سخنان دکتر شریعتی در مورد فلسطین و اسرائیل

به مناسبت سالروز درگذشت دکتر شریعتی، قدسنا سخنان دکتر «علی شریعتی مزینانی» نویسنده، اندیشمند، فعال فرهنگی و از پژوهشگران نامی حوزه مبانی دینی در تاریخ معاصر ایران و از نظریهپردازان انقلاب اسلامی ایران در مورد فلسطین و اسرائیل را منتشر کرده است.
به گزارش خبرگزاری قدس (قدسنا) ۲۹ خرداد، سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی متفکری است که خواستار اعتلای وطنش بود. دکتر علی شریعتی نقشی اساسی در بیدارگری اسلامی و طرح اسلام به عنوان یک ایدئولوژی پویا و کارساز داشته و یکی از بزرگترین متفکران تجدید حیات اسلام در جهان معاصر است. وی به عنوان چهرهای روشنفکر و اسلامی فرد با نفوذی در اندیشه بسیاری از جوانان انقلابی بود. از مهمترین آثار علی شریعتی که بالغ بر ۳۷ اثر است میتوان به «حسین وارث آدم، فاطمه فاطمه است، تاریخ تمدن، سیمای محمد، هبوط، کویر، تشیع علوی و تشیع صفوی» اشاره کرد.
به مناسبت سالروز درگذشت دکتر شریعتی، قدسنا سخنان وی در مورد فلسطین و اسرائیل را منتشر کرده که بخشهایی از آن در زیر آمده است:
سخنان دکتر شریعتی در مورد فلسطین
ای خدای کعبه
این مردمی را که همه عمر ، هر صبح و شام در جهان رو به خانه ی تو دارند ، رو به خانه ی تو می زیند و رو به خانه ی تو می میرند.
این مردمی را که بر گرد خانه ی ابراهیم تو طواف می کنند ، قربانی جهل شرک و دربند جور نمرود ، مپسند.
ای خداوند
آنها که به آیات تو کفرمی ورزند و پیامبران تو را به ناحق می کشند و نیز مردانی را که از مردم برخواسته و به عدالت و برابری می خوانند،نابود می کنند ، بر جهان مسلط اند.
و تو محمد
پیامبر بیداری و آزادی و قدرت
در خانه تو حریفی دامن گستر درگرفته است و بر سرزمین تو سیلی بنیان کن ازغرب تاختن آورده است .
و خانواده ی تو دیری است که در بستر سیاه ذلت به خواب رفته اند.
بر سرشان فریاد زن
بر سرشان فریاد زن
قم فانذر
بیدارشان کن ...
و تو ای علی
ای شیر ، مرد خدا و مردم ، رب النوع عشق و شمشیر ...
ما شایستگی شناخت تو را از دست داده ایم ، شناخت تو را از مغز های ما برده اند،
اما عشق تو را علی رغم روزگار،در عمق وجدان خویش،در پس پردهای دل خویش همچنان مشتعل نگاه داشته ایم.
تو ستمی را بر یک زن یهودی که بر ذمه ی حکومتت می زیست تاب نیاوردی،
ولی اکنون مسلمانان را بر ذمه ی یهود ببین و ببین که بر آنان چه می گذرد.
ای صاحب آن بازو که یک ضربه اش از عبادت دو جهانبرتر است.
ضربه ای دیگر .......
نوشته ای از دکتر شریعتی درباره صهیونیسم و اسرائیل
داریوش آشوری از روشنفکران دهه 40 در مقاله ای به دفاع از رژیم صهیونیستی پرداخت. زنده یاد دکتر شریعتی در مقاله ای که در 20 تیر 1346 در مجله فردوسی منتشر شد خطاب به آشوری نوشت:
آقای داریوش خان!
رژیمی که با اسلحه انگلیس و آمریکا و فرانسه، سرزمینی را اشغال میکند و از سراسر اروپا، سرمایه داران را به یک کشور فقیر عربی میکشد و مردم آن را به صحرای سوزان سینا و اردن و سراسر آفریقا و خاورمیانه پراکنده میکند و دهقان مسلمان را در دهات خود محبوس میسازد و هر گاه یک کشور عربی، قصد نجات از یوغ استعمار غربی را دارد، با یک اشاره امپریالیسم بر آن میتازد، اسرای رسمی جنگ را وحشیانه شکنجه میکند، مردم را از خانههاشان بیرون میراند، و مبنای سیاسی و اجتماعی رژیم خود را بر یهودی بودن نژاد و کلیمی بودن مذهب استوار میکند، فاشیست است، یا کشوری که گناه نابخشودنیاش در چشم شما! این است که ملک فاروقها و گلوپ پاشاها و ملک فیصلها و ملک عبداللهها و ژنرال سوستل و آرگوها را رانده و آخرین پایگاههای امپریالیسم را در سراسر کشورهای عربی جمع میکند و از نظر داخلی فقط به پُر چانگیهای مشکوک و آلودۀ روشنفکران فروخته شدهای امثال آیت احمد و عبدالمالک و داریوش آشوری - که پُرند از آن «جوهر روشنفکری» که آنان را از تودۀ عوام الناس جدا میکند - مجال نمیدهد؟
زیرا ترحم بر یک روشنفکری که از همۀ لوازم روشنفکری فقط یک زبان نیمبند را بلغور میکند و طوطیوار کلمات رایجی را از قبیل آزادی و دموکراسی و انسانیت - که به قول سارتر، خودشان در دهانشان گذاشتهاند - در کشورهای استعمارزده واگو میکنند، خیانت به تودۀ عوام الناس است که اصالت دارد و ما کردیم و دیدیم.
تجربۀ نیم قرن اخیر نشان داده است که اینان جاده کوبان و راه بلدان و کار چاق کُنان زبردست و مطمئن استعمار برای ورود و نفوذ آن در داخل کشورها بودهاند. اینان فقط از این نظر فاشیستند که به روشنفکرانی که « از تودۀ عوام الناس جدایند» اجازۀ بافندگیها و [ آدرسِ ] کوچه غلط دادنها و نهضتهای قلابی به راه انداختنهای همیشه را نمیدهند و همین بزرگترین فضیلت آنهاست و عامل موفقیت آنها.
چگونه میتوان به داریوش آشوری و امثال او که ، به هر مصلحتی، یک عده تاجر و سیاست پیشه و ماجراجو و سرمایه دار آلمانی و ایتالیایی و فرانسوی و آمریکایی و شرقی را که از کشورهای مختلفند و با زبانها و روحیات و سطح درآمد و سنن و عادات گوناگون و برای انجام نقشۀ معین و روشنی به فلسطین آمدهاند و حداکثر 19 سال فقط سابقۀ تاریخی دارند، یک «ملت واحد چالاک دلیری که بهترین جنگها را میکند» معرفی مینماید، اجازه داد که در جنگ ملی علیه استعمار، همگام با اسرائیل به همۀ کشورهای مورد تجاوز وی بتازد و سمپاشی کند و همۀ روشنفکران ایرانی و همۀ رهبران ملل آزاد شده را دشنام دهد؟
آیا میشود وحدت ملی یک میلیون و نیم یهودی را که هر چند هزار نفرشان از کشوری در گوشهای از شرق و غرب عالم به فلسطین عرب آمدهاند، در نظرها مسلّم شمرد و در طول 19 سال انجام شده و بدیهی، ولی وحدت اعراب را که زبان و مذهب و نژاد و سرزمین واحدی دارند و قرنهاست تشخص نژادی و مذهبی و جغرافیایی و زمانی و فرهنگی و تاریخی خود را با این روشنی حفظ کردهاند فقط به علت وجود خطهای مصلحتی فرضی که پس از جنگ جهانی میانشان به نام مرز کشیده شده است، غیر ممکن و اعتباری و نامعقول دانست؟! صهیونیسم، فاشیسم نیست؛ وحدت اعراب در برابر استعمار یک فکر فاشیستی است؟!
آقای داریوش آشوری چرا از حق صدها هزار آوارۀ عرب که قرنهاست در فلسطین زندگی میکردهاند، کلمهای بر زبان نمیآورد و زندگی آنان را از پیش از اسلام تا 19 سال پیش در فلسطین برای شناختن حق آنان بر آنجا کافی نمیداند و معتقد است چون 19 سال از آن واقعه گذشت مشمول مرور زمان شده است و باید واقعیت را پذیرفت! اما جنایت یهودیان اروپا و آمریکا و روسیه را که غالباً 2000 سال پیش، از فلسطین رفتهاند ، تنها به این علت که اساطیر و افسانههای قومی و مذهبی مشترکی دارند، که جایگاهش فلسطین بوده است برای اشغال این سرزمین و بیرون راندن اعراب آنجا، چون حقی به رسمیت میشناسد؟!
لابد آقای آشوری اگر دستش برسد و اسرائیل و سازندگانش، روزی به مصلحتی کمکی کنند که بتواند همۀ آشوریانی را که در کشورهای مختلف پراکندهاند ، جمع کند و نهضت «آشوریسم» را برپا سازد، به خود حق میدهد که با هواپیمای آمریکا و ناوگان انگلیس و پولهای امپریالیسم بین المللی و خرید افسران عراقی به سرزمین عراق حمله برد و همۀ عراقیها را بکشد و یا به صحرای عربستان براند و به عنوان اینکه 4000 سال پیش در بین النهرین تمدن و مذهب و زبان و رژیمهای سیاسی مشهوری داشتهاند ونواحی دجله و فرات را قرنها زیر سلطۀ خود گرفته بودند، دولت آشوری را به جای دولت عراق بنشاند [ البته این فرض است وگرنه چنانکه میبینیم و شنیدهایم داریوش آشوری اسمش ایرانی خالص است و لقبش آشوری و نژادش یهودی (العهدة علی الراوی ) و مغزش مارکسیست انقلابی و عقیدهاش صهیونیست!]. میدانیم که خود آقا بر این خیال باطل خواهند خندید، اما باطلتر و خندهدارتر از این خیال، مگر صهیونیسم نام ندارد که مصلحت استعمار غربی مبنی بر داشتن پایگاهی پایدار در درون سرزمینهای ملتهب و ناپایدار اسلام و عرب آن را عینیت و واقعیت بخشید، و کار را به جایی رساند که یک روشنفکر چپنمای ایرانی میرود و مرغ و پلوش را هم میخورد و برمیگردد و به همۀ روشنفکران ایرانی فحاشی میکند و هر که را با آن خیال مضحک ولی تحقق یافته مخالف باشد، به انواع عقدهها و مرضها متهم میسازد؟
آخرین پیام آقای داریوش آشوری ، در پایان مقاله و پیش از عزیمتشان به اروپا این است که ما ایرانیهای مسلمان، باید جنگ اسرائیل را با همکاری و پشتیبانی آمریکا و انگلیس علیه ملل عرب به صورت « اختلاف مرزی! میان حبشه و سودان» تلقی کنیم و تجاوز اسرائیل را در چند هفته پیش و نیز در 1956 همراه با فرانسه و انگلیس علیه مصر که به ملی کردن کانال سوئز و اخراج ارتش انگلیس از سوئز پرداخته بود، باید مانند حمله چین به هند بنامیم، و معتقد باشیم که امروز چین و شوروی و الجزایر و کوبا و ویتنام شمالی و ویتکنگها و اروپای شرقی و همۀ روشنفکران ایرانی «دارای مرض خرده بورژوا شدهاند و فاقد جوهر روشنفکری و شامل عقدههای مذهبی و نژادی و تسلیم به پَستترین احساسات گروهی و روان ناخودآگاه جمعی» و بر عکس، جانسون و اینتلیجنت سرویس و سیا و موشه دایان هستند که در خاورمیانه عربی با عقدههای نژادی و کینههای مذهبی و گسترش جنایت و آدمکشی و فاشیسم و میلیتاریسم و بوروکراسی و راسیسم و کاپیتالیسم دولتی مبارزه میکنند. از کرامات فیلسوف ما یکی این است که میفرماید: «اسرائیل بود که ناسیونالیسم عرب را به وجود آورد، نه برعکس». به اصل حرف، کاری نداریم که در نوع خود بسیار جالب است که اصلاً ناسیونالیسم عرب فقط بیست سال است که سابقۀ تاریخی دارد و ناسیونالیستهای عرب باید به حال اسرائیل و سازندگانش! دعاگو باشند و از او ممنون. آنچه در این جمله مهم است این متمم ِ « نه برعکس» آن است که یعنی چه؟
مگر کسی گفته که ناسیونالیسم عرب، اسرائیل را به وجود آورده که حالا فیلسوف جامعه شناس ما در صدد ابطال آن و روشن کردن روشنفکران ایرانیاند؟ عشق، چگونه چشم آدمی را کور میکند و مغزش را منگ؟! حواس پرتی و پرت و پلا گویی نویسندهای که از در هم ریختن منطق همۀ روشنفکران مملکت ناراحتند، به جایی میرسد که در یک عبارت به چنین تناقضگویی مبتلا میشود که با اصل هدف و غرضش و همان نظری که به خاطر آن سینه چاک میکند، مغایر است.
دقت بفرمایید: « صهیونیسم در 1947 توانست پاداش خود را به عنوان کفاره گناهان و جنایات مسیحیت علیه اقلیت یهود و بویژه جنایات هولناک نازیسم به صورت حق سکونت و داشتن استقلال در گوشهای [ از این «در گوشه» معلوم میشود که آقای آشوری ما به همان سرزمینی که یهود اشغال کرده و سران اسرائیل هم بدان راضیاند، رضایت نمیدهد و بقیۀ نقاط فلسطین بزرگ قدیم را هم مطالبه میکند!] از سرزمین فلسطین به دست آورد و سران کشورهای عربی در آن زمان که یهودیها آمدند ، همه دست نشاندگان مستقیم استعمار بودند»!