پنج‌شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ 
qodsna.ir qodsna.ir

جامعه شناسی سیاسی اسراییل (2)

مقوله «گسستهای اجتماعی» و نحوه تاثیر گذاری آنها،موضوع اصلی جامعه شناسی سیاسی را شکل می دهد.علت این امر نیز آن است که زندگی سیاسی در هر جامعه ای از گذشته تا کنون عمدتا تحت تاثیر این شکافها بوده و تنوع امروزی ای که در عرصه سیاست و حکومت دیده می شود با توجه به این گسستها قابل تفسیر و تحلیل می باشد.اگر جامعه ما را به مثابه کل واحدی ببینیم که از افراد،موسسات و شبکه ارتباطی خاصی شکل گرفته است،هر یک از این عناصر از آنجا که به محور منافع خاصی عمل می کنند در عین حضور در این واحد ماهیتی مستقل برای خود می یابند که می تواند زمینه ساز ایجاد گسست در جامعه بشود.البته تمایزها وقتی به گسست تبدیل می شوند که با عنصر آگاهی همراه باشند و در غیر این صورت خط تمایزی بیش نمی باشند.افزون بر آن،هر گسستی نمی تواند منشا عمل واقع شود مگر انکه آگاهی مذکور،معطوف به عمل بوده و به تعبیری تبدیل به شکافی فعال شود.
با این توضیح معلوم می شود که شناسائی گسستها و تعیین نوع انها تاثیر بسزائی در تحلیل و پیش بینی تحولات جوامع مختلف دارد که به کار عالمان و سیاستگذاران می اید.به همین خاطر است که معمولا تحلیل گران سیاسی پس از ارائه توصیفی جامع از شرایط جاری در هر جامعه ای،به آسیب شناسی آن جامعه از حیث وجود یا عدم وجود گسستها می کنند و از این طریق بستر مناسب برای تحلیل و پیش بینی تحولات آتی جامعه را فراهم می آورند.از این منظر می توان این دو بحث را(یعنی توصیف وضعیت فعلی و آسیب شناسی آن)مکمل یکدیگر دانست که در نهایت نتیجه ای مشخص مبنی بر تعیین شکافهای فعال و اولویت انها را به ما می دهد.
برای این منظور در دومین بخش از اثر حاضر،پس از دست یافتن به تصویری نسبتا جامع از ساختار اجتماعی جامعه اسرائیل،به بررسی کانونهای جامعه شناختی مهمی می پردازیم که می تواند برای جامعه اسرائیل بحران زا باشند و از این طریق به ریشه مشکلات بنیادین اسرائیل پی می بریم.عمده ترین گسستهایی که در این بخش به آنها پرداخته خواهد شد عبارتند از:گسست هویتی،اجتماعی و حقوقی که هر کدام در قسمتهای جداگانه بحث خواهند شد.

قسمت اول:هویت سیاسی
همانند هشتاد درصد از اسرائیلیان من معمولا خود را به عنوان یک ملحد در نظر می اورم
و به ندرت به یاد می اورم که در کنیسه ای حاضر شده باشم اما مثل بسیاری از ایشان
که در فردای جنگ جهانی دوم متولد شده اند من نیز این را می دانم که با چه مشکلات
و معضلات پیچیده ای در مسئله هویت مواجهیم. من به عنوان فردی اسرائیلی واقعا چه
 کسی هستم؟(اتیست)
این گونه سوالات از «چیستی و کیستی» خود بیانگر نمودی از بحران در سطحی خاص می باشد که در مجموع از فرد تا جامعه و نظام سیاسی را شامل می شود.در مقابل،بانیان اسرائیل تلاشهای بسیاری نموده اند تا بر این مشکل فائق آیند که تا کنون هیچ یک نتیجه قطعیی را به دنبال نداشته است و سوال از کیستی آنها از زمان انتشار اعلامیه بالفور تا به حال همچنان مطرح بوده است.
اساسا از آنجا که بسیاری از جریانهای سیاسی- اجتماعی در اسرائیل متاثر از «بحران هویت»می باشند ضروری است تا در درک این بحران دقت به خرج دهیم.
آبشخور معضل فعلی جامعه یهودی اسرائیل،در صهیونیسم به عنوان یک جنبش سیاسی قرار دارد.«صهیون» واژه ای است که یهودیان آن را از کوهی در فلسطین اقتباس کرده اند و آن را به عنوان سمبلی برای بازگشت به «ارض موعود»به کار می برند.این واژه متعاقبا در ژانویه 1892 با بار سیاسی در نشستی که در وین برگزار شد،به کار می رود.اگر چه صهیونیسم با بنیان نهادن کار خود بر نمادهای مذهبی و معرفی کردن اعضایش به عنوان«عشاق صهیونیسم»سعی می کند صبغه ای مذهبی به خود بگیرد،لیکن از همان ابتدا بدیهی بود که صهیونیسم یک جریان کاملا سیاسی _ اقتصادی است که یهودیت را به مثابه ابزاری جهت ایجاد یک خاطره ازلی مشترک به خدمت گرفته تا برای خود هویتی واحد ایجاد کند.
 با این حال تلاش برای بنیان نهادن چنین شالوده ای از بدو تولد صهیونیسم تا به اکنون استمرار داشته است و ابزارهای متنوعی اعم از تاریخ،مذهب و فرهنگ و...بکار گرفته شده تا سرپوشی بر این شکاف باشد.شکافی بس عمیق که از رهگذر نقد این تلاشها می توان به حقیقت آن پی برد.
1. هویت واحد تاریخی:
جناح سیاسی صهیونیسم با تمسک به تاریخ برای اسرائیل و جامعه یهودی آن «حق تاریخی»قائل است. این حق ناشی از ارتباط قوم یهود با حکومت باستانی موجود در فلسطین می باشد و برای همین مشاهده می شود که در موارد متعددی صهیونیسم خود را مستند به سلسله ها و حکومت های تاریخی فلسطین می کند.
فحوای کلام قائلان به نظریه تداوم و استمرار ملیت یهودی اینست که حلقه ارتباط آشکاری بین تاریخ سرزمین باستانی فلسطین و تاریخ اخیر آن وجود دارد به طوری که می توان گفت فلسطین زمان اعلامیه بالفور و بالاخره دولت کنونی اسرائیل در واقع امری واحد هستند.به زعم اینان قوم یهود در خلال این سالها دارای نوعی انسجام روانی بوده که به آنها امکان آن را داده تا در زمان آوارگی و تبعید،وحدت خود را حفظ کنند و همین توان روانی است که امروزه تولد اسرائیل در سرزمین اولیه اش را میسر ساخته است.
در مقابل نظریه فوق طیفی از مخالفان قرار دارد که با استناد به شواهد تاریخی خلاف گفته صهیونیستا را قائل می باشند.مطالعات تاریخی «توین بی»،فریدمن»،«رودنستون»،«موشه منوهین» و جمع کثیری از تاریخ شناسان خلاف این ادعا را می رساند.خلاصه کلام آنان اینست که اساسا یهودیان دارای دو طایفه و دسته می باشند.اشکناری و سامی.یهودیان اشکناری که 82درصد از کل یهودیان را تشکیل می دهند، از نظر اصالت و ماهیت تاریخی شان از تبار مغولی- ترکی و شمال دریای خزر و فنلاند می باشند که به شرق اروپا مهاجرت کرده اند.اما 18درصد ما بقی که در فلسطین هم هستند،از کشورهای عربی و ایران هجرت کرده اند و در اصالت آنها شک و اختلاف است.اگر ما همچون این دسته از مورخین این ارتباط تاریخی را بپذیریم باز هم خواهیم دید که بنا بر شهادت تاریخ ورود قوم سرگردان به همراه «یوشع بن نون»به کنعان موجد حق تاریخی برای آنها نمی باشد چرا که اساسا آن سرزمین به هنگام ورود ایشان خالی از سکنه نبوده و فلسطینیها در آنجا مشغول زندگی بودند.یهودیان پس از یک دوره سکونت دست به تجاوزاتی می زنند که جنگهای 140ساله را به دنبال دارد و سرانجام بیت المقدس را فتح می کنند.نظر به همین ملاحظات است که یک حیات سیاسی فعال برای یهودیان در فلسطین حداقل از نظر تاریخی که مد نظر این گروه می باشد،قابل تصور نیست و حق تاریخی اعراب مسلمان از حقی که ایشان برای خود مدعی هستند قویتر و مستند تر است.

2. هویت مذهبی
صهیونیسم سیاسی از مذهب در زمینه ایجاد یک هویت واحد در اسرائیل بهره بسیاری برده است و این استدلا خود را عمدتا بر آیاتی چند از کتاب مقدس استوار می کند.استفاده از مذهب برای اغراض سیاسی موثر واقع می افتد و نهایتا دولت اسرائیل به مساعدت جمعی از همین یهودیان پا به عرصه وجود می گذارد. از جمله بهترین توجیهاتی که با توجه به بعد ذهنی ارائه شده،استدلال «آلن داوتی» می باشد که معتقد است جامعه اسرائیل همچون جامعه ایالات متحده آمریکا،نمونه «پوشانیدن جامه واقعیت بر اندام ایده های ذهنی» می باشد.بدین معنی که جامعه اسرائیل نه از رهگذر فرایند تحول و رشد جغرافیائی و یا تحولات قومی متعارف،بلکه از تحقق بخشی مقتدرانه یک ایده ال حاصل آمده است.در مورد اسرائیل این ایده همانا وصول به یک دولت یهودی است که در ذیل آن یهودیانی حاکم بر سرنوشت خودشان را داشته باشیم دولتی که می بایست در خاستگاه تاریخی خودش شکل گیرد.به هر حال خواه ناخواه مذهب در درون جامعه یهودی نقش موثری ایفا کرده است و صهیونیسم با آگاهی از این امر مهم همیشه در پی هدایت مذهبی جامعه بوده است.اما این امر موجی از مخالفت را به دنبال آورد که ضرورتا مذهبی هم نبود. که ما به طور فهرست وار به آنها اشاره می کنیم.
اول.«احد هاآم»در همان اوان سر برآوردن صهیونیسم،به صراحت تمام بر عجز دیپلماتها در انجام رسالت انبیا تاکید کرد.
دوم.«هرمان آلر»خاخام بزرگ انگلستان در سال 1878 از منظر یک عالم یهودی حوادث سیاسی متعلق به تاریخ یهودیان را وقعی ننهاده و اساسا تشکیل یک جامعه سیاسی یهودی را منکر می شود.
سوم. «موشه منوهین» از یهودیان اروپای شرقی که به منظور آشکار کردن انحراف یهودیت در جریان تحولات سیاسی،دو مفهوم «یهودیت نبوی» و «یهودیت دنیوی» را عرضه می دارد و معتقد است یهودیت نبوی مطابق با اسناد روائی موجود، آنچنان برایش مقدر شده است که به پادشاهی روی زمین دست نیابد.
چهارم. «ایسرائیل شاهاک»از منتقدان بنام یهودی تبار،نفس وجود چنین ویژگی ای را دلیل بر ضعف هویت سیاسی اسرائیل می داند و معتقد است یهودی خواندن اسرائیل منجر به تقلیل ماهیت واحدی به نام «اسرائیلی بودن» به «یهودی بودن» می گردد.
پنجم. «علی اصغر حاج سید جوادی»با تامل در وعده الهی مبنی بر بازگشت یهودیان به ارض موعود تاکید میکند که اساسا ایجاد یک کانون یهودی در نقطه ای از جهان و حتی در فلسطین را می توان بر پایه این آیات به عنوان آرزوی تاریخ «ژودائیسم» پذیرفت،اما ایجاد یک دولت یهودی مستقل و دارای حاکمیت ملی بر این پایه قابل اثبات نمی باشد.

3. هویت نژادی
از جمله تلاشهای ناموفق به عمل آمده در زمینه ایجاد هویت واحد می توان به مطالعات و ادعاهای زیست شناختی که در مجامعه مردم شناسی مرسوم بوده اشاره کرد.گسترش این علوم اعتبار ادعاهای نژاد پرستانه یهودیان را کلا زیر سوال برده است و امروزه کمتر می توان به مسئله نژاد و یا گوهر ممتاز یهودی استناد جست.
«هاری شاپیرو»رئیس اداره کل مردم شناسی«موزه تاریخ طبیعی آمریکا» صراحتا اعلام می دارد که پژوهشهای علمی به عمل آمده درباره نژاد یهودیان نشان می دهد که یهودیان به معنی اخص کلمه،طایفه ،قوم و یا ملت محسوب نمی شوند و هیچ دلیل قاطعی موجود نیست که بنابرآن بتوان یهودیان را از یک نژاد و گوهر عالی دانست،یا اینکه دست کم بنا بر مصادیق سنتی آنان را یک طبقه نژادی برشمرد.درک این معنا امروزه مشکل نخواهد بود اگر تنوع قومی و نژادی یهودیان را در کتاب «آرتو کستلر»ملاحظه کنیم.شخن کستلر دارای دو مولفه مهم است
1- ناهمگنی بسیاری در میان یهودیان از لحاظ خصوصیات جسمانی وجود دارد.
2- یهودیان با غیر یهودیان که در محیط مشترکی به سر می برند مشابهت زیادی دارند.

4. هویت فرهنگی
صهیونیستهای فرهنگی با نظر به این وجه که اساسا حیات سیاسی بدون وجود حیات فرهنگی بی معنا می باشد،روی هویت فرهنگی انگشت گذارده و بدینوسیله خواسته اند کاستی مربوط به نظام سیاسی اسرائیل را جبران کنند.
اگر چه یهودیان در دوران «دیاسپورا»عملا با تمسک به هویت فرهنگی توانسته اند برای خود هویتی ممتاز داشته باشند لیکن وقایع قرن نوزدهم و اصلاحات به عمل آمده در اصول هویت فرهنگی آن را به مقام تعریف تنزل داده و از تعریف عملی آن کاسته است.

5. زبان و هویت ملی
مطابق پژوهشهای به عمل آمده معلوم می شود زبان عبری حتی پیش از آغاز مسیحیت موقعیت فرهنگی خاص یک زبان را از دست داده بود و یهودیان در انجام مطالعات جدی علمی،بیشتر از زبانهای محل زیستشان بهره می جسته اند.
مشاهده یهودیانی که پس از گذشت سالیانی دراز از تشکیل دولت اسرائیل،هنوز هم به زبان عبری آشنائی ندارند و در نیایشهای روزانه خود کلماتی را بکار می برند که از مفاهیم آنها بی خبرند گواه مدعی فوق می باشد.
در بخش بعدی جامعه شناسی سیاسی اسرائیل به بحث در مورد" ماهیت اجتماعی" جامعه اسرائیل می پردازیم


| شناسه مطلب: 184517







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.