qodsna.ir qodsna.ir
برگی از تاریخ فلسطین/

شهید عزالدین قسام؛ بنیانگذار مقاومت سازمان یافته علیه اشغالگران فلسطین

اصرار عزالدین قسام بر مقاومت، دادگاه نظامی فرانسه در لاذقیه را بر آن داشت تا حکم اعدام وی و شماری از یارانش را صادر کند، سپس شیخ به منظور رها شدن از تعقیب فرانسویها به دمشق و از آنجا به فلسطین رفت.


به گزارش خبرگزاری قدس (قدسنا)، شیخ عزالدین قسام از علما، سخنوران مذهبی و رهبران ضد استعماری و ضد صهیونیستی سوریه در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری/ نوزدهم و بیستم میلادی بوده است.


وی سالها با استعمار فرانسه جنگید و پس از اشغال فلسطین از سوی انگلیس مبارزه با آن را شروع کرد. وی با کسانی که مدعی روش های مسالمت آمیز در مقابل اشغالگران بودند به شدت مخالف بود و با توجه به نفوذش در میان مردم و نیز سوابق مبارزاتی اش گروه های مسلحی برای مبارزه با استعمار انگلیس و نیز صهیونیست ها تشکیل داد.


سرانجام در تاریخ 30 آبان سال  1314 / 20 نوامبر 1935 (البته برخی گزارش ها شهادت وی را 19 نوامبر نقل کرده اند که به نظر می رسد اختلاف به دلیل آن بوده که وی در شب 20نوامبر به شهادت رسیده است)  در حمله مشترک نیروهای انگلیسی و نیروهای مسلح صهیونیستی پس از یک مبارزه سنگین به شهادت رسید. شهید قسام نقش بزرگی در شکل دهی به مبارزات ملت فلسطین دارد و تا هم اکنون از محبوبیت بالایی در جامعه فلسطین برخوردار است.


شیخ عزالدین قسام به سال 1882م. در شهرک جبله واقع در نزدیکی شهر اللاذقیه در سواحل سوریه در خانواده ای با تقوا و روستایی دیده به جهان گشود. پدرش شیخ عبد القادر مصطفی قسام، از کارمندان حوزۀ علوم شریعت اسلامی بود و مادرش حلیمه قصاب، در یک خانوادۀ تحصیل کرده و مذهبی پرورش یافته بود. پدر قسام به کار تدریس اهتمام ویژه ای داشت. عبد القادر در مکتب خانۀ روستا به اهالی آن، قرآن کریم، زبان عربی، خط و ریاضیات آموزش می داد و با یاد دادن سرودهای دینی، روحیۀ جهاد و حماسه را در میان ساکنان روستا بر می انگیخت. وی همچنین برای مدتی بازپرس ویژۀ دادگاه بود.

 

عزالدین قسام در مکتب خانۀ روستا خواندن، نوشتن و تلاوت قرآن را آموخت و در این زمینه از تمامی هم سن و سالان خود برتر بود. پس از مدتی به دانشگاه الازهر مصر رفت و در جلسات درس شیخ محمد عبده شرکت کرد و بدین ترتیب روح تشنۀ خود را از دریای علم و معرفت سیراب کرد. قسام در اغلب جلسات درس دانشگاه شرکت می کرد و بیشتر اوقات خود را در کتابخانه ها می گذراند. وی در کنار فراگیری علم، به جنبشهای آزادی خواه نیز توجه خاصی داشت. او دریافته بود که اسلام، دین عزت، اقتدار، آزادگی و جهاد است. قسام در مصر با استعمار انگلیس و سلطۀ آن بر ملت و ذخایر ملی این کشور آشنا شد و در همان وقت در اندیشۀ ضرورت مبارزه با نیروهای استعمارگر بود.

 

به اعتقاد وی، این دو معضل، دو روی یک سکه هستند و اگر ظلم و ستم منتشر شود، انسانها و آبادانیها از بین می رود. مشاهدۀ این گونه مسائل غیر اخلاقی، وی را به شهرک جبله کشاند و خاطرات محنتهای خانواده و هموطنانش اعم از بیسوادی و اوضاع وخیم اقتصادی را در ذهن او زنده کرد. فعالیت آموزشی قسام در سال 1906 عزالدین قسام پس از ده سال علم اندوزی و کسب معرفت در الازهر و اخذ دانشنامه از این دانشگاه به جبله بازگشت. از آنجا برای آشنا شدن با شیوۀ تدریس در دانشگاههای ترکیه، به این کشور سفر کرد. پس از بازگشت از ترکیه مانند پدرش در مسجد سلطان بن ادهم قطب الدین به تدریس مشغول شد. وی به کودکان روستای جبله خواندن، نوشتن، حفظ قرآن کریم و علوم حدیث آموخت و در مسجد المنصوری واقع در مرکز این روستا، نماز جمعه به پا می داشت. مردم همگی شیفتۀ خطبه ها و نحوۀ تدریس وی شده بودند.

 

طولی نکشید که شهرت و آوازۀ شیخ قسام در مناطق مجاور منتشر شد. وی مفاهیم اسلام را با درک عمیق و گستردۀ خود، به مردم تبلیغ می کرد و طرفداران بسیاری به دست آورد و در میان مردم مقام و منزلت ویژه ای پیدا کرد. مبارزه با اشغالگران فرانسه در سوریه هنگام ورود نظامیان فرانسه به سوریه در سال 1920، مبارزات قسام با اشغالگران در ساحل شمالی سوریه آغاز شد. ایشان و مرحوم عمر بیطار از طلایه داران جهاد مسلحانه در سالهای 1919 تا 1920 بودند. وی سوریه را ترک کرد. سپس خانۀ خود را که کل دارایی او به شمار می آمد، فروخت و با پول آن بیست و چهار قبضه تفنگ خرید. پس از آن، خانوادۀ خود را به طرف منطقه ای کوهستانی فرستاد. فرانسویها تلاش کردند تا با دادن پیشنهادهایی فریبنده نظیر دادن پست و مقامهای عالی، شیخ را از ادامۀ مبارزه بازدارند، اما او به تمام این پیشنهادها پاسخ رد داد.

 

اصرار قسام بر مقاومت، دادگاه نظامی فرانسه در اللاذقیه را بر آن داشت تا حکم اعدام وی و شماری از یارانش را صادر کند. سپس شیخ به منظور رها شدن از تعقیب فرانسویها به دمشق و از آنجا به فلسطین رفت. قسام در فلسطین قسام و یارانش در حیفا سکونت گزیدند و خانواده های آنان در منزلی در محلۀ قدیمی این شهر در کنار یکدیگر زندگی کردند. این محله پناهگاه کشاورزان فقیری بود که در نتیجۀ حملۀ اشغالگران، خانه های آنها در روستاها تخریب شده بود و مهاجران یهودی درآن سکونت کرده بودند. قسام برای بهبود اوضاع معیشتی کشاورزان، تلاش بسیاری نمود. وی با برپایی کلاسهای شبانه ،به مبارزه با بی سوادی برخاست. اندکی نگذشت که کشاورزان ساکن منطقۀ شمالی و کارگران، به شیخ احترام ویژه ای گذاردند و شیفتۀ اخلاق و منش خداپسندانۀ وی شدند.

 

قسام در مدرسۀ اسلامی حیفا به تدریس مشغول شد و دانش آموزان را نسبت به آیندۀ سرزمین خود در سایۀ اشغالگری حساس کرد. وی با موافقت حاج محمد امین الحسینی، مفتی قدس و رهبر جنبش ملی فلسطین، امام جماعت و خطیب مسجد استقلال شد. قسام با شیوۀ خاص خود، به تنویر افکار عمومی فلسطینیان مشغول شد و آنان را از تهدیدات فراروی شان مطلع کرد و همواره این جمله را تکرار می کرد که یهودیان برای نابودی ملت فلسطین و تشکیل دولتی یهودی ،تنها منتظر یک فرصت هستند. شیخ قسام در مساجد در میان نمازهای پنجگانه، جلسات درس برگزار می کرد. وی از این فرصت استفاده می کرد و مبارزان را برای نبرد آماده می کرد. او در برنامه های خود همواره کیفیت را بر کمیت ترجیح می داد. هنگامی که تهدیدات حمله نیروهای انگلیسی به فلسطین افزایش یافت، قسام جمعیت جوانان مسلمان را تأسیس کرد و در آن، جوانان مسلمان را پرورش داد و آنان را از قید و بند انحراف و خودباختگی ناشی از اوضاع دشوار اقتصادی و سیاسی آن زمان آزاد کرد و به کار و تلاش برای حمایت از میهن دعوت کرد. وی با رهبران شهرهای مختلف فلسطین در تماس بود و از این راه توانست عدۀ زیادی از جوانان را به سازمان جهادی خود جذب کند.

 

قسام در سال 1930 مدتی در دفتر ازداوج و طلاق دادگاه حیفا فعالیت کرد و از راه آن موفق شد تا با قشرهای مختلف جامعه ،از جوانان گرفته تا سالخوردگان، کشاروزان، کارگران، دانشجویان و کارمندان ارتباط برقرار کند. این مسئله نقش بسزایی در گسترش و توسعۀ دامنۀ سازمان جهادی او داشت. فعالیتهای جهادی عملیات مبارزان قسامی، تنها در حمله به شهرکهای اشغالی صهیونیستها خلاصه نمی شد، و همان طور که استاد امیل الغوری در کتاب خود با عنوان« فلسطین در گذر شصت سال» مطرح کرده است، این عملیاتها همچنین شامل تعقیب و شکنجۀ کسانی می شد که علیه ملت و مصالح آن خیانت می کردند؛ نظیر همکاری با رژیم صهیونیستی، جاسوسی برای سازمان اطلاعات انگلیس یا فروش اراضی به یهودیان و دلالی برای آنان. مبارزه با گشتیهای ارتش و پلیس، بستن راهها و حمله به قرارگاههای ارتش و مراکز پلیس، حمله به نگهبانان شهرک های یهودی نشین و بمب گذاری، از اقدامات دیگر مبارزان قسامی شمار می آمد. هنگامی که عملیات قسام بسان روحی تازه در کالبد فلسطینیان دمیده شد و آنان را به تکاپو واداشت، دولت انگلیس اعلام کرد که هر کس دربارۀ مجریان این عملیات اطلاعاتی ارائه دهد، پاداش خوبی دریافت خواهد کرد.

 

این عملیات در واقع در دل و جان یهودیان رعب و وحشت افکنده بود. یهودیان نخستین بار بود که عملیات نظامی رابرعلیه خود می دیدند. دولت انگلیس و یهود از ترس این عملیاتها، جاسوسهای خود را در مناطق مختلف مستقر کردند و با کمترین شک نسبت به کسی، او را بازداشت می کردند. بدین ترتیب تحرکات و فعالیتهای گروه قسام با مشکلات متعددی مواجه گردید. پلیس انگلیس توانست دربارۀ نیرو و تجهیزات نظامی و مکان عملیات این گروه اطلاعاتی جمع آوری کند. شهادت شیخ عز الدین قسام دکتر مصطفی کبها، پژوهشگر فلسطینی در خصوص نحوۀ به شهادت رسیدن شیخ قسام می گوید:«نیروهای قسام در روز دوم یا سوم نوامبر سال 1935 از حیفا خارج شدند و به طرف کوههای کرمل در نزدیک روستاهای حیفا و جنین رفتند». وی می افزاید که گروهی متشکل از 14 مبارز به دو یگان تقسیم شدند. یگان نخست تحت فرماندهی قسام و یگان دیگر تحت فرماندهی شیخ فرحان سعدی معاون قسام قرار داشت.

 

وی مسائل امنیتی را عامل این تقسیم بندی اعلام کرد و هرگونه اختلاف میان قسام و معاون خود را که به تسریع در اعلان جنگ انجامیده بود، رد کرد. اوضاع بر وفق مراد شیخ قسام پیش نرفت، روزی یکی از هواداران شیخ، به یک دستگاه خودروی گشتی انگلیس تیراندازی کرد و بدین ترتیب عملیات نیروهای شیخ، پیش از انجام نخستین مرحلۀ نقشه لو رفت؛ به عبارت دیگر زمان نبرد مسلحانه را تسریع بخشید. سپس نیروهای پلیس انگلیس، مبارزان قسام را در جنگلهای شیخ زید واقع در نزدیکی یعبد دستگیر کردند. این پژوهشگر فلسطینی همچنین می افزاید که با لو رفتن مخفیگاه گروه قسام و رسیدن نیروهای پلیس به آن، عده ای مزدور عرب از شیخ و طرفدارانش خواستند تا تسلیم شوند، اما شیخ هرگز تسلیم نشد و از یاران خود خواست تا افتخار شهادت را بر خواری ترجیح دهند و چنین نیز شد. از عز الدین قسام تا احمد یاسین عونی فرسخ یکی از نویسندگان عرب می گوید: شهادت قسام بازتاب وسیعی در میان فلسطینیان داشت و آثار آن در تشییع باشکوه پیکر پاک این شهید در حیفا کاملا نمایان بود.

 

پیکرهای پاک شهید قسام، شهید یوسف عبد الله زیباری و سعید عطیه المصری (از یاران نزدیک قسام) مسافت پنج کیلومتر بر دوش فلسطینیان حمل شدند، و در خلال آن تشییع کنندگان بدون توجه به تیراندازی نیروهای پلیس و نظامیان انگلیسی، با آنان درگیرشدند و بر اثر این درگیری عده ای شهید وتعدادی زخمی شدند. شیخ احمد یاسین شبتای تیبیت از تاریخ نگاران صهیونیستی در کتاب خود بن گوریون و عرب ها می نویسد: بن گوریون بابت مرگ شیخ قسام شدیدا متأثر شد. وی بر این باور بود که هر یک از رهبران عرب، ملت خود را قربانی مصالح شخصی خویش می کند، اما این نخستین باری است که یک رهبر عربی جان خود را برای حفظ آرمان و اصول خود فدا می کند؛ لذا این مسئله به عربها قدرت بسیاری می بخشد. بن گوریون به خوبی می دانست که از این به بعد چنین شهادتهایی از پی هم خواهد آمد و صدها و هزاران نفر همچون قسام آماده می شوند که جان خود را فدای آرمان های خویش کنند» .

 

بن گوریون همچنین معتقد بود که شهادت قسام، انگلیس و جنبش صهیونیستی را وارد مرحله تازه ای از درگیری با عربها خواهد کرد، مرحله ای که در آن چاره ای جز تشکیل ائتلاف میان انگلیس و رژیم صهیونیستی نخواهد بود. این نویسندۀ عبری در ادامه می گوید: «شهادت قسام نه تنها در میان مقامات رژیم صهیونیستی بازتاب گسترده ای داشت، بلکه این شهادت همچنین تأثیر عمیقی در محافل فلسطینی گذاشت. جمال الحسینی، رهبر حزب عربی و مرد شمارۀ دو رهبری جنبش ملی پس از مفتی قدس، پس از رفتن به خانۀ الزیباری و مشاهدۀ فقر و بدبختی یاران قسام و خانوادۀ آنها در روزنامۀ الحزب اتحادیۀ عرب نوشت:انقلاب قسام انقلاب علیه تمامی ما ست؛ چرا که هر یک از ما مدعی است که در قلبش ایمان و اخلاص و اراده ای قوی وجود دارد، اما با ترس و نگرانی اعلام می کند که خانواده ای پر تعداد دارد و می ترسد که اگر به میدان نبرد برود، خانواده اش دچار ننگ و عار و سرانجام مرگ شود و دیگر نتواند بر مشکلات فایق آید. قسام و یارانش این سخنان را می شنوند و علیه آن قیام می کنند و بیرون می روند... از کجا بیرون می روند؟ از لانه هایی که در آن تکه های گوشت وجود دارد، درست مانند جوجه گنجشکی که منتظر گرفتن غذا از منقار مادرش است تا گرسنگی و تشنگی خود را برطرف کند. قسام و طرفدارانش از این لانه ها برای حفظ مبدأ و احقاق حق و اعتلای منزلت ایمان خارج شدند و اکنون ما با دیدن این همه فداکاری، تنها کاری که از دستمان بر می آید این است که خود را سرزنش کنیم و گونه های خویش را از شرم و حیا سرخ کنیم. از خداوند می خواهیم که دلهای مان را با چنین نور ایمانی منور سازد» .در پایان این کتاب آمده است: اگر جمال الحسینی تاکنون زنده بود و از منزل شیخ احمد یاسین، پس از شهادتشان دیدن می کرد، یقینا همان جملاتی را تکرار می کرد که پس از رفتن به خانۀ زیباری، دوست و همسنگر قسام، آنها را بر زبان آورده بود. در بعضی منابع و سایتها تاریخ شهادت او را 19 نوامبر1935 قید نموده اند.

 

انتهای پیام/م.ت/