود مبنی بر اینکه رئیس جمهور حق ندارد بدون موافقت کنگره به ایران حمله کند .
2- موافقت کنگره با هر دو مجلس خود با طرح پیشنهادی "کیل لیبرمان" برای گنجاندن سپاه پاسداران ایران در فهرست سازمانهای تروریستی .
3- مانور نظامی گسترده اخیراسرائیل که شامل توزیع ماسک های ضد شیمیایی بود و پس از آن سفر دیگ چنی به منطقه .
این مقاله نتیجه گیری می کند که حمله به ایران از تایید کنگره برخوردار بوده و اختلافات میان نامزدهای دموکرات (هیلاری و اوباما)را به حدی افزایش خواهد داد که بلند پروازیهای دموکراتها برای دستیابی به کرسی ریاست را بر باد داده و کاخ سفید را در اختیار ماک کین می گذارد . این سناریو در صورت عملی شدن زیاد هم برای ما شگفت انگیز نخواهد بود بلکه تعبیری از امریکای حقیقی یا امریکای عمیق خواهد بود .
اما از خود می پرسیم چرا گرایش سلطه گری امریکایی در وحشیانه و متخاصمانه ترین اشکال خود در منطقه خاورمیانه جلوه کرده است و نوک پیکان خود را به سمت مسلمانان و اعراب گرفته است ؟؟
اینجاست که باید نقش برجسته عامل صهیونیستی یا اسرائیلی را بعنوان یکی از کلیدی ترین عناوین درک جریانات منطقه که غفلت از آن واقعا سادگی محض است، یاد آورشویم. با آنکه تمایل زیادی به تفسیر رفتارهای سیاسی امریکا تنها با قدرت و اجبار لابی صهیونیستی ندارم و نمی خواهم شما خواننده عزیز را به جدلی همیشگی اما عقیم درباره اینکه (که ،که را به کار گرفته ؟ ) بکشانم ؛ ولی دوست دارم توجه شما را به پدیده ای نو در جامعه امریکا جلب کنم که گویا به تدریج اما با گامهای استوار رشد می کند و آن آغاز هوشیاری بخشی فزاینده از نخبگان امریکایی نسبت به خطرناکی نقشی که لابی صهیونیستی در این کشور بازی می کند و پیامدهای احتمالی آن بر ضد منافع ملی امریکایی ها است .
درست است که آرای معترض امریکایی ها نسبت به روشهای لابی صهیونیستی در سیطره بر مراکز تصمی سازی و از بین بردن عناصر معارض و مخالف این لابی امر تازه ای نیست و همه کتاب "پل فندلی" (آنها با جسارت با من سخن گفتند ) سال 1982 که نقش لابی یهودی را در به زیر آوردن وی از منصبش آشکار می سازد، به یاد داریم ولی باید گفت که مساله هیچگاه معمول نبوده که یک نماد سیاسی برجسته امریکا جز مواردی نظیر "جیمی کارتر" در کتاب "فلسطین ..صلح ؛ نه نژادپرستی " چاپ سال 2006 ، یا دانشگاهیانی نظیر "استیفن والت " استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد و رئیس دانشکده علوم سیاسی جان کندی ، و یا "جان مییرشایمر" استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو که بطور مشترک تحقیقی مستند و موثق ارائه کرده و سیطره لابی صهیونیستی بر تصمیم سازیهای امریکا درباره خاورمیانه به نفع یهودیان و اسرائیل و نه امریکا را فاش کردند، به خود جرات دهد صریحا و با لحن شدید اسرائیل و یهود را مورد انتقاد قرار دهد .
جیمی کارتر در کتاب خود و در توصیف سیاستهای کنونی اسرائیل بخصوص درباره توسعه شهرکسازی و ساخت دیوار حایل  نژادی هیچ تردیدی به خود راه نداد که این رفتارها نژادپرستانه و وقیحانه و شبیه سیاستهای نظام آپارتاید افریقای جنوبی است. با وجود هجوم شرم آگینی که شخص کارتر را هدف قرار داد و او را به سامی ستیزی متهم نمود و برغم نقدهای خشنی که کتاب وی با آن مواجه شده و تا حد یک هزیان قلمداد شد ،گویا این مرد همچنان در برابر طوفان صهیون ایستادگی می کند و اکنون با مقامات حماس دیدار کرده تا در گامی مهم خطوط ممنوعه اسرائیل را در هم شکند .
اما تحقیق والت و میرشایمر با نام "لابی صهیونیستی و سیاست خارجی امریکا" در آغاز مقاله ای مختصر در مجله " لندن ریویو آو بوکس" که با وجود هجوم صهیونیستی شدید به آن به کتابی 500 صفحه ای با همین عنوان بدل شد .این کتاب به دو دلیل از همه مطالبی که تاکنون درباره لابی صهیونیستی نوشته شده ارجحیت دارد : اول موثق بودن و استناد به منابع دسته اول و دوم جایگاه مولفان آن در محافل دانشگاهی و جانبدار نبودن آنها نسبت به هیچ ایدئولوژی و مکتبی خاص .
این کتاب به تفصیل شرح می دهد که چگونه لابی صهیونیستی کم کم به درون دولت امریکا نفوذ کرد و دو مجلس کنگره را عرصه تاخت و تاز خود قرار داد و سیاست اصلی مراکز تحقیقاتی و رسانه ها و دانشگاه ها و دیگر سکوهای بلند تاثیرگذار و تصمیم ساز را منحصر به اندیشه خود کرد .
شاید مهمترین نتایجی که این تحقیق با مطالعه روشهای لابی صهیونیستی بدان دست یافت این موارد بود : 1- این لابی نقش اصلی و بلکه قاطعانه و 100 درصدی در کشاندن امریکا به جنگ بر ضد عراق داشته است  2- این لابی اکنون بازی نقش اصلی سناریوی کشاندن امریکا به جنگ بر ضد ایران را به عهده دارد .
این "نفس" دانشگاهی نوپا و گویا در امریکا تنها نیست و بر اساس تحقیق منتشر شده در مجله " واشنگتن کوارترلی" با عنوان "پس از عراق .. آینده حضور نظامی امریکا در خاورمیانه " نویسنده "برادلی بومانBradely L.Bowman " در نتیجه گیری به مطلبی اشاره می کند که امریکایی ها خود از آن به شگفت آمده اند :حضور نظامی امریکا در خاورمیانه باعث ایجاد موج تروریستی شد و اکنون باقی ماندن این نیرو، باعث انتشار و پراکنده شدن بیشتر آن است .
ولی با این وجود درایت آنست که در پس وهم و خیال گم نشویم ، چه آنکه تایید کورکورانه امریکا از اسرائیل بیش از آن است که کسی توان دگرگون کردن آنرا داشته باشد، چون تصویب لایحه شماره 185 مجلس نمایندگان امریکا  درباره تاوان دادن به "آوارگان یهودی ! " که به اجماع (!) رای آورد، خود به رغم لازم الاجرا نبودن فوری، نشانگر آینده رفتارهای امریکایی ها در قبال رژیم دست پروده اسراییل می باشد . امیرکا پیش از آنکه جهانیان در آرزوی تغییری ریشه ای و مثبت در این کشور باشند ، به حقیقت نیازمند کسی است که آنرا از دست خودش و هم زمان از دست اسرائیل نجات دهد .

الحیات    حسن نافعة  (کاتب مصری)

تمام ./پ/


| شناسه مطلب: 153371







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.