qodsna.ir qodsna.ir
مشاهدات یک شاهد عینی در بازگشت به سوریه؛

«داریا» این روزها چه حال و هوایی دارد+ تصاویر

صبح جمعه بعد از حدود شش سال به داریا رفتم، یکی از بزرگترین شهرهای حومه‌ی دمشق که واقع در هشت کیلومتری پایتخت سوریه است.

 

خبرگزاری قدس (قدسنا) «نرگس واحدی»*: صبح جمعه بعد از حدود شش سال به داریا رفتم، یکی از بزرگترین شهرهای حومه‌ی دمشق که واقع در هشت کیلومتری دمشق است.

ساعت نه صبح از زینبیه راه افتادیم، دو ماشین نظامی مارا اسکورت کردند ، تا اجازه ورود به شهر را داشته باشیم، در ظاهر شاید کمی ترسناک باشد، اما در واقع من اطمینان داشتم، در ماشینی که سوار بودم، دو نفر از خادمان حرم حضرت سکینه (س) بودند، هرچه به شهر نزدیک‌تر می شدیم، خرابه‌ها کم کم نمایان می شد و همراهان ما از خاطراتشان می‌گفتند، از روزهای خوش و آرامی که داشتند... می گفتند اهل منطقه، بیشترشان کشاورز و زمین دار بوده‌اند و وضع زندگی مناسبی داشتند، آنها تاکید داشتند راه و روش به دست آوردن آزادی این نبود که به جنگ ختم شود.

 به مقصد که رسیدیم، شهر خالی از سکنه بود، همه خانه‌ها و خیابان‌ها ویران شده ، فقط به لطف باران چند درختی هنوز سبز مانده است.

 

 

مشاهدات یک شاهد عینی پس از بازگشت به منطقه جنگ زده سوریه؛ «داریا» این روزها چه حال و هوایی دارد چند درخت و دیگر هیچ ویرانه‌هایی تا عمق جان!+ تصاویر 2


همانطور که در ذهنم خاطراتم را مرور می کردم و حدس می زدم دقیقا کجا هستم... فلان خرابه فلان مغازه، یا اینکه فلان کوچه فلان جاست... ماشین ایستاد و گفتند پیاده شوید و بروید سمت حرم، گفتند احتمال وجود مین هست و فقط باید از  مسیر مشخص شده بیایید، با احتیاط و ترس از میان چند خانه و مغازه ویران شده و یک مسیر پر از سنگ ریزه و میلگرد ساختمان‌هایی که ویران شده اند عبور کردیم، عاقبت رسیدیم به دو مناره خمیده و قبه‌ای که دیگر وجود نداشت!

حس عجیبی داشتم، شاید هیچ وقت فکر نمیکردم جایی که از کودکی در آن قدم می نهادم و شاهد مراحل ساخته شدن آن بوده‌ ام حالا ویران شده است. در ذهن خود لحظه ها را مرور می کردم... از وقتی که مرقد مطهر یک قبر کوچک و غریب در یک اتاق بود تا وقتی که به یک حرم تبدیل شد و مقصد تمام زائران، حالا اما کاملا ویران شده است.

همراه ما یک کاروان کوچک و محلی آمده بودند برای زیارت، صدای خواندن زیارتشان و روضه خوانی برای مظلومیت این حرم، سکوت را شکست، انگار که منطقه کمی روح و رونق گرفته باشد،  چند پرچم یا حسین  بر روی مناره‌ها قرار دادند به امید آنکه دوباره حرم بازسازی شود و مثل گذشته راه زیارت برای همه بازگشایی گردد.

در این میان چند مهاجر بودند که شش سال پیش شهر را ترک کرده‌اند و الان آمدند ببینند چه بلایی سر خانه‌هایشان آمده است، چهره‌شان پر از سکوت بود، آرامش تلخی داشتند، حس ناتوانی، مات و مبهوت و نا امید بودند، می گفتند اینجا حداقل بیست سال طول می کشد تا آباد شود، ازما گذشته دیگر، به درد نوه‌هایمان میخورد، یک جوانی که توانسته بود ساختمان خانه‌اش رو پیدا کند، میگفت شکرخدا درِ ساختمان‌مان را نبردند! اگر راه را باز کنند و اجازه ورود افراد غیر نظامی را بدهند، ما برمی گردیم به خانه‌مان از آوارگی خسته شدیم.. گویا دیگر مستاصل شده‌اند و دلشان برای خانه‌ی امن‌شان تنگ شده است.

در حالی که میان خرابه ها قدم میزدم، به علایمی از زندگی برخوردم ، مثل چرخ بازی یک کودک، یا زودپز قُر شده در یک آشپزخانه، کولر گازی مچاله شده، پتوی تیکه تیکه شده، کتاب‌های پاره، میز و صندلی‌های شکسته، و تخت و کمد های خرد شده، به این فکر کردم قطعا آدم‌ها برای تهیه هر کدام از آن وسایل ذوق داشتند و لابد هیچوقت به ذهنشان خطور نمی کرد که قرار است همه آنها روزی زیر آوار له شوند... این نشانه ها به این معنا بود که  سالها پیش در آن شهر زندگی جریان داشته است و آدم‌هایی بودند که شوقِ زندگی داشتند.

در واقع من قصد منتشر کردن ویرانی یک کشور را نداشتم، اما در نهایت مجاب شدم قسمت کوچکی از زشتیِ جنگ را نشان بدهم، تا هیچکس هیچوقت آرزوی جنگ به سرش نیافتد، جنگ هیچوقت صورت قشنگی برای کشورها و ملت‌ها به جا نگذاشته  ، به امید روزی که تمام جهان در صلح و آرامش کنار هم زندگی کند.

 

مشاهدات یک شاهد عینی پس از بازگشت به منطقه جنگ زده سوریه؛ «داریا» این روزها چه حال و هوایی دارد چند درخت و دیگر هیچ ویرانه‌هایی تا عمق جان!+ تصاویر 2
گزارش تصویری مرتبط با این خبر را در اینجا ببینید.

 

*نویسنده و خبرنگار
انتهای پیام/22/


| شناسه مطلب: 305059