qodsna.ir qodsna.ir
روز جهانی قدس/

دلنوشته ای به پاس حماسه مردم در روز جهانی قدس؛ وقتی عشق می بارید

امروز جمعه، مثل همه سالهایی که خدا توفیق حضور در راهپیمایی روز جهانی قدس را به من داد، وقتی از منزل خارج شدم، حس عجیبی همه وجودم را فراگرفت.

 

خبرگزاری قدس (قدسنا)، احمدرضا روح الله زاد: امروز جمعه، مثل همه سالهایی که خدا توفیق حضور در راهپیمایی روز جهانی قدس را به من داد، وقتی از منزل خارج شدم، حس عجیبی همه وجودم را فراگرفت. چون طفل راه گم کرده ای بودم که مسیر خانه یافته است. یا همچون عاشقی که بعد از فراقی طولانی به دیدار معشوق می رفت. دو سالی بود که کرونا مجال عشقبازی را نداده بود. حس عجیبی بود اینقدر دلم تنگ راهپیمایی روز قدس و بیقرار حضور در آن بود.


در این حال هوا بودم که خود را در خیابان انقلاب نبش وصال شیرازی یافتم. هنوز ساعت 10 نشده بوداما به خیل سرگشتگانی چون من در خیابان هر لحظه در حال افزوده شدن بود.


هوا با آنکه از صبح گرم بود رو به خنکی نهاد. ابرها آرام آرام آسمان را پوشاندند و جریان ملایم هوا را خنک کردند. گویی آسمان نیز برای لذت بخشی بیشتر به خیل مردمی که هر لحظه فشرده تر می شدند، دست به کار شده بود. البته چند بار نمی  هم به صورت ها پاشید تا به من و من هایی که ما شده بودند بگویند ببینید من هم آمده ام.


سعی کردم در جایی که بلند باشد بروم و دورتر ها را نظاره کنم. ساعت نزدیک یازده صبح بود از طرف میدان فردوسی تا چشم کار می کرد مردم بودند و در طرف میدان انقلاب، فقط تا میدان انقلاب را می توانستم ببینم که انبوه جمعیت عظمت قشنگی را به نمایش گذاشته بود. گویی همه مثل من دلتنگ این روز بودند. این کرونای لعنتی و منحوس دو سال فراق ایجاد کرده بود اما نه شاید بهتر است بگویم کرونا خوب! مگر نه اینکه اگر این دو سال جولان کرونا نبود، این حس عجیب و دلتنگی غریب در جان من و ما نمی نشست!


در این گیرو دار بودم که پیرمردی جلویم را گرفت و گفت این خبرنگاران تلویزیون را ندیدید؟ تعجب کردم در میان این خیل مردم چرا از من سرگشته سوال می کند؟ گفتم ؛ چه کار دارید؟ با حرارتی عجیب گفت؛ من از میدان امام حسین(ع) حرکت کردم و الان که ساعت از 12 گذشته اینجا رسیده ام. مردم همه آمده بودند و – تعبیر وی بود_ جای سوزن انداختن نبود. گفتم با خبرنگاران چه کار داری؟ گفت ؛ به آنها بگویم از این مردم سوال کنند تا جواب های عاشقانه شان را بشنوند و منتشر کنند.گفتم مثلا چه جوابی؟ گفت ؛ اینکه دشمنان خیلی سعی کردند مردم را از حضور در این مراسم دلسرد کنند. اما مردم دلگرم تر از همیشه آمدند. این عشق و محبت مردم به آرمان های انقلاب باید همواره منعکس بشه.


خجالت کشیدم. اما باز خوشحال بودم که مردمی داریم پر حرارت و وظیفه شناس و عاشق مبارزه با صهیونیسم. مجددا به خیل مردم نگاهی انداختم . گویی هر یک از آنان امام انقلاب بودند و شهید سلیمانی . قشنگ بود . درون پر شد از لبخند و عطر خوشی احساسم را فرا گرفت.


ساعت 14 خبر تلویزیون مرا به شکر گویی از خدا انداخت. گزارش ها از راهپیمایی های پر شور مردمی در 900 شهر ایران خبر می داد. ملت ایران با شکوه بودند. بی اختیار یاد سخن عطار نیشابوری در وصف حال بایزید بسطامی افتادم:


به صحرا شدم / عشق باریده بود/ و چندان که پای مرد در گل بماندی/ پای من در عشق بماند.


 آری امروز در آسمان ایران عشق می بارید.

 

انتهای پیام/م.ت/