پنج‌شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ 
qodsna.ir qodsna.ir

پاکسازی نژادی در کرانه غربی، نسل کشی درغزه

ایلان پاپه *:
هنوز مدت زمان زیادی از این ادعای من نگذشته است که گفتم اسرائیل سیاست نسل کشی را در نوار غزه اجرا می کند. در ابتدا من خیلی با خودم فکر کردم که آیا از این اصطلاح استفاده کنم یا نه ولی سرانجام  تصمیمم گرفتم این کار را انجام دهم. البته بکار بردن این اصطلاح از سوی من مورد پسند سازمانهای حقوق بشری قرار نگرفت. از اینرو  من بار دیگر درباره این مسئله  فکرکردم و سرانجام به این نتیجه رسیدم که امروز از این اصطلاح با کمال اطمینان استفاده نمایم:
 در واقع بکار بردن این اصطلاح تنها بیان مناسب و ممکن برای هر آنچیزی  است که ارتش اسرائیل در نوار غزه بر سر مردم این ناحیه  می آورد.
در تاریخ 28 دسامبر 2006 سازمان حقوق بشر " بیت سلیم" گزارش سالانه خود  را در باره خشونت های وحشتناک اسرائیل در منطقه اشغال شده علنی نمود. طبق این گزارش اسرائیل تنها در سال گذشته 670 شهروند فلسطینی را به قتل رسانده است و باز هم بر اساس همین گزارش درسال 2006 در مقایسه با سال 2005 تعداد کشته شدگان فلسطینی سه برابر شده بود. در این گزارش آمده است که اسرائیل در این سال 141 کودک را به قتل رسانده است که بیشتر کشته شده ها از منطقه نوار غزه بودند. جائی که ارتش اسرائیل در حدود 300 خانه را تخریب و تمامی ساکنین این خانه ها را زیر آوار به قتل رساند. این در حالی است که از سال 2000 تا کنون ارتش اسرائیل 4000 فلسطینی را کشته است که نیمی از این تعداد کودک بوده اند. همچنین در همین فاصله زمانی بیش از 20.000 فلسطینی در نتیجه تجاوزات اسراییل مجروح شده اند.

با توجه به اینکه سازمان فوق سازمانی محافظه کار است پس آمار کشته و مجروح شدگان می تواند بیش از این تعداد گزارش شده باشد. اما در اینجا موضوع بر سر تعداد کشته و یا مجروح شدگان نیست بلکه موضوع بر سر استراتژی اسرائیل و اهدافش است.
زمانی که سال 2007 آغاز شد سیاستمداران اسرائیلی با دو مشکل بزرگ و پیچیده در کرانه غربی و نوار غزه روبرو شدند.
در نوار غربی در حال حاضر تلاش می شود ساختمان دیوار حایل در مرز شرقی سرزمینهای اشغالی سال 1948 (اسرائیل) به پایان رسد. بحث های ایدئولوژیک داخلی به اتمام رسیده است و نقشه کلی برای تصرف نیمی ازکرانه باختری همواره با سرعت هر چه بیشتر به پایان خود نزدیک می شود. آخرین فاز دچار تغییر گردید زیرا اسرائیل در رابطه با " نقشه راه " قول داده بود که دیگر شهرک جدیدی نسازد. البته اسرائیل دو راه حل پیدا نمود که چگونه خود را از این ممنوعیت رها سازد. در ابتدا اعلام نمود که یک سوم کرانه غربی به "اورشلیم بزرگ" تعلق دارد. مسئله ای که به او اجازه می داد در محدوده این منطقه متعلق به خود شهرومراکز دولتی تاسیس و بنا سازد. دوم اینکه همچنان همان شهرک های قدیمی را گسترش داد که دیگر احتیاجی به ساخت شهرک جدید نبود. این مسئله در سال 2006 بیش از همیشه سرعت گرفت بطوری که صد ها اتومبیل متعلق به واحدهای مسکونی در آن منطقه کنار هم پارک گردید تا به این وسیله مرز های شهرک ها را مشخص سازند. همچنین تاسیسات برنامه ریزی شده برای شهرهای جدید و بخش های مختلف متعلق به این شهرها ایجاد گردید و سیستم راه ترابری نژادپرستانه ای بنا شد و حد و حدود خیابانها و اتوبان ها و چگونگی رفت و آمد در آنها مقرر گردید. در مرزها اسرائیل از طریق شهرک ها و پادگان های نظامی و خیابان ها و از همه مهمتر دیوار گسترده به خود اجازه می دهد که نیم کامل کرانه غربی را تا سال 2010 به نام خود سازد.
در محدوده این منطقه تعداد قابل ملاحظه ای فلسطینی وجود دارند که بر علیه ماموران اسرائیلی همچنان تغییرات آهسته سیاسی را به پیش می برند. البته گویا برای رسانه های غربی پرداختن به این مسئله خسته کننده است و برای سازمان های حقوق بشرتبدیل این واقعیت ها به تم حقوق بشر مشکل است. زمانی که موضوع بر سر فلسطینی هاست کسی اصلا عجله ای ندارد. اما وقتی به اسرائیل ربط پیدا می کند آنها موفق می شوند در انظار کل جهان در آن منطقه رهبریت را در اختیار بگیرند. آزار و اذیت های روزانه و مکانیسم غیر انسانی ارتش و بوروکراسی  همچنان چون همیشه تاثیر مندند وسهم خویش را در روند ساقط کردن هستی فلسطینی ها به خوبی انجام می دهند.

تفکر استراتژیک کسی چون شارون که اعتقاد دارد این سیاست بهتر ازآن چیزی است که " تغییر گرانی" چون آویگدور لیبرمن می گوید از سوی هر کسی که در دولت اسرائیل قرار دارد از کارگر  گرفته تا ماموران ساده مورد قبول قرار گرفته است.

جنایت های تروریسم دولتی اسرائیل هم به همین دلیل از نظر آنان قابل توجیه است زیرا صیهونیست های لیبرال در سرتاسر جهان در این موقعیت قرار دارند که بتوانند جنایت های اسرائیل را مخملی سازند و هر گونه انتقادی واقعی به سیاست های خلاف کارانه اسرائیل را بنام ضد یهودیت جلوه دهند و رد نمایند.

از سوی دیگر برای نوار غزه هیچ استراتژی روشن اسرائیلی وجود ندارد. اما روزانه آزمایشات تجربی فراوانی انجام می شود. از دیدگاه اسرائیل نوار غزه استراتژی جغرافیائی کاملا متفاوت تری از کرانه غربی دارد.

در حالیکه ابو مازن بسیاری از بخش های پاره پاره شده کرانه غربی را با توافق اسرائیل و آمریکا در کنترل خویش دارد، حماس نوار غزه را کنترل می کند.

استراتژی قدیمی در نوار غزه این بود که فلسطینی ها را در آنجا محصور سازند و در واقع در یک "گتو" قرار دهند. اما این اعمال هم نتیجه ای نداد. برعکس گتوی گروهی مردم منطقه غزه این خواست را در آن ها قوی تر نمود که موشک های دست ساخته بسوی اسرائیل شلیک کنند. در تاریخ هیچگاه محصور ساختن و گتوئی ساختن جوامع به عنوان راه حلی درست عمل ننموده است.

یهودی ها باید خود این مسئله را براساس تاریخ خویش بهتر از هر کسی بدانند که در گذشته چنین اقدامات بربریتی بر علیه جوامع بطور بسیاروحشتناکتری انجام پذیرفت. پیش بینی آینده بسیار مشکل است که چه بر سر مردم غزه خواهد آمد؟ چگونه می توانند در گتو اسیر باشند و تحت کنترل باشند و کسی به زندگی آنان اهمیتی ندهد؟ آیا مجددا مثال شوم تاریخی تکرار می شود؟ ویا یک سرنوشت بهتر برای این ملت امکان پذیر است؟

زندانی بزرگ ایجاد کرده اند و سپس کلید این زندان را به دریا انداخته اند و همانطوری که گزارشگر مخصوص سازمان ملل جون دوگارد می گوید " از سپتامبر 2005 به این سو بر علیه فلسطینی ها در نوار غزه اقداماتی شده است که آنها اجبارا با خشونت عکس العمل نشان می دهند". آنها ( منظور فلسطینی هاست ) تصمیم گرفته اند حداقل این را نشان دهند که هنوزبخشی ازکرانه غربی و فلسطین هستند. آنها در همان ماه سپتامبر اولین و مهمترین "موشک های قسام " را پرتاب نموده اند. این پرتاب موشک ها در حقیقت جوابی بود به کارزار اسرائیلی ها در دستگیری جمعی افراد حماس و فعالین جهاد اسلامی. اسرائیلی ها هم جواب این حملات موشکی را با عملیات " اولین باران" دادند. واقعا آدم باید یک لحظه هم که شده است در باره این عملیات (اولین باران) فکر کند. این عملیات به عنوان اقدامات مجازات گونه  از سوی اولین قدرت های استعماری و سپس از سوی دیکتاتورها که می خواستند زندانیان شورشی و فراری را نابود کنند اجرا می شد. در واقع عملیات "اولین باران" از وحشتناک ترین مجازات هاست که در بعد گسترده ای ، کشته و زخمی به جای می گذارد. در این عملیات در ابتدا عملیات پرواز هواپیماهای جنگی بر روی منطقه (غزه) مورد نظر است و صدای گوش خراش هواپیما ها در ابتدا در میان مردم وحشت ایجاد می کند و در واقع مردم را تروریزه می کند. سپس سرتاسر صحرا بمباران شدید می شود که در ادامه اش درکل منطقه بمباران ها از هوا و زمین آغاز می شود. این عملیات در غزه اجرا گردید. ارتش اسرائیل به لوژستیک توضیح می دهد که آنها می خواستند با این عملیات به مردم فلسطین فشار وارد کنند تا مردم ازپشتیبانی خود ازکسانی که این موشک ها را بسوی اسرائیل پرتاب می کنند، دست بردارند. البته همانطور که انتظار می رفت خود اسرائیلی ها آنها را تشویق به شلیک موشک ها نموده و زمینه را برای پرتاب های بعدی فراهم می کردند. دلیل واقعی یک چنین عملیاتی در واقع آزمایش کردن مردم منطقه و جهان بود به این صورت که ژنرال های اسرائیلی می خواستند با این عملیات بدانند که مردم اسرائیل و منطفه و جهان نسبت به چنین عملیاتی چگونه عکس العمل از خود نشان خواهند داد. آنگونه که بنظر می رسد عکس العمل ها " خیلی خوب" نبود. به این معنی که هیچکس درباره تعداد بیشمار کشته و زخمی شدگان فلسطینی در عملیات " اولین باران " صحبتی نکرد و به آن اهمیتی نداد.

و از زمان عملیات " اولین باران" تا ماه ژوئن  2006 تقریبا تمامی عملیات های نظامی اسرائیل از نوع هم بودند و تنها فرقشان در شکل کار بود: قدرت آتش بیشتر، کشته شدن بیشتر و خسارات بیشترـ و همان طور که انتظار می رفت فلسطینی ها هم موشک های بیشتری پرتاب نمودند.

اقدامات جانبی سال 2006 اسرائیل بسیار شدید تر از قبل بود زیرا  آنها می خواستند با این اقدامات زندانی بودن کلیه مردم غزه را از طریق بایکوت و بلوکه کردن آنان امنیت بخشند. در این اقدامات اتحادیه اروپا هم به طور زیان آوری شریک بوده است.

دستگیری گلعاد شالیت در ژوئن  2006 از اهمیت خاصی برخوردار نبود اما بهانه به اسرائیلی ها داد تا اقدامات مجازاتی خویش را شدید تر سازند. اسرائیل بدون یک استراتژی مشخص نمی توانست تصمیمات تاکتیکی آریل شارون را دنبال کند. استراتژی که توسط آن بتوان 8000 شهرک نشین را از آن منطقه بیرون آورد. زیرا  حضور آنان اقدامات مجازاتی را تنها پیچیده تر می نمود. ( در صورت موفقیت در این امر شارون یکی از کاندیدا های نوبل صلح می شد)
در هر حال از آن زمان به بعد اقدامات مجازاتی یکی بعد از دیگری اجرا شد و دیگر تبدیل به یک استراتژی شد. ارتش اسرائیل عاشق این داستان غمناک است و برای این کار زبان خاصی هم پیدا کرده است. بعد از عملیات " اولین باران" عملیات " باران تابستانی" شروع شد آنهم درست در منطقه ای که اصولا باران تابستانی را نمی شناسند و تنها چیزی که از این اسم می شناسند پائین آمدن بمب های اف 16 و نارنجک های آرتیلر است که به مردم غزه اصابت می کند.

عملیات " باران تابستانی " باخود ترکیب جدیدی را به همراه آورد: عملیات نظامی در بخش های نوار غزه. ارتش از این طریق قادر می شد شهروند بیشتری را به قتل رساند و این کشتار را بنام پیامد مبارزات شدید در محدوده مناطق مسکونی و پیامدی تحت تاثیر آن و نه در نتیجه سیاست اسرائیل توجیح نماید.

بعد از عملیات " باران تابستان " عملیات " ابرهای پائیزی" آغاز شد که عملیاتی متمرکزتر و تهاجمی تر از عملیات ماقبل خود بود: اسرائیلی ها در تاریخ 1 نوامبر 2006 با بکار گیری این عملیات کمتر از 48 ساعت 70 شهروند فلسطینی را به قتل رساندند. و تا آخر همان ماه با عملیات جانبی در حدود 200 غیر نظامی کشته شدند که نیمی از آنان کودکان و زنان بودند.

اگرما اطلاعات در باره فعالیت ها علیه این اقدامات را در منطقه با هم مقایسه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که با وجود اینکه همزمان با این حملات به لبنان هم حملاتی انجام پذیرفت اما این حملات در سطوح بین المللی از توجه و نقد کمتری نسبت به لبنان بر خوردار بود.

اولا از زمان اجرای " باران تابستان " تا اجرای " ابرهای پائیزی" می توان انهدام در تمامی ابعادش را لمس نمود. در ابتدا تفاوت میان اهداف نظامی و غیر نظامی محو می شوند. کشتار بی معنی مردم منطقه را هدف اصلی عملیات نظامی می نمایند.

دوم اینکه انهدامی گسترده به هر وسیله ای آغاز می شود: استفاده از هر گونه ماشین آدم کشی ممکن که در اختیار ارتش اسرائیل قرار دارد.

سوم اینکه ابعاد وحشتناک این انهدام همه جانبه را می توان از تعداد قربانیان کشته شده دریافت: با هر عملیات تا کنون و همچنین عملیات های بعدی همواره تعداد قربانیان کشته و زخمی شده بیشتر و بیشتر می شوند. در نهایت و مهم تر از همه اینکه این عملیات تبدیل به یک استراتژی خواهند شد ـ طریقه و روشی که اسرائیل با آن می خواهد مشکلات (با انسانها را ) در نوار غزه حل نماید.
تغییرات در کرانه باختری و سیاست نسل کشی از قبل برنامه ریزی شده در نوار غزه دو استراتژی هستند که امروزه اسرائیل دنبال می کند. نوار غربی تحت نفوذ ابو مازن به فشار اسرائیلی ها کمک می کند و هیچ قدرتی در آنجا وجود ندارد که جلوی استراتژی تصرف و اشغال اسرائیل را بگیرد. البته در نوارغزه مقابله متقابل وجود دارد. این امر به اسرائیل این امکان را می دهد که با عملیات دیگرنسل کشی در آینده همچنان عکس العمل نشان دهد. اما خطر همان اتفاقی  که در سال 1948 افتاد، وجود دارد اگر رتش بخواهد همان عملیات مجازاتی سیستماتیکی بر علیه مردم ساکن نوار غزه بکار گیرد.

آنچه که اکنون تعجب آور است اینکه ماشین آدم کشی اسرائیل در حال حاضر در حال استراحت است و با وجود اینکه تعداد بیشماری موشک قسام به سوی آنها پرتاب شده و یکی دو نفر هم کشته شده اند اما ارتش اسرائیل هنوز با این عملیات ها تحریک نشده است.

سخنگوی ارتش اسرائیل از " خود داری" صحبت می کند مسئله ای که کاراکتر ارتش اسرائیل نیست و در گذشته به هیچ وجه از خود نشان نداده است و مطمئنا در آینده هم از خود نشان نخواهد داد.
ارتش اسرائیل فعلا در حال استراحت است و ژنرال های ارتش از قتل های داخلی که در حال حاضر نوار غزه را متلاطم نموده است راضی اند. ژنرال ها ی ارتش اسرائیل با لذت و دقت به جنگ داخلی ای که دردرون فلسطینی ها در حال گسترش است نظاره می کنند و آتش دیگ این جنگ را شعله ور می سازند و خوشحالند که دیگران کار آنها را انجام می دهند. از نقطه نظر اسرائیلی ها این اصلا مهم نیست که تا چه حد و از چه طریقی انسانهای این منطقه از بین می روند. حال یا از طریق جنگ داخلی یا از طریق عملیات اسرائیل. فرقی نمی کند مهم از بین رفتن مردم است و چگونگی اش برای آنها تفاوتی ندارد.

طبیعتا مسئولیت پایان این جنگ داخلی به عهده خود گروههای فلسطینی است اما دخالت های آمریکا و اسرائیل که مرتبا تلاش دارند از نوار غزه زندانی بزرگ مملو از مردمی گرسنه و آواره بسازند فاکتور هائی است که روند صلح داخلی در این منطقه را بسیار مشکل نموده است. اما مسلم است به محض اینکه  روند صلح بخواهد در مسیر مثبت خود قرار گیرد مجددا اسرائیل با عملیات هائی چون " باران تابستان " مجددا بمب هایش را بروی مردم غزه خواهد ریخت و باعث مرگ و نیستی خواهد شد.

اما هیچگاه نباید خسته شویم و نباید اجبارا سیاستمان را از واقعیت های دردناک سالی که گذشت و سالی که روبرویمان قرار گرفته است بیرون بکشیم. راه دیگری برای توقف اسرائیل وجود ندارد جز تحریم و بایکوت . ما باید بسیار روشن و باز و صریح و بی قید و شرط از آن پشتیبانی کنیم . سازمان ملل متحد در نوار غزه آن میانجیگری را نخواهد کرد که در آفریقای جنوبی نمود: صاحبان جایزه صلح نوبل هیچگاه مطمئنا به پشتیبانی از مردم نوار غزه بر نخواهند خواست آنگونه که در جنوب شرقی آسیا برخواستند. تعداد کشته شدگان آنجا به هیچ وجه قابل مقایسه با فجایع دیگرجهان  نیست و این داستانی جدید نیست بلکه خطرناک و قدیمی و نگران کننده است.
تنها نقطه حساس این ماشین مرگ خط مشخصی از جامعه متمدن غرب و افکار عمومی جهان است. هنوز هم این امکان وجود دارد که این خط مشخص و افکار عمومی جهان را فعال کنیم و اوضاع را برای عملکردهای اسرائیل مشکل سازیم و ازاستراتژی آینده اش مبنی بر پاکسازی انسانی و قتل عام ملت فلسطین چه در کرانه وار غربی و چه در نوار غزه جلوگیری نمائیم.

* استاد علوم سیاسی دانشگاه حیفا
 


| شناسه مطلب: 157704







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.