چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ 
qodsna.ir qodsna.ir

فلسطین،لبنان و مناقشه اعراب و اسراییل پس از آناپلیس

 
فلسطین،لبنان و مناقشه اعراب و اسراییل پس از آناپلیس؛ 
 بازگشت جنگ سرد


د. عصام نعمان*:

پیش زمینه های نشست صلح در آناپلیس چه بود و پیامدهای احتمالی آن بر مساله فلسطین و نزاع باصطلاح عربی و  اسرائیلی و نیز بر لبنان چه خواهد بود ؟ پیشنهادها و توصیه های قابل طرح در برابر طرح امریکایی –اسرائیلی و مساله بحث برانگیز صلح  در منطقه چیست ؟

پیش زمینه نشست و اهداف آن

امنیت دغدغه مزمن اسرائیل و نفت دغدغه نگران کننده آمریکا بوده است.
اسرائیل می کوشد با جداسازی اتحاد در محیط سیاسی و جغرافیایی پیرامونی خود بمنظور توسعه گستره استراتژیکی و حضور بافت جمعیتی یهودیان، امنیت خود را تامین نماید .پس از جنگ 1967 اسرائیل مصالحه با اعراب را در گرو تشکیل مرزهایی امن با این رژیم دانست که البته کوهها و دشتها و نه حتی دیوارهای حائل نیست بلکه کمربندی از جمهوریهای موز است که از ترکیبی دو حزبی یا قبیله ای یا مذهبی برخوردارند و اسرائیل آنها را سپر بلای خود کرده است.
امریکا می کوشد با توسعه بخشی به حضور سیاسی و نظامی خود در امتداد جزیره عربی و سیطره بر منابع نفتی و سامانه های استخراج آن و سرچشمه ها و لوله های انتقال و بازارهای خرید و بازاریابی و قیمت گذاری و جلب منافع آن ،امنیت نفتی خود را حفظ کند .
این دو طرح امریکایی و اسرائیلی با برخورد و تماسی که با هم دارند ،در یک طرح مشترک بمنظور حفظ منافع عالی طرفین، نیاز به تحقق اهداف راهبردی زیر را مطرح کردند :
ـ تفرقه افکنی در بین کشورهای متحد Unitary States و تبدیل آن به نظامهای دوقطبی ، قبیله ای و یا مذهبی سراسر درگیری و نزاع و بدین ترتیب جلوگیری از تشکیل قوای سیاسی یا نظامی موثر .
ـــ به کودتا واداشتن تمام اقلیتهای مختلف و حمایت سیاسی و نظامی از آنها بمنظور برپا نگاه داشتن درگیریها با نظام مرکزی و بدین ترتیب حفظ استمرار نیاز این اقلیتها به امریکا و شاید بعدها به اسرائیل .
ـــ توسعه بخشی به درگیریهای منطقه ای در نظامهای ساختگی و دست نشانده و جنگ بین این نظامها در خاورمیانه .
ـــ تضمین هیمنه امریکا بر شبه جزیره از هم فروپاشیده عربی از طریق استمرار اشغال فلسطین بدست صهیونیستها و شاید کشیدن پهنه سلطه اشغالگران به عراق و تاسیس پایگاه های نظامی در کشورهای مهم و کلیدی منطقه .
ـ بیرون کشیدن نفت و گاز از دست ملتهای منطقه و خصوصی کردن آن و در ادامه سیطره شرکتهای امریکایی یا چند ملیتی بر آن در قرار دادهایی با طرفهای خصوصی و تغییر مسیر درآمدها و عائدات آن بسوی سبد درآمدی امریکا و اروپا و بازارهای این مناطق .
 
 پیامدهای نشست بر مساله فلسطین


فلسطینی ها خوب می دانند که اسرائیل صرف نظر از مواضع تمام احزاب و نیروهای سیاسی و نظامی و دولتهای مختلف این رژیم گزینه اشغال فلسطین از نهر(رود اردن) تا بحر (دریای مدیترانه) را هرگز رها نخواهد کرد و مواضع مختلف درباره صلح و امضای توافقنامه های متنوع تنها برای محو صفت "اشغالگرانه" از حقیقت سیطره و تحرکات مستعمره سازی و مصادره اراضی و آبهای سرزمین فلسطین است .
اسرائیل با زنجیره ای از اقدامات از این مذاکرات سراسر وعده پیشی گرفته و پیش از برپایی برای فروپاشی و نافرجام ماندن آن تلاش کرده است .همزمان با تظاهر برخی از مسوولان اسرائیلی درباره موافقت با طرح تقسیم قدس ،حکومت اشغالگر صهیونیستها چنین اقداماتی را ترتیب داد :
• جداسازی قدس از کرانه باختری
• تقسیم کرانه باختری به دو بخش
• جلوگیری از تشکیل یک دولت فلسطینی مستقل و مستمر
• کارشکنی در امر ازسرگیری به اصطلاح فرایند صلح .
بدین ترتیب می توان دریافت که اسرائیل با حمایت امریکا طرح تبدیل کرانه باختری به یک مستعمره بزرگ را پیش می برد تا به یهودی سازی شکل و ساختار این منطقه، اصل مذاکره برای حل مسائل اساسی را به امری نامربوط تبدیل نمایند .همین سیاست است که به شکل گیری پیامدهای زیر خواهد انجامید :
• تقویت و تثبیت اوضاع کنونی با مضمون توسعه طلبانه و صورت اسکان دهی و مصادره زمینها و قانونی جلوه دادن آن با پوشش رسمی عربی .
• نابود کردن و به فراموشی کشاندن جایگاه مرکزی مساله فلسطین بر اثر نیازها و بایدهای ناشی از درگیری بین امریکا و همپیمانان میانه روی عربش از یک سو و ایران و سوریه از سمت دیگر .
• محاصره کردن و بازداشت حماس در غزه و سوء استفاده از درگیری آن با فتح در جهت منهدم و یکسره کردن کار آن بعنوان پدیده ای تروریستی .


پیامدهای نشست بر مناقشه عربی - اسرائیلی

با اشغال عراق توسط امریکا ، دوران یک درگیری در منطقه فروکش کرد و دوران درگیری دیگری آغاز شد .عراق همچنان که مصر و اردن در دو دهه پیش ، از میدان درگیری عربی اسرائیلی خارج و به میدان جانبی یک درگیری بزرگتر یعنی درگیری ایرانی - امریکایی بدل شد. بلکه باید گفت که دوران این درگیری کم کم با دوران درگیری آشکارتر و وسیعتری بنام درگیری اسلامی - غربی یا درگیری ملت ها و مبارزان و دولتها و منافع دینی فرهنگی و دینی اسلام با غرب اروپایی - امریکایی در تمام عالم در هم آمیخت .
درگیری ایرانی - امریکایی شامل حقایقی است که تاثیرات و نتایجی دارد که ممکن است به پیامدهای زیر بیانجامد :
• فعالسازی تلاشها برای هماهنگی و همکاری و بیدار کردن ساختارهای موجود آن میان نیروهای جهادی ملی و اسلامی در میدان درگیری .
• تقویت تحولات سیاسی بین المللی بسوی شکل گیری حالتی پیشرفته از چند قطبی شدگی و در نتیجه کاهش نیاز به هیمنه امریکا در کشورهای جنوب .
• فروپاشی برنامه خاورمیانه جدید (با هدف شکل دهی سیاسی و فرهنگی دوباره منطقه از طریق تقسیم و تفرقه دولتها و جهانی کردن اقتصاد و جوامع آنها) .
 رها سازی از طریق گتو های تحمیلی در کرانه باختری و نوار غزه
 
پیامدهای نشست در لبنان

همزمان با بغرنج شدن بحران سیاسی در لبنان کم کم مشخص می شود که اصل این درگیری
در رقابت بر سر جانشینی "امیل لحود" در ریاست جمهوری نیست بلکه مناقشه درباره طبیعت و ساختار نظامی سیاسی و آینده و نقش منطقه ای و بین المللی آنست . با این وجود لبنانی ها بار دیگر خود را در برابر موضوعی تکراری یافتند : دعوت بلکه دعوتهای منطقه ای و خارجی به توافق بر شخص رئیس بدون رسیدن به توافق در پرونده تشخیص بحران رو به وخامت و روشهای معالجه و حل آن .
گویا که مطلوب این طرفهای منطقه ای و خارجی ، قدر بیشتری از یک امر مشخص است ،به این معنی که تلاش برای توافق در انتخاب شخصی برای ریاست جمهوری ،از حدود وظایف وی فراتر نخواهد بود و همچون روسای سابق پیش از آنکه به نقطه انفجار بحران برسد، یک یا دو سال بحرانها را مدیریت و مهار می کند و باز تجربه تلخ لبنانی ها که چند دهه است از آن رنج می برند تکرار خواهد شد .
حقیقت آنکه در لبنان دولتی نیست و لبنانی ها وطنی ندارند ( چرا که دولت آن است که وطن را در سایه خود گرفته و آنرا حمایت کرده و رشد می دهد ) و بنابراین کارکردهای سیاسی و اجتماعی و قانون درستی ندارند و آنچه در این کشور مشاهده می شود بیشتر یک سامانه تقسیم منفعت و ثروت و قدرت میان ارکان طبقه سیاسی محدودی با محوریت برخی رهبرمآبان از طوایف مختلف ،تجار و اهل صنعت و بازرگانی و نیز فرماندهان دستگاه های امنیتی اطلاعاتی می باشد .
منطقی است که این طبقه بسته دارای نظریه سیاست طایفه ای و سودجویی به موضوع ساختار دولت و بازسازی کیان سازمانها و ادارات آن اهتمامی نداشته و تنها هم و غم آن باقی ماندن لبنان باشد .چیزی که از روزگاران گذشته تاکنون وجود داشته است ؛ تنها مجرد یک میدان و عرصه برای نیروها و منافع رقابتی داخلی و منطقه ای . بنابراین باقی ماندن نظام سیاسی بصورت یک سامانه تقسیم قدرت و منفعت و ثروتهای بادآورده .
در موازات طبقه سیاسی سنتی بسته ،نیروهای ملی حریص به حفظ برخی آرمانهای ثابت و واضح نظیر اصلاح اقتصادی و سیاسی و اجتماعی همچنین حمایت از مقاومت ملی در برابر اسرائیل و سیطره امریکا به فعالیت مشغول است .
بدین ترتیب درگیری اصلی بین این دو محور و با عنوان سیطره ای فرضی بر حریف مقابل می باشد . نیروهای ائتلاف حاکم خواهان استمرار سیطره خود بر نقاط کلیدی نظام سیاسی و تمدید قدرت هستند اما نیروهای معارض در راستای دیدگاه مبارزه گرایانه مداوم خود مبنی بر ممانعت از تبدیل لبنان به کوکبی در حال گردش در کهشان امریکا و پس از آن اسرائیل می کوشند آنها را از ادامه این سیطره بازدارند .چرا که پیروزی نیروهای حاکم در نبرد سیاسی ملتهب لبنان از نگاه معارضان بمعنی امکان بخشی به دشمنان منطقه ای و محلی برای دستیابی به اهداف زیر است :

• داخل کردن لبنان به مشارکت راهبردی با امریکا که بواسطه اوضاع موجود و تفاوت قوا لبنان را به احتمال زیاد به یک پایگاه نظامی همپیمان با این کشورها بدل خواهد کرد .
• عادی سازی روابط با اسرائیل از طریق تلاشهای مستمر و جدی امریکا
• پیگیری تلاشهای اسکاندهی بخشی از آوارگان فلسطینی در چارچوب تقویت توازن دقیق بین اهل سنت و شیعیان و کوچ دادن بخشی دیگر به کشورهای اروپایی و امریکای شمالی و جنوبی و پذیرش آنان بعنوان شهروند یا پناهنده .

 نتیجه

آنچه باعث ناامیدی است اینکه بیشتر دولتهای عربی منطقه ،پیشرفت درگیریها در منطقه را به نحوی که میان نیروهای محلی و منطقه ای توازنی حاصل کرده که با وجود آن، شایسته، بهره گیری از آن به نفع مسائل مربوط به جهان عرب می باشد ،درک نمی کنند . محور امریکایی - اسرائیلی در حال حاضر قادر به الزام کشورها به سیطره خود و در نتیجه برنامه های خود در منطقه نیست و همچنین محور ایرانی - سوری نیز اجباری از سوی   امریکا ( و اسرائیل) برای پذیرش خواستهای خود نمی بینند گرچه  در برابر نقشه های آنها مصونیت و قدرت بیشتری کسب کرده است .
در موقعیت قابل توجه این همپایگی و برابری نسبی لازم است که مجموعه کشورهای عربی بخصوص در برابر دولت امریکا که پایش در لبنان و عراق و افغانستان و فلسطین لغزیده و در کنگره و میان افکار عمومی مردم خود با مخالفتهای فزاینده ای مواجه است ،در حمایت از سیاست و حفظ منافع خود هوشیارتر ، زرنگتر و مصمم تر باشند ،حال آنکه بیشتر کشورهای عربی حاضر در نشست آناپلیس نشان دادند که از درک معانی تحولات منطقه ای هم عرض غافل و در نتیجه به بازیهای سیاسی امریکا و ماجراجویی های شکست خورده جرج بوش کشیده شده اند .
به بسیاری از نظامهای عربی فعلی امیدی نیست ،چرا که وجود و بقای بسیاری از آنها مرهون امریکاست و برخی نیز همراه و همگام امریکا و برخی نیز به حدی از امریکا بیمناک بوده که هرگونه امکان مقابله با خطر پیش روی خود را معدوم می دانند .
در این شرایط برای تشکیل جبهه های محلی و ملی و منطقه ای گسترده ، به هدف مواجهه با طرح امریکایی صهیونیستی ،بایستی به سراغ نیروهای ملی زنده و پویای عربی از طبقات و قشرهای مختلف مردمی و نخبه رفت .
اگر چه که قشری گسترده از نیروهای ملی پویا مسوولیت خود را بعهده گرفته و مقاومت میدانی و درون شهری در فلسطین و لبنان و عراق را رهبری کرده و همچون مقاومت لبنان گاه شاهد موفقیت چشمگیری بوده اند ولی باید گفت که نیاز شدیدی به برطرف کردن نواقص و کمبودهای مقاومت و بالا بردن سطح تاثیر و توسعه بخشی به پهنای عملکردی و ایجاد هماهنگی مستمر و کوشا میان جناح ها و شاخه های مختلف آن در جریان تلاشهای پیگیر برای تشکیل دادن پیمانهای محلی و ملی و منطقه ای موثر و گستردن دایره برخورد و مواجهه با دشمن و انبوه سازی آن در همه میادین نبرد و خطوط مقدم درگیری و در عمق پشت جبهه احساس می شود .
در همین سطح اهمیت شاهد ضرورت حمایت از پیمان راهبردی میان سوریه و ایران و مقاومت پیچیده حزب الله در لبنان و جنبشهای حماس و جهاد اسلامی در فلسطین اشغالی و حمایت مقامات سیاسی آن با حرکات مردمی و اصرار به احترام ایران به عربیت عراق و پشتیبانی ملت آن در بیرون راندن اشغالگران امریکایی خواهیم بود .
همچنین کارکرد و تاثیر اعضای همپیمان باید با پیمان بستن آشکار و قاطعانه در برابر همه امت تقویت شود به نحوی که هرگونه دشمنی یا جنگ علیه هر یک از اعضای این پیمان استراتژیک به معنی دشمنی و حمله به تمام اعضا قلمداد گردد و مقتضی پاسخی هماهنگ و کامل و موثر در چارچوب کلیت این اعضا و در سطح تمام منطقه و میدانها و عرصه های گسترده تر جهانی باشد .
ایران و روسیه علاوه بر مبارزه طلبی نظامی امریکا که هر دو کشور را از رهگذر حضور نظامی در اروپا و خاورمیانه و پایگاه های نظامی در کشورهای تازه استقلال یافته که بخشی از شوروی بوده اند، تهدید می کند ، نقطه اشتراکهای دیگری نیز دارند که همانا منافع حیاتی و متبادل این دو کشور می باشد . این قضیه باعث می شود که جنگ سرد بین روسیه و امریکا بار دیگر اوج گیرد و بر تمام منطقه خاورمیانه تاثیر گذارد .ولی بازگشت جنگ سرد مزایا و تاثیرات مثبتی نیز دارد که یکی از مهمترین آنها احیاء چند قطبی بودن و تصحیح معیارهای قدرت در منطقه به نحوی که از میزان نفوذ امریکا و اسرائیل و تنها ماندن ایران و سوریه می کاهد و برنامه امپراطورمآبانه امریکا که تمام منطقه و جهان را به آتشی خانمان برانداز تهدید می کند ،لگام نهد .

 
ـــــــــــــــــــــ
(*) این مقاله مختصری از نتایج نشستی در دمشق پیرامون همایش آناپلیس است .
ـ القدس العربی 26/12/2007
 


| شناسه مطلب: 155018







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.