پنج‌شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ 
qodsna.ir qodsna.ir

بنی اسرائیل هرگز وارد فلسطین نشدند(2)

قرائت صحیح و بی‌طرفانه و همچنین آگاهانه از تاریخ قدس و فلسطین، در کتاب عهد قدیم  و در کتب تاریخی قدیمی عرب و در قرآن کریم آمده است. همچنین بعضی مطالب در این مورد در کتب جدید مورخین غربی و یهود یافت می‌شود.
من به جرأت می‌گویم که این مطالعات پژوهش‌گرانه مرا به نتایج ملموس و صحیح سوق داد و ثابت کرد که بنی اسرائیل هیچ ارتباطی با تاریخ فلسطین و به ویژه قدس نداشته است و اینکه یهود در زمان پادشاهی بابل در فلسطین نبودند بلکه آنها در جزیره العرب زندگی می‌کردند. ما می‌توانیم این مسائل را در جریان‌های تاریخی و امثال آن توضیح داده و تبیین کنیم.
1- مسجدالاقصی
در قرآن کریم آمده است: «اولین خانه‌ای که برای مردم بنا شد، سرزمین پاکی است که برای هدایت جهانیان آفریده شده است.  »
این خانه کعبة معظمه یا مسجدالحرام در مکه مکرمه است. در حدیثی از ابوذر غفاری آمده است: «از رسول خدا (ص) پرسیدم: کدام مسجد اولین بار ساخته شد؟ فرمود: مسجدالحرام. پرسیدم پس از آن کدام مسجد؟ فرمود: مسجدالاقصی، پرسیدم بین بنای این دو چه مدت فاصله بود؟ فرمود: چهل سال.»
از این حدیث مشخص می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که بیت ا... الحرام در مکه و در زمان حضرت آدم پایه‌ریزی شد. پس به این ترتیب مسجدالاقصی نیز در زمان حضرت آدم پایه‌ریزی شد و مکان آن در زمین معلوم گشت و این چنین است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان ادعا کرد، مسجدالاقصی از زمان‌های خیلی قدیم بر روی زمین قرار داشته است. اما آنچه که به ما فهمانده‌اند و ما از آن اطلاع داریم این است که تاریخ مسجدالاقصی به آمدن قبیلة کنعانی از یمن به سرزمین مقدس یعنی پنج هزار سال پیش باز می‌‌‌گردد و فرزندان این قبیله همان یبوسی‌ها هستند.
2- یبوسی‌ها
یبوسی‌ها از قبیله کنعانی بوده‌اند که از جزیره العرب به سوی شمال کوچ کرده‌اند، بعضی از آنها در مصر اقامت داشته و بعضی از آنها در فلسطین سکنی گزیده‌اند و دیگران هم در جاهایی مختلف. یکی از این قبایل به وسط فلسطین آمد و در اطراف مسجدالاقصی ساکن شد و برای خود شهری در قسمت جنوبی گوشه مسجدالاقصی ساخت و زندگی خود را برای تسهیل امور روی تپه چسبیده به مسجدالاقصی قرار داد. اسم این تپه جبل الظهور  بود -برای اینکه در دامنه تپه قرار داشت- در این سرزمین اماکنی برای خواب و سکونت ایجاد کردند که در سمت جنوبی قلعه می‌باشد و نام آن وادی النوم  می‌باشد و اما کلمه وادی هنوم، آن طور که بیگانگان و اعرابی که این کلمه را از اجانب اقتباس کرده‌اند، درست نیست. زیرا آنها این مسأله را نمی‌دانند که ال تعریف در کتاب فینیقی به صورت "ه‍" نوشته می‌شود. همچنین در حروف الفبای عبری که آن را از فینیقی‌ها گرفته‌اند و هنوز یهودیان آن را استعمال می‌کنند، ه‍ معادل با ال تعریف است.
اعراب کنعانی شهر خود را بنا کردند و نام آن را از اسم مکانی که کوچ کرده بودند، گرفتند و نام آن را یبوس گذاشتندکه جزو استان شنوذه می‌باشد و به این دلیل شهر مسجدالاقصی یبوس خوانده شد. آنها دیوارهای محکمی در اطراف شهر بنا کردند و آب را از چشمه‌های زیر تپه که دیوارها نیز روی آن قرار داشت به محل زندگی و خواب خود کشاندند. همچنین تونل‌هایی به ارتفاع 5/1 متر و طول 800 متر حفر کردند که در نوع خود طرحی عظیم بود و نشانه پیشرفت علم و تمدن آنها بوده است. این حوادث پنج هزار سال پیش یعنی تقریباً هزار سال پیش از آمدن حضرت ابراهیم (ع) به فلسطین، اتفاق افتاده است.
در واقع یبوسی‌ها بودند که اطراف مسجدالاقصی اقامت گزیدند. این افراد یکتاپرست بودند و اتاق عبادت خود را در مکان مسجدالاقصی بنا نمودند و در حال حاضر نیز نشانه‌هایی دال بر وجود این اتاق وجود دارد. یبوسی‌ها بر روی کوهی که در جنوب غربی تله الظهور قرار دارد، قلعه‌ای بنا کردند و این کوه را صهیون نامیدند. صهیون مأخوذ از صهوه به معنای برج و قله می‌باشد، زیرا از تله الظهور بسیار مرتفع‌تر بوده است.
3- ورود حضرت ابراهیم (ع) به یبوس
ابراهیم (ع) از ترس نمرود بن کنعان که در فکر انتقام از وی به خاطر شکستن بت‌ها و به خاطر مبارزه وی با نمرود که ادعای خدایی می‌کرد، مخفیانه از عراق خارج شد.
در قرآن کریم آمده است: «آیا ندیدی که پادشاه زمان ابراهیم دربارة خدا با او به جدل و احتجاج پرداخت، چون ابراهیم گفت: خدای من آن است که زنده می‌کند و می‌‌میراند، گفت: من هم زنده می‌کنم و هم می‌‌میرانم. ابراهیم گفت: خدا خورشید را از سوی شرق بیرون می‌آورد، تو اگر می‌توانی آن را از سوی غرب بیرون بیاور و آن نادان کافر از جواب ناتوان ماند.»
ابراهیم و لوط از آنجا خارج شدند. در قرآن کریم آمده است: «ما ابراهیم و لوط را به سوی سرزمینی فرستادیم که آن را برای جهانیان پاک و پاکیزه گردانیدیم.» این آیه اختصاص به هیچ ملتی ندارد.
زمانی که ابراهیم به شهر یبوس در اطراف مسجدالاقصی رسید، کاهن یبوس پادشاه راست‌گو از او استقبال کرد و پذیرائی گرمی به عمل آورد. در آن میان نانی بود و برای تبرک به ابراهیم داد. ابراهیم (ع) این پذیرائی را قبول کرد و تبرک را از کاهن یبوسی پذیرفت، زیرا می‌دانست که او مؤمن به خدای یکتای بی‌همتاست. ولی اگر کاهنی غیر از او بود، ابراهیم هرگز چیزی از غذای او بر نمی‌داشت و تبرک او را قبول نمی‌کرد. خانه‌های عبادت ساخته شد. در یبوس قبل از آمدن حضرت ابراهیم در مکان مسجدالاقصی برپا بود و در آن مراسم دینی یبوسی تا اواخر قرن اول قبل از میلاد برگزار می‌شد.
ابراهیم پسرش اسماعیل و مادر او هاجر را به خشکی فاران در سرزمین حجاز برد. خشکی فاران نامی است که در عهد قدیم در زمان صحبت در مورد ابراهیم و اسماعیل از آن نام برده است.
لازم به ذکر است که عهد قدیم در سخن از خروج بنی اسرائیل از مصر از طریق دریا می‌گوید: «آنها به طرف خشکی فاران رفتند. یعنی آنها از مصر به سوی حجاز رفتند و مقصد آنها فلسطین نبوده است. این مسأله به تفصیل در قسمت خروج اسرائیلی‌ها از مصر توضیح داده خواهد شد.
4- خروج یعقوب و خاندان او از فلسطین
یعقوب در فلسطین صد و سی سال زندگی کرد و سپس آنجا را به همراه دختران و پسران و خانواده و چهارپایان خود ترک کرد و همة اموال خود را نیز به همراه برد. این امر به علت دعوت پسرش از او و خواهرانش و همة خانواده یعقوب می‌باشد که به آنها گفت: «همگی با خانواده‌تان به نزد من آیید. »
در آن زمان یوسف از پیامبران خدا بود و یهودی هم نبود، زیرا دین یهودی بر اساس تورات می‌باشد که 42 سال بعد از مرگ یعقوب بر موسی (ع) نازل شد.
این نکته حائز اهمیت است که یعقوب 17 سال در مصر زندگی کرد و در آنجا در سن 147 سالگی وفات یافت. اما پسرش یوسف در زمان ورود به مصر 17 ساله بود و در همان‌جا وفات یافت و بیشتر عمر خود در مصر بود و در آنجا دفن شد و زمانی‌که وفات یافت صد و ده سال داشت. (اواخر سفر آفرینش) خلاصه اینکه یعقوب و خاندان او و همة اموال و حتی چهارپایان او فلسطین را ترک نمودند و هیچ اثری از آنها باقی نماند و تعداد آنها در زمان ترک فلسطین فقط 68 نفر بود.
5- بنی اسرائیل در مصر
نسل یعقوب و بنی اسرائیل در مصر باقی ماندند و در ذلت و بیچارگی و بردگی در نزد قبطیان و فراعنه‌ای که پسرانشان را می‌کشتند و دخترانشان را به کنیزی می‌گرفتند، باقی ماندند. و اگر بخواهیم بر این اساس زندگی آنها را ارزیابی کنیم جمعیت آنها چندان زیاد نمی‌شد، بعضی تعداد آنها را در هنگام خروج از مصر بسیار زیاد می‌دانستند و برای آنها توهم پیش آمده بود، ولی جمعیت آنها کم بود و حتی فرعون در مورد آنها گفته است: «زمانی که آنها شبانه از مصر گریختند، تعداد بسیار اندکی بودند. »
وقتی موسی بزرگ شد، یک قبطی را که با یکی از افراد بنی اسرائیل دعوا می‌کرد، کشت. پس از آن موسی ناچار شد تا از سرزمین مصر یا سرزمین فرعون بگریزند. وی از سرزمین مصر خارج شد تا اینکه به مدین در سرزمین حجاز در نزدیکی ساحل دریای سرخ در غرب جزیره العرب رسید. مدتی در کنار چاه نشست و سپس برای دختران کاهن از چاه آب کشید. سپس به مدت ده سال برای کاهن کار کرد تا بتواند با یکی از دو دختر کاهن مدین که به آنها آب داده بود، ازدواج کند.
موسی این 10 سال را پشت سر گذاشت و سپس به همراه خانواده خود به سرزمین فرعون بازگشت. در هنگام بازگشت در سرزمین حجاز از جانب "طور " آتشی دید.
«آنگاه که موسی عهد خدمت به پایان رسانید و با اهل بیت خود رو به سوی دیار خویش کرد، آتشی از جانب طور دید، به اهل بیت خود گفت: شما در این‌جا لحظه‌ای درنگ کنید که آتشی به نظرم رسید. می‌روم تا شاید از آن خبری بیاورم یا برای گرم شدن شما شعله‌ای برگیرم. چون موسی به آن آتش نزدیک شد از جانب وادی ایمن در آن بارگاه مبارک از آن درخت ندایی رسید که ای موسی آگاه باش که من خدا و پروردگار جهانیانم. »
تکرار در آیه کریمه به این دلیل است که نشان بدهد موسی می‌دانسته که در سرزمین حجاز می‌باشد. سرزمینی که در آن ده سال زندگی کرد و در همان‌جاست که خداوند، سبحان ا... معجزه عصا و معجزه دستش را که از یقه خارج می‌کرد و بدون هیچ ضرری، سفید و نورانی می‌شد، به او عطا کرد و به او فرمان داد که با دلیل و برهان، به سوی فرعون و یاران او برود. ولی فرعون و سربازان او در زمین سرکشی و طغیان نمودند و خداوند نیز برای عقوبت آنها، فرعون و سربازان و طرفداران او را در دریا غرق نمود.
خروج بنی اسرائیل از مصر
موسی هرچه آیه و برهان برای فرعون آورد و از آنها خواست که به خداوند بزرگ ایمان بیاورد، فرعون بر انکار و غرور خود پافشاری نمود. وی بین رعیت و طرفدارانش فرق می‌گذاشت و بین آنها تبعیض قائل می‌شد و با بنی اسرائیل با خشم و تحقیر و تسخیر و کشتار بدون دلیل رفتار می‌کرد.
موسی چندین بار از فرعون خواست تا به بنی اسرائیل اجازه دهند تا سرزمین مصر را ترک گویند، ولی فرعون به رغم اینکه نشانه‌هایی از بلایایی که خداوند او و کشورش را به آن دچار کرده بود می‌دید و حتی در پیش موسی گریه و ناله می‌کرد که از خدای خود بخواهد تا این بلایا را از او برطرف کند و به آن پایان بخشد، ولی باز وعده خود به موسی را در فرستادن بنی اسرائیل به خارج از سرزمین مصر نقض می‌کرد.
سرانجام، فرعون قبول کرد تا بنی اسرائیل را آزاد کند و به آنها اجازه بدهد تا مصر را به همراه موسی ترک کنند. با صدور این دستور آنها از مصر خارج شدند و به سوی شرق راه افتادند و سپس به سمت جنوب، به سوی ساحل دریای سرخ رفتند. بر اساس آنچه که آنها در کتاب عهد قدیم و صد سال بعد نوشته‌اند، در سفر خروج اصحاح 13، سطر 17 آمده است که: «وقتی فرعون این ملت را آزاد گردانید، خدا آنها را به سرزمین فلسطین هدایت نکرد، هرچند در نزدیکی آنها بود و این ملت را به راه خشکی در کنارة دریای سرخ رهنمون گردانید.»
یعقوب در سال 1650 قبل از میلاد به مصر رسید و بنی اسرائیل در مصر 430 سال بعد از آن یعنی تا حوالی سال 1220 قبل از میلاد در آنجا مقیم بودند. در سفر خروج اصحاح 12، سطر 40 آمده است: «اقامت بنی اسرائیل در مصر حدوداً 430 سال بوده است و قبل از خروج آنها، بنی اسرائیل از مصری‌ها، کالاهای نقره و طلا و لباس خواستند و پادشاه مصر در برابر چشمان مصری‌ها به آنها نعمت فراوانی بخشید ولی باز هم آنها از مردم اجناس به عاریت گرفتند و سپس آنها را از مصری‌ها دزدیدند. »
بنی اسرائیل شبانه از مصر خارج شدند و به سوی جنوب، یعنی ساحل دریای سرخ راه افتادند. آنها با اطمینان از نجات یافتن از دست فرعون و سربازانش گام بر می‌داشتند. ولی این اطمینان چندان نپائید، زیرا فرعون و سربازان به همراه مرکب‌ها و اسب‌هایشان آنها را تعقیب می‌کردند. آنها در نیمه‌های روز ارتش فرعون را دیدند که آنها را تعقیب می‌کند و کم‌کم به آنها نزدیک می‌شود. بین بنی اسرائیل ولوله درافتاد و آنها بر مردن خود بیم‌ناک شدند و به آن اطمینان پیدا کردند و بر سر موسی فریاد کشیدند، چراکه موسی آنها را از مصر خارج کرده بود تا در ساحل دریای سرخ بمیرند. در این زمان موسی رو به سوی پروردگار گرداند و درد دل کرد. پروردگار به وی گفت: «چرا بر من فریاد می‌کشی؟ به بنی اسرائیل بگو که راه بیفتند و تو عصایت را بالا ببر و دستانت را به سوی دریا دراز کن و با عصا آن را بشکاف و این گونه بود که بنی اسرائیل در وسط دریا بر روی خشکی گام نهادند.» (سفر خروج، اصحاح 14، سطر 15)
در همین سفر در بخش اصحاح، سطر 22 می‌گوید:
«بنی اسرائیل وارد دریا شدند و پا بر روی خشکی نهادند در حالی‌که آب چون دریایی از چپ و راست آنها، پائین و بالا می‌رفت. مصری‌ها نیز آنها را تعقیب کردند و بعد از آنها لشکریان فرعون و مرکب‌ها و اسب‌های آنها به وسط دریا آمدند.
در پایان اصحاح، سطر 16 آمده است:
«پروردگار به موسی گفت: دستانت را به روی دریا بکش تا آب دریا بر مصری‌ها برگردد.» و در سطر 28 می‌گوید: «پادشاه مصری‌ها به وسط دریا آمد. در این هنگام آب بازگشت و مرکب‌ها و اسب‌های همة ارتش فرعون که پشت سر بنی اسرائیل به دریا وارد شده بودند همگی را آب فرا گرفت.»
هدف ما از بازگویی این قسمت از خروج بنی اسرائیل هشدار و توجه به این مسأله است که خروج راهی بوده است از وسط دریای احمر، از ساحل غربی سرزمین مصر تا ساحل شرقی سرزمین حجاز و این خروج از طرف ریگزارهای سینا آن‌طور که برای بعضی‌ها مطلوب است و به آن دامن می‌زنند، نبوده است. بعضی‌ها با یک جهل علمی می‌گویند که آنها وارد فلسطین شده‌اند، با وجود اینکه درمتن صریح اصحاح سیزدهم، در سفر خروج سطر هفدهم آمده است: «خداوند اسرائیلی‌ها را به سوی سرزمین فلسطین با اینکه نزدیک بود، هدایت نکرد، بلکه آنها را در جهت عکس فلسطین یعنی ساحل دریای سرخ و در سمت جنوبی هدایت نمود.»
قصه خروج بنی اسرائیل از مصر از طریق دریا و نه خشکی در تعدادی آیات و سوره‌های قرآن کریم هم آمده است که ما به ذکر آنچه در سورة شعرا آمده است، اکتفا می‌کنیم. «سپس فرعونیان بنی اسرائیل را تعقیب کردند.(60) چون دو لشکر به یکدیگر نزدیک شدند، اصحاب موسی گفتند: حقیقتاً خواهیم مرد.(61) موسی گفت هرگز این چنین نیست. خدا با من است و مرا راهنمایی خواهد کرد.(62) پس ما به موسی وحی کردیم که عصای خود را به دریای نیل زن، چون زد، دریا شکافت و آب دریا مانند کوهی بزرگ روی هم قرار گرفت.(63) و به آنجا دیگران را نزدیک ساختیم.(64) و موسی و همه همراهان او را از دریا به ساحل سلامت رسانیدیم(65) و بعد دیگران را غرق کردیم.(66)»
و در سوره بقره با همین مضمون در قرآن آمده است و خطاب به بنی اسرائیل می‌باشد: «و به یاد آرید زمانی که دریا را شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را در آن غرق نمودیم و شما مشاهده می‌کردید.(50)»
آیات دیگری نیز با همین مضمون در قرآن وجود دارد.
به عبارت دیگر خروج از سرزمین مصر آن طور که قرآن کریم به آن اشاره می‌کند از طریق ورود به گذرگاه‌هایی بوده است که خداوند به وسیله گشودن دریا برای آنها به وجود آورده است و آن را چون زمین هموار و خشک قرار داد تا موسی و همراهان او از آن خارج شود سپس خدا دریا را به حالت سابق خود بازگردانید و فرعون و سربازان و یاران مصری او را در دریا غرق کرد. این مسأله تأکید می‌کند که خروج از سرزمین مصر از طریق پیمودن دریای سرخ به سوی ساحل شرقی یا حجاز بوده است و تأکید این مورد بعداً خواهد آمد.
بار دیگر به کتاب عهد قدیم سفر خروج اصحاح پانزدهم، سطر 22-23 تا 27 بر می‌گردیم که در مورد حوادث بعد از خروج بنی اسرائیل از دریا سخن گفته است: «سپس موسی از دریای مدیترانه به همراه اسرائیل خارج شد. آنها سه روز در خشکی بودند و هیچ آبی نمی‌یافتند. مدتی بعد به ماره رسیدند و سپس به ایلیم و در آنجا دوازده چشمه آب و هفتاد درخت نخل بود، پس در همان نزدیکی آب، رحل اقامت افکندند.»
آب چشمه ماره با هر آبی در نزدیکی منی در حجاز برابری می‌کرد و در کتاب ابی الفداء مستوفی سال 732 ه‍.ق حوالی 1350 م آمده است «چشمه ماره یا بطن ماره بقعه‌ای است که در آن تعدادی روستا وجود دارد و آب در آن جاری است و نخل‌های فراوانی وجود دارد و از مکه یک روز فاصله دارد و در روزهای کمبود آب در مکه و منی حجاج به بطن ماره می‌روند و از آنجا آب به منی می‌آورند.
ابوعلی احمد بن عمربن رسته مستوفی سال 900 میلادی در کتاب خود "اعلاق النفسیه" در ذیل باب راه مدینه تا مکه می‌گوید: «از عسفان تا بطن مار 34 مایل است و آن روستایی بزرگ و بسیار زیباست که ساکنان زیادی دارد و نخل‌های فراوان و کشاورزی در آن برکت دارد و آب از کوه سرازیر می‌شود.»

ادامه دارد...


| شناسه مطلب: 153378







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.