شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ 
qodsna.ir qodsna.ir

تبعیض نژادی در "اسراییل"

چکیده:
آنچه مایه شگفتی است این است که کسانی به سود اسراییل به اصل مرور زمان متوسل می شوند.
یهودیان از سال 1290 قبل از میلاد تا سال 586 قبل از میلاد یعنی فقط 704 سال در فلسطین سکونت داشته اند و بیش از 2 هزار سال است که یهودیان فلسطین را ترک کرده اند و اگر هر شخص عربی که بر آواره شدن او چهار سال بگذرد (چنانکه قانون اسرائیل می گوید) به هیچ وجه حق ندارد که به وطن خود بازگردد! پس چگونه ممکن است کسی که بیش از 2 هزار سال از آنجا بیرون رفته، حق دارد که با سرنیزه آنجا را به تصرف درآورد و ساکنانش را آواره کند.
اینک بیش از 1.5 میلیون جمعیت بخصوص زنان و کودکان مسیحی و مسلمان در اثر عملی اندوهبار و ناروا، بی مقصد، بی وسیله زندگی، در راهها و جاده ها سرگردانند. صهیونیستها در توجیه این واقعیات می گویند وجود چنین مسئله ای و دوام آن برعهده اعراب می باشد به عقیده صهیونیستها اعراب باید آوارگان را بپذیرند و به آنان کمک کنند و آنان را جزء جمعیت خود به حساب آورد. و برای این ادعای خود چنین استدلال می کند که آیا اسرائیل به سهم خود کلیه یهودیان را که اصل و منشاء آنان از کشورهای مختلف، بخصوص از ممالک عربی است به خود جذب نکرده است!!
چنین دیدگاهی، مسئله آوارگان را به انتقال ساده نفوس تنزل می دهد. آیا اسرائیل نمی داندکه نتیجه جذب و هضم آوارگان در کشورهای عربی با نتیجه جذب یهودیان در اسرائیل متفاوت است. جذب افراد به کشوری که اسرائیل می گوید موجب اتحاد یهودیان است ولی جذب و ادغام فلسطینی ها در میان کشورهای عربی، به تجزیه و تلاشی فلسطینی منجر می گردد.
تشویق نژاد یهود به بازگشت به سرزمین موعود و موقتا" از دست رفته، بهانه ای بیش، برای اشغال فلسطین نبوده است. در واقع هرگز نژاد یهودی جز در هزیانهای هیتلر و صهیونیستها، وجود نداشته است. بلکه صهیونیسم سیاسی اساسا" و ذاتا" یک پدیده استعماری است. تنها فرق آن با استعمار سنتی (مثلا" از نوع انگلیسی یا فرانسوی آن) در این نهفته است که در این مورد تنها استفاده از مردم بومی به عنوان نیروی کار ارزان قیمت و بازار مصرف برای تولیدات سرزمین اصلی مطرح نمی باشد. بلکه مسئله ایجاد مهاجر نشین، مورد توجه است. هدف منحصرا" استثمار بومی نبوده، بلکه با محروم کردن او از زمینش، اخراج او برای گرفتن کارش، مجبور ساختن او به جلای وطن هدف اصلی را تشکیل می دهد.
شعارهای اصلی صهیونیسم سیاسی، نیز با این اصول هماهنگ است. سرزمین یهودی- کار یهودی- دولت یهودی- اما یهودیان برای توجیه ایدئولوژیکی اعمال وحشیانه خود، از یک حقیقت تاریخی سوء استفاده می کنند و آن کشتار یهودیان به وسیله هیتلر می باشد. برای رفع یک بیدادگری، دست به بیدادگری دیگر زدن. و این درحالی است که ملت فلسطین کوچکترین سهمی در اعمال هیتلر علیه یهودیان نداشته است. به تعبیر دیگر جبران خسارت از جیب کسانی پرداخت می شود که مرتکب چنین جنایتی نشده اند. صهیونیسم سیاسی معتقد است که تنها راه حل مشکل امنیت یهودیان ایجاد یک کشور یهودی می باشد.
در اسرائیل، انسانهای اسرائیلی وجود ندارد. بلکه حیوانات و نباتات هم به یهودی و غیر یهودی دسته بندی شده اند اما وضعیت غیر یهودیان، در این کشور چگونه است! آیا آنها هم مثل یهودیان اجازه دارند در کشور یهود زندگی کنند. پاسخ این پرسش آن است که در اغلب جاها آنها حق زندگی کردن ندارند. اکثریت زمینها به دولت تعلق دارد و در اکثریت زمینها، یک غیر یهودی از حق ساختن یا اجاره کردن یک منزل و از حق اشتغال و خلاصه از حق زندگی کردن محروم است. زمین هائیکه غیر یهودیان در آنجا حق زندگی کردن ندارند در واقع به فلسطینیهایی تعلق دارد که به غیر یهودی وصف شده اند. دولت اسرائیل محله های جدیدی با ساختمانهای مسکونی مدرن ساخته است این محله رسما" به یهودیان اختصاص دارد مثلا" یک نفر که ساکن بیت المقدس است و یهودی نیست ممکن است بتواند افسر پلیس یا سرباز شود. اما نمی تواند در این محله های بزرگ و مدرن زندگی کند. بر عکس یک فرانسوی اهل پاریس، وقتی به بیت المقدس می آید و ثابت می کند که مادر یا مادر بزرگش و یا مادر بزرگ مادر بزرگش یهودی بوده اند و یا اگر در محضر یک حاخام به دین کلیمی در آید نه تنها اجازه سکونت در این محله ها را دارد بلکه می تواند وام زیادی بگیرد و چندین سال از پرداخت مالیات بر درآمد و حقوق گمرکی معاف باشد و از بسیاری از مزایای مادی دیگر استفاده کند. همه اینها در مقابل چشمان غیر یهودیانی که صاحب این کشور هستند انجام می شود.
روابط بین کارگران عرب و کارفرمایان یهودی مانند روابط بین ارباب و برده می باشد از نظر یهودیان زمین هایی که در دست غیر یهودیان می باشد زمینهای آزاد شده می باشد. در کشور اسرائیل حتی می توان گفت که فقط قبرستانهای یهودی قابل احترام است و سایر قبرستانها اگر لازم باشد دولت اسرائیل به ویران کردن آنها اقدام می کند. مثلا" هتل هیلتون تل آویو بر روی گورستان قدیمی فلسطینی ها در یافا بنا شده است.
نژاد پرستی بر حسب تصادف در اسرائیل بوجود نیامده و یک جنبه موقتی و گذرا در حیات اجتماعی اسرائیل نیست نژاد پرستی جزء لاینفک و ثابت دولت اسرائیل است به این دلیل که خود جزئی از ایدئولوژی صهیونیسم و یکی از انگیزه های ایجاد دولت صهیونیستی است. قوانین حقوقی و رویه های قضایی دولت اسرائیلی نشان می دهند که تنها تعلق داشتن به قوم یهود یعنی فرزند یهودی بودن است که فرد را از نظر صهیونیسم یهودی می شناسد. در نتیجه، این تعلق تنها یک وابستگی بیولوژیکی است و بس، مطابق نظریه صهیونیستی هر نوع جذب شدن در جوامع دیگر به منزله از دست دادن جوهر یهودی است و آغازی برای نابودی ملت یهودی می باشد. پیرو این اصل، اصل کلی دیگری تبلیغ می شود که عبارت است از حفظ خلوص نژاد یهود و خودداری از آمیزش با مردم غیر یهودی در سرزمین فلسطین. نتیجه آنکه عقیده صهیونیستی (خلوص نژادی)، همزیستی یهودیان با غیر یهودیان را در یک سرزمین غیر ممکن می سازد.
به نظر یهودیان، این خلوص نژادی تنها با مهاجرت یهودیان به این سرزمین موعود و بیرون کردن غیر یهودیان تحقق می یابد. لیکن جهت حفظ برتری دائمی جمعیت یهودیان، رهبران اسرائیل برای تحریک یهودیان کشورهای دیگر به مهاجرت به فلسطین اشغالی تمام امکانات را بکار می گیرند مثلا" تلاش می کنند این اعتقاد را در میان یهودیان بوجود آورند که هر روز یهودیان در لب پرتگاه نابودی و (قربانی شدن تازه ای) قرار دارند برای نیل به این اهداف آنها به احساسات ضد یهودی در خارج و به مترسک تهدید اعراب در خاورمیانه نیاز دارند.
میان تبعیض نژادی در اسرائیل با اشکال دیگر نژاد پرستی که از زمان پیدایش استعمار اروپائیان در آسیا و آفریقا بوجود آمد اختلاف مهمی وجود دارد. مهاجران نژاد پرست اروپایی در آسیا و آفریقا، برتری خود را بر قشرهای پائین تحمیل می کردند. و نوعی همزیستی نژادی سلسله مراتبی به وجود می آوردند. مهاجر نشینهای اروپایی هر چند با فاصله اما بهر حال با بومیان در یک مستعمره یا منطقه تحت الحمایه می زیستند. اروپائیان ساکنان بومی را آشکارا تحقیر می کردند. گاه ظالمانه به قتل عام آنان دست می زدند و آنها را به طور مدام مورد تبعیض قرار می دادند لیکن بطور کلی اروپائیان، حضور ساکنان بومی را در مستعمرات تحمل می کردند و آنان را به انجام کارهای پست و در پائین ترین نقشها و در جامعه تحت تسلطشان مجبور می کردند. مهاجر نشینهای صهیونیست و نژاد پرست در فلسطین بهتر دیدند روش دیگری را در پیش گیرند که با سیستم ایدئولوژیکی شان بیشتر توافق داشته باشد. آنان برتری ادعایی خود را نسبت به بومیان عرب با کناره گرفتن از اعراب فلسطین اعلام کردند و سپس آنها را از سرزمین خود بیرون کردند. در هیچ یک از کشورهای آسیا و آفریقا- حتی در آفریقای جنوبی- هرگز در نژادپرستی شدت عمل به اینجا نرسیده است و اهالی یک کشور را تقریبا" بطور کامل از مرزهای خود بیرون نریخته اند.
تا زمانی که راندن اعراب بومی فلسطین از سرزمینهایشان غیر ممکن تلقی می شد و اعراب اکثریت اهالی فلسطین را تشکیل می دادند. یعنی سالهای قبل از 1948 مهاجر نشینهای یهودی تنها به جدا نگه داشتن خود از جامعه عرب و تحریم نیروی کار اعراب و محصولات آنها اکتفا کردند. مثلا" در بدو استعمار صهیونیستی (1897) مقرراتی اعمال می شد که طبق آن فقط نیروی کار یهودی می توانست در کولونهای صهیونیستی مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین اکتفا کردن به تحریم اعراب به عوض راندن مستقیم آنها از سرزمینشان در واقع تعلیق موقتی در اجرای برنامه های انحصار طلبی نژادی صهیونیستها بود. هر چند هدف نهایی صهیونیسم در سال 1948 تحقق یافت و اکثریت اعراب از فلسطین بیرون رانده شدند. لیکن قصد عرب زدایی فلسطین و سپس یهودی کردن آن از همان اول توسط جنبش صهیونیستی در نظر گرفته شده بود. برداشت صهیونیستی از راه حل نهایی مسئله اعراب در فلسطین درست همان راه حل نهایی مسئله یهود در آلمان از یک اصل اساسی مهم بود آن هم حذف عنصر انسانی ناهمگون بود.
در زمینه تعلیم و تربیت امکانات اعراب بسیار محدود است. هر چه سطح آموزش بالاتر می رود محدودیت ها و تبعیض ها بیشتر می شود. از سوی دیگر، ارزش مؤسسات آموزشی که در اختیار اعراب گذاشته می شود. به هیچ وجه قابل قیاس با مدارس یهودیان نیست عربهای اسرائیل می گویند اگر ما شرایط مساوی آموزش و پرورش داشتیم یعنی اگر امکان رسیدن به سطح آموزش عالی برای همه مساوی بود! اکثر دانشجویان فعلی می بایست از دانشگاه بیرون باشند. در نظام آموزش و پرورش اسرائیل، ایدئولوژی خاصی را در مدارس تدریس می کنند. و دولت می خواهد ما را مجبور به قبول آن نماید و این ایدئولوژی شدیدا" براساس ادبیات اروپای شرقی و جشنها و مراسم مذهبی استوار است. مثلا" در مدارس حرفی از تاریخ دو هزار ساله ملت فلسطین نیست. این تاریخ نه در کتابها نوشته شده است و نه ضمن صحبت، از آن یاد می شود. ادبیات اروپای شرقی این افسانه را خلق می کند که ما را وادار به قبول افسانه ملت برگزیده از نژاد ستم دیده (یهود) بنماید.
انجمن نویسندگان عبری علی رغم اسم ظاهریش یک انجمن صد در صد نژاد پرست است. چون فقط مخصوص یهودیان است و اگر یک فرد یهودی به زبان دیگری غیر از عبری بنویسد می تواند عضو آن شود ولی اگر یک عرب حتی به زبان عبری مطلب بنویسد از حق عضویت در این انجمن محروم می باشد.
سالهای سال در روزنامه های کثیر الانتشار، فلسطینی ها را، "کثافت های خانه بدوش" می خواندند. در آلمان نازی هم ابتدا این نوع اصطلاحات درباره یهودیان بکار رفت. یهودیان اسرائیل این آزادی را دارند که ملت های همسایه خود را تحقیر کنند. عزت نفس آنها را پایمال کنند. اما اگر کسی در اسرائیل بگوید یهودی کثیف، بلافاصله داد و قال شروع می شود و از نظر مقام های اسرائیلی با گوینده برخورد می شود زیرا کفار!؟ باید بدانند که اگر به یهودی توهین کنند به شدت مجازات خواهند شد.
از نظر اقتصادی اعراب ساکن در اسرائیل با مشکلات متعددی روبرو هستند. محدود بودن کار برای اعراب باعث بیکاری فراوان شده است. مشاغلی که به اعراب داده می شود غالبا" کارهای پائین و سخت بدنی است. بعلاوه در مقابل کار مساوی، اعراب دستمزد کمتری از یهودیان دریافت می کنند. خانه و زمین های کشاروزی متعلق به اعراب به موجب یک سلسله قوانین که بین سالهای 53-1948 گذارنده شد می توانند از طریق مصوبات اداری ضبط شوند. مالکان خلع ید شده حق تجدید نظر خواستن از دادگاه را ندارند و در صورت تجدید نظر نیز به حق خود نمی رسند دهکده های زیادی بدین ترتیب از اعراب گرفته شده و در اختیار یهودیان قرار گرفته است نوع دیگری از غصب زمین عبارت است از تصرف زمینهای اشخاصی که غایب می باشند از آنجا که یک سوم جمعیت فلسطینی سرزمینهای اشغالی به زور از خانه و کاشانه خود رانده شده اند. مثلا" اگر رئیس یک خانواده اخراج شده باشد و زن و بچه هایشان در منزل خود مانده باشند. پس از اخراج رئیس خانواده، دولت اسرائیل افراد خانواده را از زمین اخراج کرده و زمینها را به یک یهودی می سپارد. شرکت اعراب در سیستم اداری عملا" هیچ است و در اغلب وزارتخانه ها در هیچ یک از سطوح اعراب به کار گرفته نمی شوند حتی در دفتر دولتی رسیدگی به مسائل اعراب هم، یک نفر عرب کار نمی کند. تعداد نمایندگان سیاسی اعراب در مجلس ملی اسرائیل، با تعداد جمعیت کل آنها تناسب ندارد. اعراب 11 درصد از مجموع نفوس اسرائیل را تشکیل می دهد و حال به جای اینکه دارای 20 کرسی در مجلس ملی باشند تنها فقط دارای 4 کرسی می باشند.

تفتیش عقاید
افراد را به جرم فعالیت سیاسی و ابراز عقیده شخصی به زندان محکوم می کنند و بارها به اعراب محکوم شده توضیح می دهند که اگر تصمیم به سکوت بگیرند از محکومیت نجات یافته و بخشوده خواهند شد. مسئولین اسرائیل به اعراب فشار زیادی می آورند تا آنها مأمور پلیس مخفی اسرائیل بشوند. یکی از وحشیانه ترین و کشنده ترین ظلمهایی که مقامهای اسرائیل بر اعراب مقیم اسرائیل روا می دارند آن است که جوانان عرب را به زور وادار می کنند تا عقاید سیاسی دوستان و آشنایان و حتی افراد خانواده خود را در اختیار مقامات پلیس قرار دهند. آنهایی که با پلیس همکاری نکنند یا به محکومیت اقامت اجباری در منزل و یا با توقیف ها و دستگیری های بی جا و ممتد پلیس مواجه می شوند و یا اینکه پلیس با مدیران و یا صاحب کاران آنها تماس گرفته و از طریق کارفرمایانشان بر آنها فشار وارد می آورد و از آنجا که اکثر این اعراب برای یهودیان کار می کنند. این روش فوق العاده مؤثر است و عربی که با صاحب کار و پلیس همکاری نکند بلافاصله از کار اخراج می شود.
روشنفکران و شعرا و وکلا بیش از سایر طبقات مشمول محکومیت اجباری می گردند. این افرادکاملا" بی گناه هستند. آنها به هیچ جرمی در محضر هیچ دادگاهی محکوم نشده اند (و لذا نمی توانند از خود دفاع کنند). تمام مقدمات و تشریفات محکومیت آنها تنها تکه کاغذی است که مقامات نظامی زیر آن را امضاء می کنند و به موجب آن دریافت کنندگان این برگه، حق تکان خوردن در داخل اسرائیل را ندارند. همه ممنوعیت ها مشابه نیستند- بعضی ها نمی توانند از روستا یا شهر خود بیرون بروند. بعضی ها کمی بیشتر مشمول مرحمت شده اند و می توانند در داخل همان منطقه محل اقامت خود حرکت کنند، به شرط آنکه این افراد از آن محدوده منطقه بیرون نروند. حتی گاهی اوقات برای محدودیت بیشتر، مناطق را نیز به چندین بخش کوچکتر و جزئی تر تقسیم کرده اند.
اگر چه این یک حقیقت است که مخالفین بی پروا با نژاد پرستی دولت اسرائیل مخالفت می کنند ولی نباید فراموش کرد که این آزادی تنها در درون تشکیلات موجود یهودی قابل تحمل می باشد اما این دموکراسی اسرائیلی همانند تمام کشورهای استعمار زده که در آنها، تنها نژاد سفید حکومت می کرد یک تبعیض اساسی را در بر دارد. این دموکراسی را فقط می توان با همتای آمریکائیش مقایسه کرد که در اعلامیه استقلال خود برابری تمام افراد را اعلام می کرد. ولی در عین حال، برای مدت یک قرن، بردگی سیاهان و شکار سرخ پوستان را در پیش گرفته و آنها را برای تصاحب سرزمینهایشان آواره می نمودند اسرائیل یک دموکراسی است ولی نه برای فلسطینی ها و غیر یهودیان، کشور اسرائیل تنها بدین سبب که یهودیان اکثریت جمعیت آنرا تشکیل می دهند یک کشور یهودی نمی باشد. بلکه این کشوری است برای یهودیان در هرجای دنیا که باشند و برای هر یهودی که بخواهد در این کشور ساکن شود. اما یک فلسطینی که در این کشور متولد می شود یک فرد بی وطن قلمداد می گردد.
در سال 1971 گلدامایر نخست وزیر وقت اسرائیل که میل داشت تعداد اعراب در اسرائیل به حداقل برسد اعلامیه ای صادر کرد که همه خصوصیات نژاد پرستی در آن نهفته شده بود. از آن زمان شکنجه مسیحیان مخصوصا" خانواده های مختلط روز به روز افزایش یافت. زندانهای اجتماعی و دولتی دست به دست هم دادند و سعی کردند یا آنها را به دین یهود بکشانند و یا زن و شوهرهای یهودی و مسیحی را از هم جدا سازند به علاوه پلیس در مقابل حملات مردم به آنها حمایتی از آنها نمی کند. دولت برای خانواده های بزرگ و پراولاد یهودی مزایایی در نظر می گیرد اما از راههای مختلف می کوشد تا این مزایا شامل شهروندان عرب نشود. از رویه های معمول در چنین مواردی این است که مزایای مزبور را منحصر به خانواده هایی می کنند که در ارتش خدمت کرده اند پس عربها را عملا" از دایره شمول چنین قوانینی خارج می سازند. اما از آنجا که یهودیان مذهبی نیز از خدمت در ارتش معاف هستند مشکل به کلی حل نمی شود بنابراین برای کسانی که فرزندانشان در مدارس مذهبی یهود درس می خوانند مقررات خاصی در نظر می گیرند. بر پایه اصول بنیادین مملکت یهود، تمیز کامل یهودیها از غیر یهودیها بسیار اهمیت دارد. مقامات وزارت کشور اسرائیل نسبت به هر فردی از اقلیتهای آن کشور که بخواهد نامش را عوض کند بسیار سختگیری می کنند. زیرا از آن بیم دارند که فرد بکوشد در جامعه بعنوان فرد یهودی ظاهر شود و این امر به ازدواج یهودیها با غیر یهودیها بیانجامد.

تجاوزها و جنایات
از بدو پیدایش دولت صهیونیستی خشونت به عنوان بهترین وسیله برای مرعوب ساختن و طرد اعراب بکار می رفت. قتل عامهای دیر یاسین، عین الزیتون و صلاح الدین (آوریل 1948) طبق برنامه آگاهانه ای در چارچوب طرد اعراب از طریق ایجاد وحشت انجام شد. قتل عام دهکده های اکریت (دسامبر 1951) کفر قاسم (اکتبر 1965) و عکا (ژوئن 1965) فجیع ترین نمونه هایی است از اجرای یک برنامه کینه توزی نژادی که تا حد سیاست یک دولت رسیده و به دست یک دستگاه دولتی رسمی انجام گرفته است.
هر روزه تعداد زیادی از اعراب به اتهام اینکه به شبکه خرابکاری وابسته هستند. دستگیر می شوند. این دستگیریهای جمعی و بدون اساس موجب نوعی اختناق گردیده و یک شکار واقعی انسان می باشد اکثر متهمین شکایت داشتند که در طول بازجویی خشن ترین و ناجوانمردانه ترین شکنجه ها را بر آنها روا داشته اند و با این شکنجه ها از آنها می خواستند که به اتهامات وارده اعتراف نمایند دادگاه همه شکایات افراد متهم را رد می کرد و فقط اعترافات را می پذیرفت. اکثریت افرادی که متحمل چنین شکنجه هایی می شوند اشخاصی هستند که قدرت ارتکاب جرم را ندارند از جمله این نوع افراد می توان بچه ها و حتی شیرخوارگان، بیماران، پیران و ناقص العضوها را نام برد. در عمل هر چه یک شخص بی گناه تر باشد بیشتر تنیبه می شود همچنانکه قبلا" ذکر شد اگر یک غیر یهودی به یهودی بودن تظاهر کرده بود او را به زندان محکوم می کردند. مثلا" در 1977، یکی از اعراب تظاهر کرده بود که یهودی است برای اینکه بتواند با زن یهودی ازدواج کند او را به یکسال زندان محکوم کردند اما یهودی را که حکم قتل 47 عرب را صادر کرده بود در دادگاه به عنوان ارتکاب "اشتباه فنی" فقط به پرداخت یک پیاستر (10 سنت) محکوم شد. گابریل داهان افسری که به جرم کشتن 43 عرب، جملگی در یک ساعت، فقط به یک سال زندان محکوم شد. او را پس از آزادی مسئول امور اعراب در شهر رمله کردند. توجه کنید که جرم او را دادگاهها کما بیش به سنگینی جرم همان عربی که تظاهر به یهودی بودن کرده بود تلقی کردند.
تبعیض بین یهودیان
عامل عمده ای که یهودیان را به همدیگر پیوند می دهد این است که تمام آنها به قوم یهود تعلق دارند یعنی فرزندانِ پدر و مادرهای یهودی هستند اما، ملاحظه می شود در جامعه اسرائیل داخل خود یهودیان نیز تبعیض های زیادی وجود دارد. یکی از مهمترین عوامل تبعیض در میان یهودیان مربوط به ریشه های نژادی و رنگ و پوست می باشد. در حدود نیمی از ساکنان فعلی اسرائیل یهودیانی هستند که خود یا پدرانشان از کشورهای عربی و آسیایی به اسرائیل آمده اند، اما نیم دیگر ریشه در کشورهای غربی و اروپائی دارند. در اصطلاح به دسته اول یهودیان شرقی یا سفاردی و به دسته دوم یهودیان غربی یا اشکناز ی گفته می شود. در سطوح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میان این دو قشر شکافهای قابل ملاحظه ای به چشم می خورد. مشکل از آنجا بروز می کند که رابطه مشخصی میان وابستگی نژادی و طبقاتی فرد با وضعیت اجتماعی- اقتصادی او در جامعه اسرائیل به چشم می خورد.
در مقام مقایسه احتمال اینکه یک یهودی شرقی از سطح آموزشی، در آمد و پایگاه اجتماعی پائین تر برخوردار باشد همواره بیشتر است. به عنوان مثال درصد کسانیکه دوره متوسطه را در سال 1983 به پایان رساندند در میان یهودیان غربی 67 درصد ولی در میان یهودیان شرقی فقط 27 درصد بود این شکاف در سطوح بالاتر آموزش افزایش می یابد. در سال 1984 نسبت یهودیان شرقی که به مدرک لیسانس دست یافتند 19 درصد و بالاتر از لیسانس تنها 8 درصد بوده است. در زمینه اشتغال نیز وضعیت به همین روال است. از هر یکصد نفر یهودیان شرقی شاغل در سال 1985، تنها 2.5 درصد در مراکز علمی و تحقیقاتی و 2.9 درصد در مدیریتهای اجرائی قرار داشتند اما برای یهودیان غربی شاغل این نسبت ها به ترتیب 15.2 و 8.4 درصد بوده است. در زمینه های دیگر مثل انتخاب افسران ارتش، رهبری احزاب سیاسی، مشارکت در شهرداریها و نمایندگی پارلمان و .... نیز شکاف طبقاتی مزبور قابل ملاحظه است.
علیرغم تلاشهای به عمل آمده جهت رفع تبعیض از یهودیان شرقی، هنوز عوامل و تأثیرات منفی گذشته موجود است و اثرات بجا مانده از فقر و محرومیت و دستمزد تقریبا" پائین، یک تمایل قومی را در ضمیر شرقی ها به مبارزه بر علیه تبعیض و اهمال تحریک می کند. سیمای شکاف طبقاتی موجود در شهر های در حال توسعه و موشاوها (روستاهای تعاونی) که در دهه 50 تأسیس شده بودند، همچنین در حلبی آبادها و مناطق فقیر نشین اطراف شهرهای بزرگ اسرائیل هنوز قابل مشاهده است. عوامل محرومیت نسبی شرقی ها پیجیده و دشوار هستند. برخی از این عوامل بر می گردد به سطح فرهنگ و آموزش آنها که ریشه در آموزش و فرهنگ کشورهای جهان سوم یعنی خاستگاه اصلی آنان دارد این نوع فرهنگ و آموزش کاستی ها و کمبودهای متعددی در رقابت با سطح آموزش و مهارت یهودیان غربی دارد. عوامل دیگری هم وجود دارند که به شرایط و موقعیتهای تاریخی معین و شیوه های جذب این یهودیان در اسرائیل طی سالهای دهه 50 و 60 میلادی بر می گردد.
اکثریت یهودیان شرقی زمانی به سرزمین فلسطین پا گذاشتند که دولت اسرائیل تشکیل شده بود تا حدود زیادی بر پایه آراء و اندیشه های بنیانگزاران این دولت که همگی ریشه های اروپائی داشتند، شکل خاص خود را گرفته بود. در این زمان در بهای اسرائیل باز شده و ساکنان فلسطینی اش آنرا تخلیه کرده بودند. در واقع یهودیان شرقی به اسرائیل آمدند تا جای خالی فلسطینی ها ی رانده شده را پر کنند و سیطره نظامی و سیاسی یهودیان بر اراضی اشغال شده در آن ایام تکمیل گردد. به همین دلیل یهودیان شرقی جدید الورود به مناطق خالی از سکنه یعنی صحرای نقب در جنوب اسرائیل، منطقه الجلیل در شمال و تپه های صخره ای کرانه باختری رود اردن فرستاده شدند. به تعبیر ی نه تنها شروع کار به نفع آنان نبود بلکه شرایط زندگی آنها نیز به گونه ای بود که اجازه نمی داد به سرعت در ساختار اجتماعی اسرائیل جذب و ادغام شوند. البته حکومتهای مختلف اسرائیل اقداماتی در جهت رفع محرومیت و یا کاهش محرومیت این قشر انجام دادند اما تاکنون نتوانسته اند شکافها و تضادهایی را که یهودیان شرقی از آن رنج می برند نابود سازد زیرا اولویتهای دیگری چون امنیت، اصلاحات اقتصادی و جذب مهاجران جدید، اجازه پرداختن به این مسئله را بطور جدی نمی دهد.

------------------------------
فهرست منابع و مآخذ:
------------------------------
1- ماجرای اسرائیل، روژه گارودی، ترجمه منوچهر مختاری
2- دنیا بازیچه یهود، سید محمد شیرازی
3- مثلث سرنوشت، نعوم چامسکی
4- استعمار صهیونیستی در فلسطین، فایز صایغ
5- نژاد پرستی در اسرائیل، اسرائیل شاهاک، ترجمه امان الله ترجمان
6- رویداد و گزارش- خبرنامه دو هفته یکبار- موسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی علمی ندا
7- Statistical Abstract of Israel , Vol 47 1996



| شناسه مطلب: 157657







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.