جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ 
qodsna.ir qodsna.ir

بازیگران صحنه لبنان: استراتژی‌ها ، مواضع و چشم اندازها

 

قدسنا؛ حمید نیکو *: پس از آنکه جنگ اسرائیل علیه حزب‌الله آغاز شد، بازیگران داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی هریک مطابق اهداف و منافع خود موضع‌گیری کردند. در لبنان موضوع سلاح مقاومت حزب‌الله مبنای حمایت یا مخالفت بازیگران داخلی قرار گرفت و مخالفان با این توجیه که لبنان در اشغال نیست و حفظ سلاح مقاومت ضرورتی ندارد، از حزب‌الله حمایت نکردند... 

 

چکیده

 

پس از آنکه جنگ اسرائیل علیه حزب‌الله آغاز شد، بازیگران داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی هریک مطابق اهداف و منافع خود موضع‌گیری کردند. در لبنان موضوع سلاح مقاومت حزب‌الله مبنای حمایت یا مخالفت بازیگران داخلی قرار گرفت و مخالفان با این توجیه که لبنان در اشغال نیست و حفظ سلاح مقاومت ضرورتی ندارد، از حزب‌الله حمایت نکردند. در سطح منطقه‌، اتحاد ایران و سوریه مقاومت حزب‌الله در برابر حملات خشونت‌بار اسرائیل را مشروع دانستند و در مقابل، تروییکای عربی (مصر، عربستان و اردن) آن را جدا از مقاومت مشروع فلسطینی‌ها در اراضی اشغالی به حساب آوردند. اسرائیل هدف از حملات گسترده خود علیه لبنان را خلع سلاح حزب‌الله اعلام کرد. هم‌چنین در سطح بین‌الملل، امریکا و اتحادیه اروپا، فرانسه و سازمان ملل بیشتر برای تأمین منافع و خواسته‌های اسرائیل اقدام کردند. سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه عرب نیز با اتخاذ موضعی منفعل حل بحران را به سازمان ملل محول کردند.

در این مقاله ضمن پرداختن به موضع‌گیری و استراتژی‌های بازیگران صحنه لبنان، به این مطلب اشاره شده است که باقی ‌ماندن پتانسیل‌های درگیری و عدم اقدام مؤثر برای رفع آنها، اسرائیل را واخواهد داشت تا به منظور آزمایش کارامدی نیروهای بین‌المللی برای مهار حزب‌الله، زمینه‌های بروز درگیری در آینده را فراهم کند.

 

مقدمه

 

حزب‌الله با مقاومت در برابر رژیم اسرائیل و آزادسازی جنوب لبنان که از سال 1982 تا 2000 در اشغال اسرائیل بود، توانست در صحنه سیاسی داخلی و خارجی به خصوص در جهان عرب مشروعیت یابد. در واقع، سال‌های 1996 تا 2000 دوره اوج‌گیری و تقویت جایگاه حزب‌الله به عنوان مقاومتی اسلامی ـ لبنانی بود. مقاومت تحسین‌برانگیز حزب‌الله در جنگ شانزده روزه اسرائیل به نام «خوشه‌های خشم» در سال 1996 و نیز تداوم مقاومت تا آزادسازی جنوب لبنان در سال 2000 نه تنها موجب تثبیت جایگاه حزب‌الله شد؛ بلکه شکست‌های عظیمی برای اسرائیل به همراه داشت.

در 12 ژوئیه 2006، اسرائیل به بهانة حملات راکتی حزب‌الله و ربوده شدن دو سرباز اسرائیلی، حملات ویرانگری را علیه زیرساخت‌ها و غیرنظامیان لبنانی صورت داد که خسارات و تلفات بسیاری دربرداشت. در این جنگ که 33 روز به طول انجامید، بازیگران داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی صحنه لبنان هر یک بنابر منافع و اهداف خود استراتژی و مواضع خاصی اتخاذ کردند که در ادامه به آن می‌پردازیم.

 

1. بازیگران داخلی صحنه لبنان

تحولات و حوادث لبنان از جنگ داخلی این کشور بین سال‌های 1975 تا 1990 نشأت می‌گیرد که به علت اختلافات درون‌فرقه‌ای مسلمانان، مسیحی‌ها و سایر گروه‌های مذهبی آغاز و با ورود سوریه (براساس قرار دادطائف)، اسرائیل و سازمان آزادی‌بخش فلسطین به صحنه لبنان تشدید شد. سرانجام با میانجیگری سوری‌ها و اتحادیه عرب، جنگ داخلی برای مدتی کوتاه فروکش کرد، اما دوباره از سر گرفته شد و صحنه جنگ عمدتاً در جنوب لبنان تمرکز یافت. در آن زمان، ابتدا سازمان آزادی‌بخش فلسطین کنترل جنوب لبنان را برعهده گرفت و سپس اسرائیل اقدام به اشغال این منطقه کرد.

همچنین اسرائیل در ششم ژوئن 1982 تهاجم گسترده نظامی خود را از هوا، زمین و دریا به لبنان با عنوان «عملیات صلح برای الجلیل» آغاز کرد. اسرائیلی‌ها دلیل حمله خود را دفاع از شهرک‌های شمال اسرائیل در برابر حملات فلسطینی‌ها از خاک لبنان اعلام کردند. اسرائیل پس از ورود به خاک لبنان، نیروهای نظامی خود را به جلو برد و بیروت را اشغال کرد و سازمان آزادی‌بخش فلسطین را از آنجا بیرون راند. این رژیم به رغم خروج از بیشتر اراضی لبنان در سال 1985، منطقه‌ای حائل یا کمربندی امنیتی در جنوب لبنان ایجاد کرد که تا می 2000 آنجا را تحت کنترل داشت و سرانجام به دنبال مقاومت حزب‌الله در جنوب، ناچار از این منطقه خارج شد.علاوه بر این ارتش اسرائیل در آوریل 1996 در عملیات گسترده نظامی به نام «خوشه‌های خشم» مناطق مسکونی جنوب بقاع، بیروت و جبل را مورد شدیدترین و بی‌سابقه‌ترین حملات خود از آغاز تجاوز سال 1982 قرار داد. در این جنگ شانزده روزه تلفات سنگینی بر غیرنظامیان لبنانی وارد شد. اما مهم‌ترین فاجعه، در روستای «قانا» در جنوب لبنان اتفاق افتاد.

در حال حاضر، صحنه سیاسی لبنان نسبت به سال‌های جنگ داخلی و سی سال حضور نیروهای سوری تغییرات زیادی کرده است. با گذشت زمان، به رغم حمایت شیعیان از سوری‌ها، مخالفت گروه‌های دیگر نسبت به حضور سوریه در لبنان رفته‌رفته افزایش یافت. افزایش مدت ریاست‌جمهوری امیل لحود (طرفدار سوریه) توسط پارلمان لبنان در سال 2004 و به دنبال آن ترور هدفمند رفیق حریری نخست‌وزیر پیشین لبنان که مخالف افزایش مدت زمان ریاست‌جمهوری امیل لحود بود، توسط سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیتسی، سبب شد که انگشت اتهام به سوی عوامل سوری نشانه رود. پس از این حوادث، نیروهای سوری در آوریل 2005 زیر فشارهای داخلی و بین‌المللی و به موجب قطعنامه 1559 شورای امنیت از لبنان خارج شدند.پس از آن در انتخابات ژوئن و می 2005 ائتلاف ضدسوریِ «جنبش 14 مارس» پدیدار شد که رهبری آن را پسر رفیق حریری، سعد حریری، بر عهده داشت.

اماجدای از این موارد آنچه در حال حاضر در صحنه سیاسی لبنان به شدت مورد اختلاف است، مسئله خلع سلاح گروههای مقاومت به ویژه حزب‌الله است. در واقع، حزب‌الله به دلیل تهدیدات دائمی اسراییل بر امنیت ملی لبنان ، حاضر نیست سلاح را کنار گذارد. از دلایل مهم دیگر، ادامه حضور اسرائیل در مزارع شبعاست. اسرائیل در سال 1967 این منطقه را به اشغال خود درآورد. البته بر سر اینکه مزارع شبعا متعلق به لبنان یا سوریه است، در داخل لبنان بحث‌هایی وجود دارد. در این میان، حزب‌الله با حفظ سلاحِ مقاومت خواهان بیرون راندن نظامیان صهیونیستی از مزارع شبعاست. دو جنبش حزب‌الله و امل ادعا می‌کنند که مزارع شبعا متعلق به لبنان است و اسرائیل باید به طور کامل از آن خارج شود. پیشتر، سازمان ملل مزارع شبعا را بخشی از سوریه می‌داند و بر همین مبنا از نظر سازمان ملل خاک لبنان تحت اشغال اسرائیل نیست. سازمان ملل پس از بررسی، ادعاها و تقاضاهای دولت لبنان را در مورد مزارع شبعا رد کرد و آن را جزئی از بلندی‌های جولان خواند و خط آبی را طوری ترسیم کرد که مزارع شبعا خارج از اراضی لبنان قرار گیرد. هرچند که اخیرا در گزارشی محرمانه این سازمان اعلام کرده است بر اساس یافته های کارشناسان تحت نظارتش مزارع شبعا متعلق به لبنانی هاست(هآرتض 20 تیرماه 1386)

این درحالی است که مخالفان داخلی حزب‌الله مزارع شبعا را بخشی از سوریه می‌دانند. از این رو، از نظر آنها لبنان دیگر تحت اشغال اسرائیل نیست و نیازی به گروه‌های مقاومت مانند حزب‌الله دیده نمی‌شود. آنها بر این باورند که تمامی گروه‌های شبه‌نظامی پس از جنگ داخلی می‌بایست خلع سلاح شوند و حزب‌الله نباید از این قاعده مستثنی باشد. به همین دلیل، مخالفان حزب‌الله خواهان خلع سلاح این گروه هستند. از سوی دیگر، حزب‌الله خلع سلاح را به آزادسازی مزارع شبعا، آزادی زندانیان دربند اسرائیل و دفاع از لبنان در برابر تهدیدات اسرائیل مشروط کرده است. با وجود این، قطعنامه 1559 شورای امنیت خواستار حذف همة گروه‌های شبه‌نظامی شده و به ارتش اجازه کنترل بر تمامی لبنان را داده است.

در مجموع، می‌توان نمای کلی قدرت بازیگران داخلی صحنه لبنان را این‌گونه ترسیم کرد: شیعیان، حزب‌الله و جنبش شیعی امل و برخی جریانهای مسیحی و سنی در یک ‌سو و تقریباً سایر گروه‌های لبنانی در سوی دیگر. برخی از این گروه‌ها بسیار نگران گسترش قدرت نظامی و سیاسی حزب‌الله در صحنه لبنان هستند. علاوه بر این، پس از انتخابات اخیر لبنان گروه‌های مخالف حزب‌الله در مورد خلع سلاح این حزب به توافق رسیدند؛ اما از آنجا که حزب‌الله بخشی از دولت است و در نشست‌ها و فعالیت‌های دولت شرکت دارد، نتوانستند اقدامی انجام دهند. عدم اعتماد حزب‌الله به امریکا عامل مهمی است که سبب شده حزب‌الله سلاح مقاومت را کنار نگذارد. یکی از رهبران حزب‌الله در این باره می‌گوید: «مسئله اصلی امریکاست، چگونه از ما انتظار دارید که تضمین‌های بین‌المللی تحت حمایت امریکا را بپذیریم». در واقع، همسویی شدید سیاست‌های امریکا و اسرائیل سبب شده است که رهبران حزب‌الله از پیروی سیاست‌های پیشنهادی امریکا پرهیز کنند. در این باره سیدحسن نصرالله در مصاحبه با شبکه الجزیره تشریح کرد: «اسرائیل نه تنها از سوی امریکا چراغ سبز دریافت کرد، بلکه با تصمیم مستقیم امریکا به جنگ با حزب‌الله پرداخت».

در حال حاضر، جناح‌های مخالف حزب‌الله که نمی‌توانند عملاً حزب‌الله را مجبور به خلع سلاح کنند ادعا می کنند در مورد امنیت خود نگران‌اند و در حال مسلح ساختن دوباره خود هستند که این اقدام خطر بسیار جدی و وضعیت پرخطری را به دنبال خواهد داشت.بروز و ظهور گروه موسوم به فتح الاسلام و حوادث اخیر اردوگاه آوارگان فلسطینی نهرالبارد در شمال طرابلس نمونه ای از این تلاشها است.

بیشتر مارونی‌ها، قوات لبنانی و قرنه الشهوان (ائتلاف راست میانه مسیحی) طرفدار اتحاد با غرب هستند. مارونی‌ها عمدتاً مخالف نفوذ شدید سوریه در ساختار سیاسی لبنان هستند. از طرف دیگر، سنی‌هایی مثل سعد حریری به دنبال مهار نفوذ سوریه در لبنان و قطع رابطه با این کشورند. دروزی‌ها گروه قومی بسیار کوچکی هستند که برخلاف سایر گروه‌های حاضر در صحنه سیاسی لبنان، مورد حمایت نیروهای خارجی نیستند. احتمالاً موضع‌گیری تند ولید جنبلاط، رهبر حزب سوسیالیست ترقی‌خواه لبنان و برجسته‌ترین رهبر دروزی‌ها علیه حزب‌الله و علاقه شدید وی برای برقراری رابطه با امریکا به منظور کاستن از انزوا و یافتن حامی در خارج از لبنان است. در حال حاضر، ولید جنبلاط با جنبش المستقبل و ائتلاف قرنه الشهوان متحد شده است.

حزب‌الله و شیعیان لبنان از امیل لحود حمایت می‌کنند، در حالی که سایر گروه‌های مخالف سوریه از وی حمایت نمی‌کنند. اما فردی مانند میشل عون که مورد احترام لبنانی‌ها به ویژه مسیحیان است، مورد پذیرش بیشتر گروه‌های لبنانی است. برای نمونه، از سویی سوریه به دلیل موضع‌گیری شدید عون علیه اسراییل از وی حمایت می‌کنند و از سوی دیگر، حزب‌الله میشل عون را به دلیل پذیرش سلاح مقاومت قبول دارد. پیشتر میشل عون طرفدار خلع سلاح حزب‌الله بود و در تبعید نیز کوشید تا با مقامات امریکایی و فرانسوی جبهه‌ای بین‌المللی علیه حزب‌الله ایجاد کند. اما تلاش وی برای خلع سلاح حزب‌الله، در ششم فوریه 2006 پس از توافق غیرمنتظره با حزب‌الله متوقف شد و بین حزب‌الله و میشل عون توافقی صورت گرفت: میشل عون تلاش برای خلع سلاح حزب‌الله را تعلیق و حزب‌الله نیز موافقت کرد تا از وی به عنوان رئیس‌جمهور آینده لبنان حمایت کند.

با توجه به اینکه استراتژی اصلی اسرائیل در قبال حزب‌الله خلع سلاح این گروه است، وجود شکاف میان بازیگران داخلی صحنه لبنان و نیز افزایش میزان مخالفت گروه‌های داخلی در مورد سلاح مقاومت حزب‌الله به سود اسرائیل خواهد بود؛ زیرا هیچ نیرویی بهتر از نیروهای داخلی لبنان نمی‌تواند حزب‌الله را وادار به خلع سلاح کنند، به خصوص که حزب‌الله در ساختار سیاسی لبنان نیز حضور دارد. بنابراین، اسرائیل و امریکا از گروه‌های مخالف حمایت و تلاش می‌کنند تا گستره این مخالفت‌‌ها علیه حزب‌الله افزایش یابد.

در نهایت، خلع سلاح پیش‌زمینه‌ها و شرایط جدیدی می‌طلبد که در صورت عدم وجود آنها صحنه داخلی لبنان غیرقابل پیش‌بینی و خارج از کنترل می‌شود و بیم آن می‌رود که این کشور دوباره جنگ داخلی را تجربه کند. بنابراین، نگاه خردمندانه و آینده‌نگر بازیگران داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی می‌تواند از وقوع بحران در این کشور جلوگیری کند.

در حال حاضر، گزینه‌های پیش روی دولت لبنان امیدوارکننده نیست: اول، 35 درصد ارتش لبنان شیعه است. بنابراین، در صورتی که ارتش گام‌هایی بردارد که مورد پذیرش حزب‌الله نباشد، یک‌پارچگی آن از بین می‌رود؛ زیرا حزب‌الله مهم‌ترین نماینده شیعیان لبنان است. دوم، تنش‌های شیعه و سنی در طول بحران اخیر افزایش یافته است به ویژه آنکه پیروان حزب‌الله مخالف ائتلاف سنی «14 مارس» (مورد حمایت امریکا و عربستان سعودی) هستند؛ زیرا از نظر آنها ائتلاف 14 مارس به رهبری سعد حریری دارای روابط نزدیک با دولت بوش، موافق خلع سلاح حزب‌الله و خشنود از جنگ اسرائیل علیه حزب‌الله، است. سوم، پیش از جنگ تابستان 2006 اسرائیل علیه حزب‌الله، لبنان به لحاظ اقتصادی با چالش‌های بسیاری روبه‌رو بود، اما پس از حمله اسرائیل به لبنان و بروز فجایع انسانی و تخریب زیرساخت‌ها، چالش‌های اقتصادی پیش روی دولت لبنان گسترده‌تر شده است.

 

 

2. بازیگران منطقه‌ای

الف) تروییکای عربی (مصر، عربستان و اردن)‌

جنگ اخیر حزب‌الله و اسرائیل که سبب شد حزب‌الله قدرت خود را به رخ ارتش قدرتمند اسرائیل بکشد، نگرانی‌هایی برای تروییکای عربی مصر، عربستان سعودی و اردن به وجود آورد. در حقیقت، از نگاه این سه کشور مهم عربی ظهور قدرتمند حزب‌الله به عنوان گروهی طرفدار ایران و شیعه‌مذهب می‌تواند توازن قدرت را در خاورمیانه بر هم بزند و مطابق اظهار نظر مشهور عبدالله، شاه اردن، «هلال شیعی» متولد شود. وی در 8 دسامبر 2004 در مصاحبه با واشنگتن پست گفته بود: «ایجاد یک هلال شیعی جدید، کشورهای حاشیه خلیج فارس را که جمعیت شیعه دارند، به شدت بی‌ثبات می‌سازد. حتی عربستان سعودی از این موضوع ایمن نخواهد بود... و احتمالاً کشمکش شیعه و سنی بیشتر می‌شود، به طوری که در خارج از مرزهای عراق نیز شاهد این کشمکش خواهیم بود».

هرچند که شاه اردن حرف دل دولتمردان واشنگتن در خصوص زنجیره مقاومت در منطقه را به زنجیره هلال شیعی تعبیر کرد تا از کنار این سخن تحریک آمیز مذهبی اهداف مورد نظر آمریکا را صید کند اما این سخن او با واکنش تند محافل منطقه روبرو شد. در واقع، از نگاه این سه کشور عربی پافشاری ایران بر برنامه‌های هسته‌ای و به موازات آن حمایت این کشور از شیعیان عراق تهدیدی جدی است که می‌تواند ایران را به ابرقدرت منطقه‌ای تبدیل کند.

جنگ اخیر حزب‌الله و اسرائیل حقایق بسیاری را در مورد رویکرد این سه کشور عربی در قبال شیعیان و به خصوص حزب‌الله لبنان روشن کرد. در این جنگ به وضوح دیده شد که مسئله اعراب و اسرائیل که حزب‌الله نیز باری از آن را به دوش می‌کشد، اهمیت خود را نزد این سه کشور از دست داده است. آنها به دلیل هراس از قضی انحرافی "تبدیل شدن ایران به قدرت منطقه‌ای" و با این تفکر که حزب‌الله نماینده ایران در لبنان است و در راستای اهداف منطقه‌ای ایران به جنگ نیابتی با اسرائیل رفته، عملاً از حزب‌الله حمایت نکردند. از این رو، از آغاز به تقبیح و سرزنش رفتارهای حزب‌الله و حامیان آن پرداختند. برای مثال، ملک‌عبدالله، شاه عربستان، و سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان، و برخی مقامات عربستانی (که نخواستند نامشان فاش شود) حزب‌الله و حامیان آن را مسئول بحران کنونی دانستند و اقدامات حزب‌الله را «ماجراجویی‌های حساب‌نشده» و آن را متفاوت از مقاومت مشروع علیه اشغالگری اسرائیل در کرانه باختری و نوار غزه دانستند. در این میان، عدم حمایت کشورهای عربی سنی (به خصوص سه کشور مهم عربی) از حزب‌الله، برای حاکمان این کشورها این نگرانی را به وجود آورد که پخش تصاویر مربوط به حملات سرکوبگرانه و کشتار مردم بی‌دفاع لبنان توسط اسرائیل و به تبع آن، اقدامات تلافی‌جویانه حزب‌الله و مقاومت آن در برابر اسرائیل حس همدردی مردم این کشورها(چه شیعه چه سنی) را برانگیزد. احتمالاً به همین دلیل حسنی مبارک، رئیس‌جمهور مصر که تمایلی به حزب‌الله لبنان ندارد، پذیرفت که «اسرائیل در این کشمکش پیروز نخواهد بود» و گفت: «اسرائیل باید کشتار مردم بی‌دفاع لبنان را متوقف کند». این در حالی است که حسنی مبارک پیشتر به طور غیرمستقیم از حزب‌الله به دلیل صدمه زدن به منافع اعراب انتقاد کرده بود. وی هم‌چنین در روزنامه مصری الجمهوریه در 26 ژوئیه سال 2006 (اثنای جنگ)گفت: «آنهایی که تأکید می‌کنند مصر برای دفاع از لبنان یا حزب‌الله به جنگ برود، آگاه نیستند که هنگامه ماجراجویی‌های برون‌مرزی به سر آمده است...». در واقع، اظهارات متناقض رهبران تروییکای عربی به منظور متعادل ساختن انتقادهای خود علیه حزب‌الله و حامیان آن بود. از این رو، آنها جنگ اسرائیل علیه لبنان، مردم، اقتصاد و زیرساخت‌های این کشور را مورد انتقاد قرار دادند. هم‌چنین عبدالله دوم ، شاه اردن، به موازات محکوم کردن حملات اسرائیل علیه مردم لبنان و زیرساخت‌های این کشور، اقدامات حزب‌الله را به طور غیرمستقیم محکوم کرد و آن را برای منافع اعراب در منطقه زیان‌بخش دانست. به علاوه، کشورهای عرب سنی تقریباً برای پایان جنگ خواست‌هایی مشابه اسرائیل داشتند. درخواست آتش‌بس فوری، اعزام نیروهای حافظ صلح بین‌المللی، اعزام ارتش به جنوب لبنان و تبادل اسرا تقریباً با اهداف اسرائیل همسو بود.

در واقع، مهم‌ترین عاملی که کشورهای عربی را نگران کرده، ظهور شیعیان اسلام‌گرا به عنوان قدرت مسلط در عراق و روابط حسنه آنها با ایران است؛ زیرا احتمال می‌دهند که کشورشان مانند عراق از تسلط سنی‌ها خارج شود. انتقاد سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان، از دولت بوش به دلیل فروپاشی رژیم صدام حسین و اجازه به ایران برای تسلط بر صحنه عراق و اظهارات حسنی مبارک در متهم کردن شیعیان در جهان عرب به دلیل پولاریزه شدن وفاداری مذهبی آنها به سوی ایران به جای حس ملی‌گرایی عربی، گواه بر این مدعاست.

در حال حاضر، پویایی سیاسی جدیدی در خاورمیانه به وجود آمده است. به نظر می‌رسد توازن قدرت در حال تغییر است، بازیگران جدیدی به صحنه آمده و قدرت‌های مسلم خاورمیانه به چالش کشیده شده‌اند و ائتلاف‌های جدیدی در حال شکل‌گیری است. در واقع، نخستین عاملی که سبب احیای شیعه در منطقه شده، انتقال قدرت از طریق رأی یا از طریق پذیرش اصلاحات سیاسی است. برای نمونه، شیخ‌حسن السفر، رهبر مهم شیعی در عربستان سعودی، بارها در سخنرانی‌های خود از موعظه‌های آیت‌الله سیستانی برای شرکت در انتخابات استفاده کرد. هم‌چنین در بحرین که دارای 65 درصد جمعیت شیعه است، در صورت برگزاری انتخابات عادلانه و آزاد همانند عراق، شاهد برتری شیعیان خواهیم بود.

پس از فروپاشی رژیم صدام حسین در عراق می‌توان گفت هژمونی دیرینه سنی‌ها در جهان اسلام و خاورمیانه آسیب‌پذیر شده است و رقابت‌های شیعیان و سنی‌ها مبنای شکل‌گیری ساختارهای سیاسی در خاورمیانه خواهد شد. اگرچه شیعیان تنها 10 تا 15 درصد جمعیت 3/1 میلیاردی جهان اسلام را تشکیل می‌دهند، اما در قلب جهان اسلام از لبنان تا پاکستان تمرکز جمعیت شیعیان بیشتر است و در کشورهای حاشیه خلیج فارس (هشت کشور حساس به لحاظ اقتصادی و ژئواستراتژیک) جمعیت کثیری را تشکیل می‌دهند. از این رو، حاکمان سیاسی کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز به دلیل هراس از تسلط شیعیان بر کشورشان، از حزب‌الله در جنگ اخیر با اسرائیل حمایت نکردند و اقدامات آن را محکوم کردند. در مجموع، سه پایه اصلی احیای شیعیان را می‌توان «ظهور اکثریت شیعه در عراق، خیزش کنونی ایران برای دستیابی به توان هسته‌ای و قدرتمند شدن شیعیان لبنان، عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی و پاکستان دانست»؛ این پایه‌ها با هم مرتبط هستند و هر یک دیگری را تقویت می‌کنند.

بنابراین، به نظر می‌رسد که نقش جهان عرب در قبال مسئله حزب‌الله (به عنوان مقاومت عربی علیه اشغالگری اسرائیل) دچار تغییرات جدیدی شده است. در واقع، رفتارهای سه کشور مهم عربی که حاضر نیستند خاورمیانه از تسلط سنی‌ها خارج شود، نشان می‌دهد که آنها برای مهار قدرت شیعیان حتی حاضرند اهداف استراتژیک اسرائیل را نیز تأمین کنند و در برابر مقاومت حزب‌الله که علیه اشغالگری و حملات اسرائیل مبارزه می‌کند، جبهه بگیرند.

 

ب) اسرائیل

پس از حضور نظامی اسرائیل در لبنان و اشغال بخشی از خاک این کشور تا سال 2000، درگیری های پراکنده ای بین این رژیم و حزب الله در نوار مرزی روی داده بود اما جنگی تمام عیار به وقوع نپیوسته بود.اما در ژوئیه 2006طولانی‌ترین جنگ این رژیم در منطقه اغاز شد . پس از حمله حزب‌الله به مقرهای نظامی اسرائیل و ربودن دو سرباز اسرائیلی، این رژیم اقدام به حملات هوایی و توپخانه‌ای وسیع به زیرساخت‌های غیرنظامی لبنان کرد. در این جنگ اسرائیل از حملات وسیع علیه اهداف حزب‌الله و لبنان مانند زیرساخت‌ها و کشتن و آواره ساختن مردم استفاده ‌کرد تا به هرج و مرج در لبنان و تضعیف قوای حزب‌الله و حکومت لبنان منجر شود. از این رو، شدت بخشیدن به حملات از اهداف اسرائیل بود تا به تبع آن حزب‌الله، حکومت لبنان و مردم تضعیف شوند و از خواست‌های خود دست بردارند. در حقیقت، اسرائیل با به کارگیری این استراتژی به دنبالِ رویارو کردن بازیگران داخلی صحنه لبنان و هم‌چنین برافروختن خشم آنها و مردم لبنان نسبت به حزب‌الله بود. از طرف دیگر، دولت لبنان نیز مجبور شود تا علیه حزب‌الله اقدامی قاطع صورت دهد. اما حزب‌الله با مقاومت در برابر حملات هوایی و زمینی اسرائیل، هدف قرار دادن نقاط مهم در اسرائیل و صدمه وارد کردن بر پیکره نظامی ارتش آن نشان داد که یک گروه شبه‌نظامی کوچک با جنگ نامتقارن خود می‌تواند ارتش توانمند اسرائیل را آسیب‌پذیر کند.

تضعیف یا وادار ساختن حزب‌الله به خلع سلاح، استراتژی اصلی اسرائیل در این جنگ محسوب می‌شد. بدین لحاظ نیروی هوایی اسرائیل در جنگ با حزب‌الله هدف قرار دادن سکوهای پرتاب موشک و راکت‌های کوتاه و میان‌برد را در دستور کار خود قرار داد تا مهم‌ترین ابزار تهدیدزای حزب‌الله علیه اسرائیل نابود یا ناکارامد شود. نابود کردن تهدید حزب‌الله علیه اسرائیل موضوعی است که نه تنها منافع آن متوجه امنیت اسرائیل است، بلکه بخش اصلی سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه را نیز تأمین می‌کند. در حقیقت، گرفتن اهرم فشار حزب‌الله از دست ایران می‌تواند تهدید علیه منافع امریکا و اسرائیل در ژئوپولیتیک بیرونی ایران را در صورت حمله احتمالی امریکا یا اسرائیل به ایران از بین ببرد.

اسرائیل به منظور خلع سلاح یا تضعیف حزب‌الله نیروی هوایی را محور قرار داد و دلیل تکیه بیش از حد بر نیروی هوایی نیز گرفتار نشدن در جنگ زمینی و چریکی با مبارزان حزب‌الله بود. در این جنگ اسرائیل کوشید تا با استفاده از نیروی هوایی و حملات شدید توپخانه‌ای میزان تلفات خود را در جنگ زمینی کاهش دهد و کنترل و هدایت جنگ را به عهده بگیرد.

با طولانی‌شدن جنگ و ناامیدی از خلع سلاح حزب‌الله، اسرائیل به این نتیجه رسید که در جنگ هوایی و زمینی به موفقیت‌های کمی دست پیدا می‌کند و حتی احتمال دارد که ادامه حملات شدید علیه لبنان مخالفت جناح‌های مختلف لبنانی را با اسرائیل افزایش دهد. از این رو، برای جلوگیری از چنین اتفاقی و هم‌چنین اتخاذ راهکاری مناسب و دستیابی به نتیجه‌ای پایدار به منظور تضمین امنیت خود، گزینه فشار بر جامعه بین‌الملل را برای مداخله در خلع سلاح حزب‌الله برگزید. در نهایت، گزینه آتش‌بس و کنترل جنوب لبنان توسط نیروهای بین‌المللی برای اسرائیل مطلوب به نظر می‌رسید. مزیت وجود نیروهای بین‌المللی برای اسرائیل از آنروست که در صورت بروز تنش بین اسرائیل و حزب‌الله پس از آتش‌بس، نیروهای بین‌المللی می‌توانند به نبرد سنگین با حزب‌الله بپردازند.

پرسشی که پس از پایان جنگ اسرائیل و حزب‌الله و اجرای آتش‌بس میان تحلیلگران سیاسی مطرح شده، این است که پیروز جنگ کدام‌یک از طرفین است. تحقق یا عدم تحقق اهداف و استراتژی‌های هر یک از طرفین جنگ می‌تواند مبنای پیروزی یا شکست باشد. از این رو، می‌توان پیروزی یا شکست اسرائیل را با میزان تضعیف شدن یا حذف حزب‌الله سنجید. در این جنگ اسرائیل نتوانست حزب‌الله را آن‌طور که برنامه‌ریزی کرده بود، تضعیف کند یا از بین ببرد. بنابراین، نمی‌توان اسرائیل را پیروز میدان جنگ دانست. با وجود این، با حمایت و نفوذ امریکا، فرانسه و متحدان امریکا قطعنامه شورای امنیت مطابق اهداف کنونی و آتی اسرائیل طراحی شد؛ به طوری که اسرائیل می‌تواند با حضور نیروهای حافظ صلح بین‌المللی و ارتش لبنان تا حد زیادی تهدیدهای حزب‌الله علیه خود را خنثی کند. از سوی دیگر، به نظر می‌رسد اسرائیل در آینده‌ای نزدیک برای آزمایش میزان کارامدی نیروهای بین‌المللی و ارتش لبنان در مهار کردن حزب‌الله، دست به سلسله عملیات‌هایی بزند. اگرچه زلزله های مهیب سیاسی و ونظامی در اسراییل پس از جنگ تابستان گذشته معیار ستجش پیروز این میدان در نزد تحلیلگران منطقه ای و جهانی بوده است اما برای آن طیفی که همچنان امیدوار به مهار جریان مقاومت در منطقه هستند، میزان کارامدی نیروهای بین‌الملل و ارتش لبنان در آینده می‌تواند مبنای سنجش پیروزی یا شکست اسرائیل باشد.

ج) ایران ـ سوریه

وجود منافع مشترک سوریه و جمهوری اسلامی ایران در لبنان سبب شد که حافظ اسد در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با ایران توافق‌نامه‌هایی را به امضا رساند.

به رغم تشابهات سیاسی و حزبی دولت‌های سوریه و عراق، حافظ اسد با حمله صدام به ایران و آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله موافق نبود و روابط دیپلماتیک خود را با عراق قطع کرد. حافظ اسد در موضوعات منطقه‌ای دیگر نیز همواره از کشورهای عربی می‌خواست که هرگز با اسرائیل مذاکرات دوجانبه نداشته باشند؛ زیرا معتقد بود در صورت مذاکره با اسرائیل با حضور تمامی کشورهای عربی پیامدهای بیشتری متوجه اعراب خواهد شد.

پس از مرگ حافظ اسد، پسرش بشار اسد از سیاست‌های اصولی پدر پیروی و موقعیت سوریه در منطقه را حفظ کرد. ایالات متحده و کشورهای غربی به دلیل مخالفت‌های بشار اسد با اسرائیل کوشیده‌اند به لحاظ سیاسی، سوریه را با اتهامات گوناگون منزوی سازند. قطعنامه 1559 شورای امنیت سازمان ملل که خواستار خروج نیروهای سوری از لبنان بود، زیر فشار امریکا و اتحادیه اروپا به تصویب رسید. در واقع، ترور رفیق حریری، نخست‌وزیر پیشین لبنان، بستر مناسبی برای اسرائیل و متحدان غربی‌اش به وجود آورد تا سوریه نیروهای خود را از لبنان خارج کند. مهم‌ترین هدف قطعنامه 1559 شورای امنیت را می‌توان تضعیف اتحاد سوریه با ایران و لبنان (با محوریت حزب‌الله) دانست.

نخستین اقدام سوریه و ایران برای ایجاد اتحاد استراتژیک در سال 1359 در زمان حمله عراق به ایران صورت گرفت. دومین اقدام برای تقویت این پیمان‌های استراتژیک در طول دیدار نخست‌وزیر سوریه، ناجی عطری، از ایران در 15 فوریه 2005 بود که یک روز پس از ترور حریری صورت گرفت. ایجاد چنین جبهه‌ای برای مقابله با فشارهای تازه بر سوریه از سوی امریکا، جامعه بین‌المللی و تظاهرات مخالفان حضور سوریه در لبنان بود.

امریکا همواره ایران و سوریه را به بهانة اختلال در روند باصطلاح صلح خاورمیانه و حمایت از گروه‌های اسلام‌گرا نظیر حزب‌الله و حماس مورد اتهام قرار می‌دهد. هم‌چنین ادعا می‌کند که ایران و سوریه از شورشیان عراق حمایت می‌کنند و سوریه مرزهای خود را به روی مبارزان مسلمان و جهادی باز گذاشته است. از سوی دیگر، دو کشور سوریه و ایران در طول دو دهه گذشته روابط استراتژیک نزدیک براساس منافع متقابل داشته‌اند. عمق این اتحاد در ایجاد «کمیته مشترک عالی ایران و سوریه» نمایان است که هدفش تضمین همکاری سیاسی بین دو کشور در حوزه‌هایی مثل لبنان، عراق و فلسطین و دیگر مسایل مبتلا به جهان اسلام است.

البته تفاوت‌هایی نیز در ماهیت «اتحاد استراتژیک» ایران و سوریه وجود دارد. یاسی الفر(تحلیلگر اسرائیلی و از مقامات پیشین موساد) بر این باور است که در حال حاضر این دو متحد با هم کاملاً برابر نیستند. بی‌شک، سوریه همتای ضعیف‌تر و کم‌ثبات‌تر است. ایران به دنبال گسترش قدرت هسته‌ای است؛ در حالی که بشار اسد تحت فشار قرار دارد و نیروهای خود را از لبنان خارج کرده و تمایل خود را برای «دموکراسی‌سازی» اظهار داشته استبا وجود این، در شرایط کنونی و به ویژه در جنگ اسرائیل و حزب‌‌الله هماهنگی منافع ایران و سوریه به بالاترین سطح خود رسید.

با آغاز جنگ اسراییل علیه حزب‌الله بسیاری از مخالفان ایران و سوریه عاملان و حامیان اصلی جنگ را این دو کشور معرفی کردند و آنها را بازیگران دولتی خواندند که از «بازیگری غیردولتی» حمایت می‌کنند. البته باید توجه داشت که تأمین شدن منافع ایران و سوریه از طریق تهدید حزب‌الله علیه اسرائیل، نمی‌تواند مبنای این مسئله قرار گیرد که حزب‌الله با دخالت ایران و سوریه تحریک به جنگ با اسرائیل شده است. آنتونی کوردسمن، از کارشناسان سیاسی خاورمیانه در مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی (CSIS)، در این باره می‌گوید: «هیچ‌یک از مقامات مسئول اسرائیلی، افسران اطلاعات و سایر افسران نظامی این کشور بر این باور نیستند که حزب‌الله تحت هدایت ایران و سوریه عمل کرده است. البته واضح است که [در گذشته] ایران و سوریه تسلیحات حزب‌الله را در طول بیش از نیم دهه تأمین کرده‌اند».

ائتلاف ایران و سوریه در جنگ اسرائیل علیه حزب‌الله پیچیدگی‌هایی را برای امریکا پدید آورد؛ به طوری ‌که جورج بوش، رئیس‌جمهور امریکا، در نشست سران جی‌ـ8 در سن پترزبورگ در 16 ژوئیه 2006 گفت: «هم‌اکنون روشن شده است که چرا در خاورمیانه صلح نداریم». وی روابط حزب‌الله و حامیان آن (ایران و سوریه) را یکی از «ریشه‌های بی‌ثباتی» دانست. از طرف دیگر، مقامات رسمی امریکا بر این باورند که سوریه محور تمامی نقشه‌هایی است که می‌تواند بحران خاورمیانه را حل کند. در واقع، آنها به دنبال بیرون کشیدن سوریه از ائتلاف با ایران هستند؛ زیرا محور ایران ـ سوریه موفقیت سیاست‌های امریکا و رژیم اسرائیل را در منطقه با چالش روبه‌رو ساخته است.

انزوای ایران از طریق فشار تروییکای عربی (مصر، عربستان و اردن) بر سوریه می‌تواند راه را برای تحقق اهداف امریکا و اسرائیل هموار کند. از این رو، یک مقام ارشد امریکا در این باره می‌گوید: «ما تصور می‌کنیم دولت سوریه بیشتر به حرف‌های همسایگان عرب خود توجه کند تا حرف‌های ما». بنابراین، تنها مسئله باقی‌مانده نحوه هماهنگی آن است.

 

3. بازیگران بین‌المللی

الف) امریکا

خط مشی سیاسی امریکا و دولت لبنان در قبال حزب‌الله دارای اختلافات واضحی است. روابط دیپلماتیک امریکا و لبنان به دلیل مقاومت حزب‌الله پایدار نیست. دولت لبنان حزب‌الله را نوعی مقاومت ملی و نیز ارائه‌کننده خدمات اجتماعی به مردم می‌داند و از خلع سلاح آن امتناع می‌کند؛ زیرا در پی مقاومت در برابر اشغالگری اسرائیل، حزب‌الله ماهیت وجودی خود را برای دفع تهدیدات اسرائیل به اثبات رسانده است. این در حالی است که امریکا حزب‌الله را در فهرست سازمان‌های تروریستی و لبنان را یکی از اهداف جنگ علیه تروریسم قرار داده است و از سوی دیگر، می‌کوشد تا با خلع سلاح حزب‌الله، روابط دیپلماتیک خود را با لبنان ارتقا دهد و در عین حال، تهدید علیه امنیت اسرائیل را خنثی کند. از این رو، خلع سلاح حزب‌الله تأمین‌کننده منافع امریکا در لبنان و خاورمیانه است. در سال 1996 دولت امریکا بررسی و مرور نیم‌ساله وضعیت تمامی گروه‌های موجود در فهرست «سازمان تروریسم خارجی» را برای حذف یا ابقای بعضی گروه‌ها آغاز کرد. با وجود اینکه حزب‌الله حملات خود را علیه امریکایی‌ها پس از جنگ داخلی متوقف کرد، از آنجا که امریکا هنوز حزب‌الله را تهدیدی علیه امنیت اسرائیل می‌داند، در فهرست تروریستی این کشور باقی مانده است. وزارت خارجه امریکا در مورد حزب‌الله می‌نویسد: «اگرچه حزب‌الله اهداف امریکا در لبنان را از سال 1991 مورد حمله قرار نداده است، تهدید تروریستی جدی علیه منافع جهانی ایالات متحده از پایگاه خود در لبنان محسوب می‌شود».

حادثه 11 سپتامبر 2001 سبب شد که سیاست دولت جورج بوش به «جنگ علیه تروریسم» و سیاست دفاعی امریکا به سیاست تهاجمی (مانند حملات پیشگیرانه علیه گروه‌های تروریستی و حامیان آنها) تغییر کند. از این رو، خلع سلاح یا حذف حزب‌الله نیز در راستای چنین سیاستی قرار می‌گیرد. سیاست امریکا در «جنگ علیه تروریسم» در مورد رژیم‌های [به اصطلاح] حامی تروریسم نیز به کار می‌رود و به دلیل تهدید این رژیم‌ها علیه امنیت ملی امریکا و منافع آن در سراسر جهان، حذف یا تغییر رفتار این رژیم‌ها در دستور کار سیاست‌های امریکا قرار گرفته است.

در این زمینه، از نگاه دولت بوش، در کشور‌های ایران و سوریه که از گروه‌هایی نظیر حزب‌الله حمایت می‌کنند، باید تغییر رژیم صورت گیرد یا در رفتارهای خود در قبال گروه‌هایی مانند حزب‌الله تجدید نظر کنند. در حال حاضر، دولت بوش با مطرح کردن جنگ علیه تروریسم امیدوار است توازن استراتژیک در منطقه را با ریشه‌کنی یا خنثی‌سازی خطر تهدیدات منطقه‌ای (از سوی عراق، ایران، سوریه و تا حد کمتری لیبی) تغییر دهد. دولت بوش به موازات تحقق طرح خاورمیانه بزرگ درصدد است به طور اتوماتیک اهداف اسرائیل را نیز محقق سازد که بخشی از آن حذف تهدیدات ایران و سوریه و گروه‌های اسلام‌گرا نظیر حزب‌الله و حماس است. در حال حاضر، به دلیل مقاومت حزب‌الله و حفظ سلاح در برابر تهدیدات اسرائیل، دولت امریکا در قبال حزب‌الله موضعی خصمانه اتخاذ کرده است. با وجود این، جورج بوش در کنفرانسی مشترک با عبدالله، شاه اردن، در 15 مارس 2005 گفت: «امیدوارم که حزب‌الله با زمین گذاشتن سلاح و عدم تهدید صلح ثابت کند که گروهی تروریستی نیست».

در جنگ اخیر در حالی که بیشتر کشورهای جامعه بین‌الملل خواهان پایان یافتن جنگ و آتش‌بس فوری بودند، دولت امریکا به عنوان بخشی از سیاست‌هایش، پای خود را از این ماجرا بیرون کشید که تأخیر کاندولیزا رایس در سفر به منطقه برای پایان جنگ می‌تواند ناشی از این هدف باشد. در این باره یک مقام ارشد دولت امریکا به شبکه سی‌ان‌ان گفت: «امریکا به اقدامات نظامی اسرائیل مجال بیشتری می‌دهد تا سرکوب حزب‌الله موفقیت‌آمیز باشد». از این رو، دولت بوش در سیاستهای اعلامی و اعمالی در راستای اهداف اسرائیل عمل کرد تا طی آن منافع گسترده امریکا نیز در منطقه حفظ شود.

دولت بوش در راستای سیاست‌های خود برای به انزوا کشاندن گروه‌ها و دولت‌های حامی تروریسم، با هیچ‌یک از گروه‌ها و دولت‌هایی که از نظر آنها حامی تروریسم هستند، رابطه ندارد. در این جنگ خلأ گفت‌وگو با ایران، سوریه، حزب‌الله و حماس چالشی جدی برای دولت امریکا محسوب می‌شد و این مسئله در آینده نیز برای اجرای سیاست‌های امریکا در خاورمیانه چالش‌ساز خواهد بود. به رغم آنکه بسیاری از مقامات رسمی امریکا بر این باورند که سوریه می‌تواند محور تمامی نقشه‌هایی باشد که به حل بحران خاورمیانه می‌انجامد؛ اما عماد مصطفی، ‌سفیر سوریه در واشنگتن، این موضوع را تأیید کرد که دولتش به جز درخواست ویزا برای خروج اتباع امریکایی، هیچ تماسی از دولت امریکا دریافت نکرد.

هرچند راه‌حل دیپلماتیک و گفت‌وگو با طرف‌های درگیر و هم‌چنین دخیل کردن بازیگران تأثیر‌گذار در صحنه لبنان می‌توانست پیش‌درآمدی برای پایان جنگ و ایجاد صلحی پایدار باشد، در جنگ اسرائیل و حزب‌الله راه‌حل دیپلماتیک و گفت‌وگو گزینة مطلوب امریکا نبود. رابرت مالی، کارشناس خاورمیانه، در سرمقاله روزنامه نیویورک تایمز می‌نویسد: «از شش بازیگری که در این درگیری حضور (مستقیم یا غیرمستقیم) دارند، یعنی اسرائیل، حزب‌الله، حماس، سوریه، ایران و دولت منتخب فلسطین تنها طرفی که ما با آن گفت‌وگو می‌کنیم، طرفی است که با آن موافقیم. در نتیجه، امریکا با یکی از سخت‌ترین بحران‌های خود در دهه‌های اخیر روبه‌روست و عملاً [برای حل آن] اقدامی صورت نداده است».

 

ب) اتحادیه اروپا و فرانسه

با وجود اینکه حماس و جهاد اسلامی فلسطین هر دو در فهرست سازمان‌‌های تروریستی اتحادیه اروپا قرار دارند، حزب‌الله در این فهرست قرار نگرفته و حتی اتحادیه اروپا با نمایندگان حزب‌الله در دولت لبنان نیز دیدارهایی داشته است. برای نمونه، اسرائیل نسبت به دیدار سفرای اروپایی با محمد فنیش، نماینده حزب‌الله در دولت لبنان، در اوایل اکتبر 2005 اعتراض کرد و از مقامات اتحادیه اروپا خواست تا نام حزب‌الله را نیز در فهرست [سازمان‌های تروریستی] قرار دهند. همچنین فرانسه نیز از حزب الله دعوت کرده است تا در کنفرانسی که در ماه جاری میلادی(ژولای 2007)در پاریس برگزار می شود حضور یابد.

در حال حاضر، یهودیان اروپا به طور همه‌جانبه و دائم با سازمان‌ها و نهاد‌های خود در کشور‌های مختلف اروپایی ارتباط دارند و به حمایت خود از اسرائیل ادامه می‌دهند. آنها از طریق این سازمان‌ها و نهادها در مواقع مختلف، به ویژه هنگام بروز بحران به تبلیغ و جلب نظر همگان برای حمایت از اسرائیل می‌پردازند. کنگره یهودیان اروپا نیز نهاد مهم و برجسته‌ای برای ایفای این نقش محسوب می‌شود. این کنگره فعالانه سیاست گفت‌وگو بین اروپا و اسرائیل را بر عهده دارد و برای برقراری رابطه با کشورهای عربی و جهان اسلام فعالیت می‌کند. کنگره یهودیان اروپا اهداف ویژه روابط اتحادیه اروپا و اسرائیل را چنین تشریح می‌کند:

ـ ایفای نقش واسطه میان سیاست‌مداران اسرائیلی و پارلمان اروپا از طریق همکاری جداگانه با نمایندگان، کمیته‌ها و هیأت‌هایی نظیر «هیأت پارلمان اروپا برای روابط با اسرائیل» و «کمیته روابط خارجی پارلمان اروپا».

ـ ایجاد ارتباط میان سیاست‌مداران اروپایی دخیل در امور خاورمیانه و سیاست‌گذاران اسرائیلی.

ـ کمک به سازمان‌های محلی و ملی خواهان حمایت از اسرائیل و حقوق یهودیان به عنوان یک کشور مستقل.

ـ ارتقای صلحی پایدار و ماندگار در خاورمیانه.

پس از آغاز جنگ اسرائیل علیه حزب الله در 14 ژولای 2006 ، یهودیان سراسر اروپا همراه با کنگره یهودیان اروپا اقدام به تبلیغ و اعلام حمایت از اسرائیل کردند. آنها بدون توجه به موضع‌گیری‌های شدید بیشتر کشورها و سازمان‌های بین‌المللی و منطقه‌ای علیه اسرائیل، در بیانیه‌های خود خواستار اقدام علیه حزب‌الله شدند. برای نمونه، در فرانسه شورای نمایندگی سازمان‌های یهودی فرانسه و کنگره یهودیان اروپا بیانیه‌ای مشترک در روزنامه‌های لوموند، لوفیگار و لیبراسیون به چاپ رساندند و از ژاک شیراک نقل کردند: «رهبران کشورهایی که از ابزارهای تروریسم علیه ما استفاده می‌کنند، بدانند که باید خود را برای پاسخی سخت از سوی ما آماده کنند».

پس از آغاز جنگ اسرائیل علیه حزب‌الله و حملات شدید اسرائیل علیه اهداف نظامی و غیرنظامی لبنان، اتحادیه اروپا به طور رسمی نسبت به بروز این جنگ واکنش نشان داد. هم‌چنین رایزنی‌هایی در برخی کشورهای اروپایی با رهبران سیاسی اسرائیل صورت گرفت تا بحران اخیر لبنان حل و فصل شود. با این حال، این رایزنی‌ها نیز نتیجه مثبتی دربرنداشت. در واقع، به رغم مفاد مطرح‌شده در پیمان ثبات اروپا که نمادی از همگرایی کامل سیاسی در اتحادیه اروپاست و کشورهای اروپایی را متعهد به اجرای سیاست خارجی مشترک و نقش‌آفرینی در مسائل مهم جهانی می‌کند، دیپلماسی اروپا در بحران اخیر لبنان خود را منفعل و ناتوان یافت. هم‌چنین، نزدیکی اتحادیه اروپا به اسرائیل در بیان خواسته‌های رهبران سیاسی آن نشان داد که اتحادیه اروپا عملاً برای حل بحران اقدامی صورت نمی‌دهد. تکرار موضوع خلع سلاح حزب‌الله و اعزام نیروهای بین‌المللی از سوی اتحادیه اروپا در راستای اهداف و خواسته‌‌های امریکا و اسرائیل قرار داشت. هم‌چنین اتحادیه اروپا برای متوازن ساختن موضع خود نسبت به طرف لبنانی، حملات اسرائیل به لبنان را تنها «نامتناسب» خواند. در واقع، اتحادیه اروپا و کشور فرانسه به عنوان عضوی از آن، در خلال بحران 1996 لبنان که با تجاوز گسترده ارتش اسرائیل به جنوب این کشور همراه بود، موضعی معتدل و منطقی‌تر اتخاذ کردند. علاوه بر این، در آن زمان از خلع سلاح و انحلال حزب‌الله سخنی به میان نیاوردند. در صورتی ‌که اتحادیه اروپا هنگام بروزِ بحران‌هایی نظیر جنگ اخیر اسرائیل و حزب‌الله موضعی مستقل از امریکا و اسرائیل اتخاذ کند، می‌تواند نقشی مهم داشته باشد. اتحادیه اروپا در گزارش هفتم آگوست 2006 به تشریح واکنش خود نسبت به جنگ لبنان پرداخت و تلاش‌های صورت‌گرفته را این‌چنین تشریح کرد:

ـ اعزام هیأتی توانمند از نمایندگان از سوی کمیسیون و ریاست [اتحادیه اروپا] برای جلوگیری از تلفات انسانی و احترام به قوانین حقوق بشر.

ـ سفر به اسرائیل، غزه و لبنان بلافاصله پس از کنفرانس روم به منظور تقویت همبستگی با منطقه و مداخله فعال اتحادیه اروپا به منظور یافتن راه‌حلی سیاسی.

ـ شورای روابط خارجی [اتحادیه اروپا] به اتفاق، درخواست توقف فوری جنگ و برقراری آتش‌بس پایدار را صادر و حمایت خود را از اقدامات سازمان ملل برای یافتن راه‌حلی ماندگار و تعهد خود را برای کمک به بازسازی لبنان تکرار کرد.

ـ در بحث‌های شورای امنیت سازمان ملل برخی از اعضای اتحادیه اروپا که عضو شورای امنیت نیز هستند (در حال حاضر، فرانسه و انگلستان اعضای دائمی و دانمارک، یونان و اسلواکی اعضای موقت شورای امنیت هستند) نقش عمده‌ای ایفا کردند.

دولت‌های انگلیس، آلمان و فرانسه به عنوان کشورهای مهم اتحاد یه اروپا در اظهارات خود در مورد جنگ اسرائیل و حزب‌الله بیشتر بر این نکته تأکید داشتند که حزب‌الله آغازگر جنگ بوده است.

فرانسه به عنوان عضو مهم تروییکای اروپایی بیشترین نقش را در بحران اخیر ایفا کرد. فرانسه از سال 1920 تا 1943 قیمومیت لبنان را بر عهده داشت. جامعه ملل این امتیاز را پس از جنگ جهانی اول به فرانسه اعطا کرد. در واقع، فرانسه از آن سال به بعد در شکل‌گیری ساختار سیاسی لبنان تأثیر بسزایی داشت. هم‌چنین در زمان بروز حوادث گوناگون در لبنان به سرعت وارد صحنه می‌شد؛ به طوری که بلافاصله پس از گروگان‌گیری دو نظامی اسرائیلی، حزب‌الله را محکوم کرد و خواستار اجرای کامل قطعنامه 1559 شد و حتی پاسخ نظامی اسرائیل را نیز «نامتناسب» دانست. در بحران اخیر، فرانسه در مرکز تلاش‌های دیپلماتیک در سطح بین‌الملل قرار گرفت تا بحران فروکش کند. پس از آغاز جنگ، فرانسه بلافاصله وارد صحنه شد و نخستین پیش‌نویس قطعنامه را تقدیم سازمان ملل کرد. فرانسه متفاوت با اتحادیه اروپا که بیشتر به صدور بیانیه و مذاکرات صوری بسنده می‌کرد، برای پایان جنگ خط ‌مشی عمل‌گرایانه اتخاذ و با امریکا به عنوان قدرت و نیروی اجرایی تأثیرگذار همکاری کرد.

 

4. سازمان ملل متحد

پس از آغاز جنگ اسرائیل و حزب‌الله، کوفی عنان، دبیرکل سابق سازمان ملل، ضمن محکوم کردن اسرائیل و حزب‌الله گفت: «در حال حاضر توقف فوری درگیری‌ها به شدت ضروری به نظر می‌رسد. نخست اینکه از کشته شدن مردم بی‌گناه جلوگیری شود. دوم، دسترسی کامل به مردم لبنان برای ارائه کمک‌های بشردوستانه. سوم، دادن فرصت به دیپلماسی برای اجرای اقداماتی عملی به منظور ایجاد راه‌حلی ماندگار برای بحران کنونی».

در 11 آگوست 2006 شورای امنیت سازمان ملل به اتفاق آرا قطعنامه 1701 را تصویب کرد. کابینه لبنان و اسرائیل به ترتیب در 12 و 13 آگوست این قطعنامه را تأیید کردند. در این قطعنامه موارد زیر ذکر شده بود:

1. توقف کامل درگیری‌ها؛

2. خارج شدن تمام نیروهای اسرائیل از لبنان و به موازات آن اعزام سربازان لبنانی و یونیفل به جنوب لبنان؛

3. خلع سلاح حزب‌الله در آینده؛

4. کنترل کامل لبنان توسط دولت لبنان؛

5. عدم حضور نیروهای شبه‌نظامی شامل حزب‌الله در جنوب رودخانه لیطانی.

این قطعنامه در عین حال به «ضرورت آزادی بی‌قید و شرط سربازان اسرائیلی ربوده‌شده که به بحران کنونی دامن زده است» تأکید داشت. هم‌چنین این قطعنامه خواستار اجرای کامل توافق‌نامه طائف، قطعنامه 1559 (سال 2004) و قطعنامه 1680 (سال 2006) شد که خلع سلاح تمام گروه‌های مسلح لبنانی جزو آن است و متعاقب تصمیم دولت لبنان در 27 ژوئیه 2006 هیچ ارتش و حاکمیتی غیر از دولت لبنان بر این کشور تسلط نخواهد داشت. نیروهای موقت سازمان ملل در لبنان (یونیفل) به خواست سازمان ملل و طبق قطعنامه‌های 425 و 426 در 19 مارس 1978 مستقر شدند. شورای امنیت این نیروها را به منظور اطمینان از خروج نیروهای اسرائیلی، حفظ صلح و امنیت بین‌الملل و کمک به دولت لبنان برای حفظ حاکمیتِ مؤثر اعزام کرد. در حال حاضر، یونیفل در طول خط آبی میان اسرائیل و لبنان (و هم‌چنین بلندی‌های جولان) مستقر است. مسئولیت این نیروها نظارت بر فعالیت‌های نظامی حزب‌الله و نیروی دفاعی اسرائیل و مقابله با تنش‌ها و کشمکش‌های احتمالی است. براساس قطعنامه 1701 شورای امنیت، این نیروها به پانزده‌هزار نفر افزایش می‌یابند و در کنار ارتش لبنان به فعالیت می‌پردازند. این قطعنامه بیان می‌دارد که یونیفل می‌تواند هرگونه اقدام لازم را در مناطق تحت کنترل صورت دهد تا از عدم انجام فعالیت‌های نظامی اطمینان حاصل کند. قطعنامه 1701 شورای امنیت که پیشنهاد امریکا و فرانسه بود، برای دولت لبنان به ویژه حزب‌الله دستاورد مهمی نیز در پی داشت. در این قطعنامه از مزارع شبعا به عنوان یکی از «مناطق مورد مناقشه یا مبهم» یاد شده است که آن را وارد مذاکرات دیپلماتیک می‌کند. پیش از این، سازمان ملل ادعای دولت لبنان مبنی بر لبنانی بودن مزارع شبعا را رد کرده بود و آن را جزئی از بلندی‌های جولان می‌دانست و خط آبی را طوری ترسیم کرده بود که مزارع شبعا خارج از اراضی لبنان قرار گیرد.

 

5. نهادهای منطقه‌ای

الف) اتحادیه عرب

اتحادیه عرب که هسته اصلی آن را تروییکای عربی (مصر، عربستان سعودی و اردن) تشکیل می‌دهد، در مورد جنگ اسرائیل و حزب‌الله دیدگاه‌هایی مشابه تروییکای عربی داشت. برای نمونه، به دنبال نشست وزرای خارجه اتحادیه عرب در قاهره در 16 ژوئیه، دبیرکل این اتحادیه، عمرو‌ موسی، خاطرنشان کرد: «روند [صلح] خاورمیانه مرده است و تنها راه برای احیای روند صلح، بازگرداندن مسئله کنونی به شورای امنیت است». هم‌چنین در بیانیه پایانی اتحادیه عرب آمده است که این اتحادیه تهاجم اسرائیل به لبنان را ناقض تمامی حقوق و قوانین بین‌الملل می‌داند و اسرائیل مسئول جبران تلفات و خساراتی است که به دنبال تهاجم به خاک لبنان بر جای مانده است. با توجه به اظهارات عمرو موسی در مورد احیای روند صلح با بازگرداندن مسئله اسرائیل و حزب‌الله به شورای امنیت، می‌توان چنین استنباط کرد که اتحادیه عرب به موازات خواست غرب به ویژه ایالات متحده عمل می‌کند؛ زیرا شورای امنیت که هسته اصلی آن را امریکا تشکیل می‌دهد نشان داده که از گذشته تاکنون مطابق خواست‌های اسرائیل عمل کرده است. به رغم آنکه اتحادیه عرب اسرائیل را محکوم و از گسترش بحران به سوریه اظهار نگرانی کرد، عملاً حل بحران را به طرفداران اسرائیل واگذار کرد. از این رو، می‌توان گفت نه ‌تنها اتحادیه عرب در قبال جنگ اسرائیل و حزب‌الله موضعی منفعل اتخاذ نکرد، بلکه به نوعی به خواست‌های اسرائیل، امریکا و متحدان غربی‌اش عمل کرد.

 

ب) سازمان کنفرانس اسلامی

اهداف اولیه ایجاد سازمان کنفرانس اسلامی ارتقای همبستگی میان همة کشورهای عضو در تمام زمینه‌ها بوده است؛ به ویژه حمایت از مقاومت فلسطین و نیز حمایت از تمامی مسلمانان برای حفظ استقلال، شأن و حقوق ملی‌شان، از اصول اساسی تشکیل سازمان کنفرانس اسلامی است. از این رو، حمایت از لبنان به عنوان کشوری اسلامی برای این سازمان مهم است.

دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی، اکمل‌الدین احسان اقلو، در جنگ اسرائیل و حزب‌الله به شدت تهاجم اسرائیل علیه لبنان را محکوم کرد و آن را نامتناسب، متکبرانه، توجیه‌ناپذیر و بی‌اعتنایی به قوانین حقوق بشر و هنجارهای تمدنی دانست. هم‌چنین وی در نامه‌ای به کوفی عنان، دبیرکل سابق سازمان ملل، نوشت که به عنوان تنها نهاد بین‌المللی برای برقراری صلح و امنیت و آتش‌بس فوری اقدام کند. از اظهارات وی مشهود است که تنها به محکومیت لفظی اسرائیل می‌پردازد و عملاً مسئولیت حل بحران را به سازمان ملل محول و از این مسئولیت شانه خالی می‌کند. به طور کلی، گرایش سازمان کنفرانس اسلامی برای محول کردن حل بحران یک کشور اسلامی مثل لبنان به سازمان ملل با اهداف اولیة این سازمان مغایرت دارد.

 

نتیجه‌گیری و چشم‌انداز آینده

 

در جنگ اخیر، گروه‌های لبنانی که در مقاله از آنها با عنوان بازیگران داخلی نام برده شده، رویکردهای متضادی اتخاذ کردند؛ به طوری که حتی ائتلاف سنی «14 مارس» که مورد حمایت امریکا و عربستان سعودی است، موافق خلع سلاح حزب‌الله و از جنگ اسرائیل علیه حزب‌الله خشنود بود. بررسی استراتژی و مواضع عمده کشورهای عربی به ویژه مصر، عربستان سعودی و اردن که در این مقاله از آنها با عنوان تروییکای عربی نام برده شده است، نشان می‌دهد که رویکرد آنها نسبت به قضیه لبنان ـ اسرائیل و به ویژه حزب‌الله به عنوان مقاومتی اسلامی ـ عربی متزلزل است و تحت تأثیر ادبیات ترویج‌شده از طرف غرب با عنوان «هلال شیعی»، مواضعی متفاوت با گذشته (به ویژه در قبال مقاومت حزب‌الله) اتخاذ کرده‌اند. اسرائیل نیز به منظور خلع سلاح حزب‌الله استراتژی اصلی خود را خلع سلاح حزب‌الله اعلام کرد. در مقابل، ایران و سوریه با موضعی مشترک مقاومت حزب‌الله در برابر حملات خشونت‌بار اسرائیل را مشروع دانستند. در سطح بین‌الملل امریکا، اتحادیه اروپا و فرانسه همگی حل مسئله را به شورای امنیت سازمان ملل محول کردند که خود هسته اصلی آن را تشکیل می‌دهند. آنها کوشیدند تا قطعنامه شورای امنیت بیشتر منافع اسرائیل را تأمین کند. سازمان کنفرانس اسلامی نیز نشان داد که هنوز نتوانسته به عنوان نهادی تأثیرگذار در معادلات منطقه‌ای و جهانی ظاهر شود و راه‌حل مسئله را اقدام سازمان ملل دانست. اتحادیه عرب که هسته اصلی آن را تروییکای عربی (مصر، عربستان و اردن) تشکیل می‌دهد، نیز اوضاعش بهتر از سازمان کنفرانس اسلامی نبود و بیشتر به تکرار خواسته‌‌های اسرائیل و طرفداران آن پرداخت.

پس از بروز بحران بین اسرائیل و حزب‌الله حملات شدید ارتش اسرائیل علیه زیرساخت‌ها و غیرنظامیان لبنانی و افزایش خطر گسترش جنگ به سوریه، آتش‌بس ضرورت پیدا کرد. بر این اساس، هر دو طرف به اجرای آتش‌بس تمایل پیدا کردند: حزب‌الله به دلیل حملات شدید و بی‌حد و مرز اسرائیل علیه غیرنظامیان و افزایش آمار تلفات، و اسرائیل به علت ناامید شدن از نقشه نابودسازی حزب‌الله و مقاومت شدید و غافلگیرکننده حزب‌الله در برابر ارتش اسرائیل.

با وجود این، باید توجه داشت زمانی آتش‌بس پایدار می‌شود که ریشه‌ها و علل بروز کشمکش بین اسرائیل و حزب‌الله به عنوان مقاومت لبنانی علیه تهدیدات اسرائیل از بین برود. در واقع، تا زمانی که زمینه‌های بروز کشمکش به طور بالقوه وجود دارد، نباید انتظار صلح پایدار را داشت. حمله اخیر اسرائیل به لبنان سومین حمله در 28 سال گذشته بود و نشان داد که هیچ‌کدام از این حملات تاکنون برای اسرائیل امنیت نیاورده و لبنان را باثبات نساخته است. برای نمونه، آتش‌بس سال 2006 زمانی پایدار می‌شود که با آتش‌بس سال 1982 تفاوت داشته باشد. می‌توان گفت عدم حل و فصل پتانسیل‌های تنش در آتش‌بس 1982 زمینه آغاز جنگ اسرائیل و حزب‌الله را در سال 2006 فراهم آورد. از این رو، محقق شدن خواست‌های ضروری دو طرف درگیر (حزب‌الله و اسرائیل) می‌تواند پتانسیل‌های تنش در آینده را خنثی کند و زمینه‌های بروز کشمکش را از بین ببرد. به طور کلی، توجه به خواست‌های اصلی حزب‌الله (لبنانی بودن مزارع شبعا و از بین رفتن تهدید اسرائیل علیه لبنان) و نیز خواست‌های اسرائیل (حضور نیروهای بین‌المللی و ارتش لبنان برای تأمین امنیت مرزها و خلع سلاح حزب‌الله) می‌تواند پتانسیل‌‌های بروز کشمکش و بی‌ثباتی را خنثی کند.

در مورد لبنانی بودن مزارع شبعا، بند دهم قطعنامه 1701 شورای امنیت برخلاف قطعنامه‌های پیشین، این مناطق را «مناطق مورد مناقشه و مبهم» برمی‌شمارد. این موضوع دستاوردی برای لبنان و به ویژه حزب‌الله محسوب می‌شود و در واقع، تأمین‌کننده یکی از خواسته‌‌های اساسی حزب‌الله است؛ زیرا پیش از این، سازمان ملل مزارع شبعا را متعلق به سوریه می‌دانست.

در این باره روزنامه هاآرتض در شماره روز 20 تیرماه 1386 خبری منتشر کرد که تازگی داشت:

سازمان ملل متحد محرمانه به رژیم صهیونیستی ابلاغ کرد که بر اساس بررسی های انجام گرفته توسط متخصصان این سازمان مزارع اشغالی شبعا واقع در جنوب لبنان برخلاف ادعای این رژیم متعلق به لبنانی ها است.

به نقل از روزنامه صهیونیستی هاآرتض به رغم این ابلاغیه اما مقامات اسراییلی موفق شده اند که مقامات سازمان ملل را قانع کنند انتشار این خبر را بطور رسمی به ماه سپتامبر آینده موکول کنند.

بر پایه این گزارش ، تل آویو معتقد است که انتشار این خبر در شرایط کنونی " ضربه مهلکی به چهره اسراییل در برابر حزب الله" خواهد بود و با توجه به اینکه هم اینک در سالروز شکست اسراییل در جنگ 33 روزه علیه حزب الله قرار داریم از سازمان ملل درخواست کرده است تا انتشار این خبر را تا ماه سپتامبر آینده به تاخیر بیندازد.

روزنامه اسراییلی هاآرتض به نقل از مقامات اسراییلی که به نامشان اشاره ای نکرده نوشت: کارشناسان سازمان ملل به این نتیجه رسیده اند که مزارع شبعا متعلق به لبنان است و این موضوع را به حکومت اسراییل نیز ابلاغ کرده اند. این در حالی است که اسراییل مدعی است این منطقه متعلق به سوریه است.

سازمان ملل در این ابلاغیه به اسراییل پیشنهاد داده است که از منطقه اشغالی شبعا خارج شده و آن را در اختیار نیروهای ناظر بین المللی قرار دهد.

به نقل از روزنامه هاآرتض ایهود اولمرت نخست وزیر و زیوی لیونی وزیر خارجه رژیم صهیوینستی با این پیشنهاد سازمان ملل مخالفت کرده اند.

گفتنی است آمریکا و فرانسه پیشتر با هدف تقویت جایگاه دولت فواد سنیوره خواستار عقب نشینی اسراییل از مزارع شبعا شده بودند اما با مخالفت اسراییل مواجه شدند.

تحلیلگران معتقدند در شرایطی که گروههای معارض حکومت سنیوره از طرح تشکیل دولت دوم در برابر جریان حاکم بر دولت لبنان خبرداده اند این اقدام سازمان ملل می تواند اقدامی هماهنگ با سیاستهای واشنگتن در لبنان با هدف ایجاد توازن سیاسی در داخل لبنان قلمداد شود.

آمریکا قصد دارد با متقاعد کردن اسراییل به خروج از مزارع شبعا از ان به عنوان برگ برنده ای برای سنیوره در برابر گروههای معارض لبنانی استفاده نماید.

در پی انتشار این خبر مقامات اسراییلی رایزنی های گسترده ای را با مقامات سازمان ملل آغاز کرده اند خصوصا اینکه دو هفته دیگر سازمان ملل گزارش ویژه خود را در خصوص اجرای قطعنامه 1701 شورای امنیت منتشر خواهد کرد.

به نظر می رسد در این گزارش سازمان ملل موضوع لبنانی بودن مزارع شبعا را مطرح کند و بر این اساس مقامات اسراییلی سعی دارند به نوعی مقامات این سازمان مجاب کنند که این بحث را در گزارش جدید مطرح نکنند.

مقامات صهیونیستی پیشنهاد کرده اند که حاضرند در صورت تعدیل قطعنامه 1701 شورای امنیت مبنی بر حضور نیروهای بین المللی در مرز سوریه با لبنان از مزارع شبعا عقب نشینی کنند.

 

از سوی دیگر، حضور نیروهای بین‌المللی و ارتش لبنان در جنوب این کشور برای اسرائیل در حالی می تواند دستاورد مهمی قلمداد شود که این نیروها هنگام بروز بحران میان اسرائیل و حزب‌الله بتوانند کارامدی خود را در کنترل حزب‌الله به اسرائیل ثابت کنند. بنابراین، احتمال دارد که اسرائیل به منظور آزمایش کارامدی نیروهای بین‌المللی در آینده زمینه‌های درگیری جدیدی را علیه حزب‌الله فراهم ‌آورد.

 

* پژوهشگر ارشد مسایل لبنان

**منابع و ماخذ پژوهش بالا در آرشیو خبرگزاری موجود است

  


| شناسه مطلب: 153326







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.