ابهام هسته ای " اسراییل" در خاورمیانه ؛ زمینه ها و اهداف
|
||||
سلاح هستهای رژیم اشغالگر قدس از جمله معماهایی است که در چند دهه اخیر بدون جواب باقی مانده است. رهبران این رژیم تا کنون در خصوص سلاح هستهای این رژیم به طور رسمی اظهار نظری نکردهاند؛ آنچه که تأیید میکند اسراییل یک قدرت هستهای است، اطلاعات مبهم و اخبار ضد و نقیضی است که در برخی از مطبوعات اسراییلی و یا غربی منتشر میشود. با این وجود اما آژانس بین المللی انرژی اتمی هرگز به خود اجازه نداده حتی این سوال در مجامع بین المللی مطرح شود.
چکیده : هدف مقاله حاضر، بررسی تواناییها و قابلیتهای هستهای اسراییل و تحلیل راهبرد بازدارندگی هستهای این کشور است. نویسنده با تأیید این نکته که اسراییل دارای توانایی هستهای است، پیروی از سیاست ابهام در خصوص سلاحهای اتمی را منطبق با اهداف این کشور در خاور میانه میداند. وی سپس به مفروضات و شرایط لازم برای موفقیت راهبرد بازدارندگی توجیه میکند و بر این اساس، علل ناکامی راهبرد بازدارندگی اسراییل در منطقه را نشان میدهد. از این دیدگاه، انتفاضه مسجد الاقصی و موفقیتهای حزب الله لبنان در جنوب این کشور از جمله مهمترین نشانههای ناکامی این راهبرد بوده است. مقدمه بازدارندگی به عنوان عنصری از دیپلماسی یا راهبرد ملی، مفهوم نوظهوری نیست، بلکه از آن جمله روشهای قدیمی و عادی است که از آغاز تمدن بشری تا کنون افراد، گروهها و دولتها آن را اجرا کردهاند. البته از زمانی که سلاحهای هستهای گسترش یافتهاند و قدرتهای بزرگ بعد از جنگ جهانی دوم به این سلاح دست پیدا کردند، این واژه نه تنها قوت بیشتری به خود گرفته، بلکه دارای اشاره ضمنی مشخصی نیز گردیده است. گرچه بحث بازدارندگی اساسا معرف روابط دو ابر قدرت پس از جنگ جهانی دوم بوده است، نباید فراموش کرد که بازدارندگی مختص آن دو نبوده و روابط میان سایر کشورها را نیز در بر میگیرد. در مقاله حاضر، نظریه بازدارندگی مبتنی بر روابط میان یک بازیگر و بازیگران متعدد در خاورمیانه است. در منازعه خاورمیانه یکی از طرفین منازعه سلاح هستهای در اختیار دارد و طرف دیگر که بازیگران متعدد در این فرایند به حساب میآیند، فاقد چنین سلاحی هستند. با توجه به اینکه رویکرد یک کشور به سلاح اتمی در هر نقطهای از جهان یک تصمیم سیاسی بسیار مهم و حساس به حساب میآید و چنین رویکردی توازن قوا در منطقه و جهان را بر هم خواهد زد، دستیابی اسراییل به سلاح اتمی نیز توازن قوا در خاورمیانه را بر هم زده است. البته به دلیل دستیابی اسراییل به سلاح هستهای و انحصار آن توسط این رژیم، بازدارندگی هستهای به طور یک جانبه و یک سویه از سوی این رژیم در برابر کشورهای عربی و اسلامی خاورمیانه اعمال شده است. در خصوص راهبر بازدارندگی هستهای "اسراییل" در خاورمیانه سؤالات گوناگونی مطرح است: آیا این راهبرد در تحقیق اهداف منطقهای این رژیم موثر بوده است؟ آیا اسراییل از طریق تهدیدهای هستهای توانسته است رفتار کشورهای عربی و اسلامی خاورمیانه را در قبال خود تغییر دهد؟ آیا اسراییل با تکیه بر این راهبرد توانسته است کشورهای منطقه را به پذیرش صلح دلخواه خود تسلیم کند؟ در صورت وقوع یک نبرد اتمی در خاورمیانه کدامیک برنده نهایی خواهند بود؟ با توجه به واقعیتهای موجود در خاورمیانه و شرایط خاص جغرافیایی و جمعیتی منطقه میتوان گفت که راهبرد بازدارندگی هستهای اسراییل شکست خورده است. برای پاسخ به سؤالات فوق و اثبات فرضیه مورد نظر، ابتدا به توان هستهای اسراییل خواهیم پرداخت و سپس اهداف راهبردی اسراییل در خاورمیانه بررسی خواهد شد. در بخش دیگر مقاله ضمن بررسی علل رویکرد اسراییل به گزینه هستهای، به ارزیابی راهبرد بازدارندگی هستهای اسراییل با توجه به مفروضات و شرایط بازدارندگی خواهیم پرداخت. نگاهی به توانایی های هستهای "اسراییل" پیش از بررسی و ارزیابی راهبرد بازدارندگی هستهای اسراییل، نگاهی مختصر به تواناییها و قابلیتهای هستهای اسراییل ضروری است. تملک سلاح هستهای توسط اسراییل از معماهایی است که در چند دهه اخیر بدون جواب باقی مانده است. رهبران این رژیم تا کنون در خصوص سلاح هستهای این رژیم به طور رسمی اظهار نظری نکردهاند؛ آنچه که تأیید میکند اسراییل یک قدرت هستهای است، اطلاعات مبهم و اخبار ضد و نقیضی است که در برخی از مطبوعات اسراییلی و یا غربی منتشر میشود. به رغم نبود مدارک و مستندات رسمی و قطعی مبنی بر وجود سلاح هستهای در اسراییل، شواهد و قرائن فراوانی وجود دارد که اثبات میکند این رژیم یک قدرت هستهای است. بن گوریون، اولین نخست وزیر اسراییل، قبل از جنگ جهانی دوم خطاب به دانشمندان یهودی آلمانی که به اراضی اشغالی فلسطین آمده بودند میگوید: «از شما میخواهم تا از هم اکنون در تحقیقات و پژوهشهای هستهای تلاش نمایید و کلیه اقداماتی را که برای مجهز ساختن اسراییل به سلاح اتمی لازم است، انجام دهید.» پس از تأسیس اسراییل در سال 1948 نیز، رهبران این رژیم بر دستیابی به سلح هستهای تأکید داشتهاند. در اینجا به برخی از اظهارات و شواهدی که مؤید تلاش گسترده این رژیم برای تملک سلاح هستهای است، اشاره میشود. افرام کاتسر، رییس جمهوری اسبق اسراییل، در سال 1974 در اظهاراتی رسمی میگوید: «یکی از اهداف ما همواره توسعه و تقویت امکانات هستهای مان بوده است و اکنون نیز چنین امکاناتی را در اختیار داریم.» در 4 سپتامبر 1974 سازمان سیا در گزارشی که به کنگره آمریکا ارایه داد، تأیید کرد که اسراییل در حال حاضر سلاح هستهای تولید کرده ***83*** است. در 12 آوریل سال 1976 مجله آمریکایی تایم فاش ساخت که اسراییل به ذخیره 13 بمب هستهای اقدام کرده است که با هواپیماهای فانتوم و کفیر حمل میشوند. نیکسون در 2 ژوئیه 1975 تأیید کرد که اسراییل 10 کلاهک هستهای از نوع بمبی که هیروشیما و ناکازاکی را هدف گرفت، در اختیار دارد. در سال 1980 نیز دبیر کل وقت سازمان ملل متحد طی گزارشی به این مطلب اشاره کرده است. بر اساس این گزارش، در حال حاضر کشورهایی وجود دارند که به کشورهای هستهای غیر آشکار معروفند. این گزارش تأیید میکند برخی از کشورها مسیری بسیار طولانی را برای دستیابی به سلاح هستهای به طور مخفیانه پیمودهاند، به این کشورها به عنوان کشورهایی که منبع تهدیدهای هستهای به شمار میروند، نگاه میشود و اسراییل یکی از این کشورهاست. اظهارات مردخای وانونو، یکی از کارشناسان راکتور هستهای دیمونا در اسراییل، تأیید میکند که این کشور یک قدرت هستهای است. وانونو پس از فرار از اسراییل اشاره کرده است. وی در گفتگو با روزنامه ساندی تایمز اظهار داشته است که «اسراییل 100 تا 200 بمب هستهای در اختیار دارد و پس از قدرتهای هستهای جهان ششمین قدرت هستهای به حساب میآید.» تئودور تیلر، از کارشناسان مشهور هستهای در جهان تصاویر و اطلاعات ارایه شده از سوی وانونو را تأیید کرده است. علاوه بر شواهد و دلایل فوق در تأیید وجود سلاح هستهای در اسراییل باید به این نکته اشاره کرد که تمامی امکانات فنی لازم برای تولید چنین سلاحی در داخل اسراییل فراهم است؛ وجود دانشمندان هستهای، سرمایه فراوان، رآکتورهای هستهای پیشرفته و وسایل پرتاب برای رساندن بمب به اهداف مورد نظر، همه از عواملی است که تأیید میکند اسراییل یک قدرت هستهای است و یا حداقل این توانایی را دارد تا هر گاه ضرورت اقتضا کند به تولید چنین سلاحی مبادرت ورزد. نکته دیگری که در اینجا باید به آن توجه کرد، اینکه عدم امضای معاهده منع گسترش سلاح هستهای از سوی اسراییل و عدم نظارت آژانس بین المللی انرژی اتمی بر فعالیتهای هستهای این کشور به این رژیم فرصت داده است تا به توسعه زرادخانه تسلیحات هستهای خود ادامه دهد. برخی منابع تأیید کردهاند به دلیل عدم ***84*** نظارت این آژانس بر فعالیتهای هستهای اسراییل، این کشور موفق شده است تا به ذخیره یکصد بمب هستهای در زرادخانههای خود بپردازد. اهداف منطقهای "اسراییل" بدون تردید یکی از دلایل اسراییل در دستیابی به سلاح هستهای، تحقق اهدافی بوده است که راهبرد منطقهای این رژیم در خاورمیانه دنبال میکرده است. تثبیت موجودیت و تداوم بقای این رژیم یکی از هدفهای مهم راهبرد منطقهای اسراییل بوده است. نظر به اینکه اسراییل در میان کشورهای خاورمیانه به عنوان رژیمی نامشروع و غاصب به شمار میآید و کشورهای منطقه این رژیم را یک عضو ناهمگن و بیگانه به حساب میآورند، همواره امنیت و ثبات این کشور در معرض خطر قرار داشته است. ایجاد مرزهای امن، گسترش مرزها از طریق مهاجرت یهودیان و ساخت شهرکهای یهودی نشین در اراضی فلسطینی، همه با هدف حفظ و استمرار موجودیت و بقای این رژیم صورت گرفته است. یکی دیگر از اهداف راهبرد منطقهای اسراییل توسعه و گسترش مرزهای جغرافیایی بوده است. اسراییل تصرف اراضی جدید، دستیابی به منابع آبی و مناطق مهم را از جمله اهداف مهم راهبرد خود میداند. نکته قابل توجه اینکه اسراییل تا کنون مرزهای خود را به طور روشن و شفاف مشخص نکرده است. این ابهام، در واقع سیاستی است که به اسراییل کمک خواهد کرد تا هر گاه اراده کند، به سایر مناطق خاورمیانه دست اندازی کند و اهداف راهبردی اسراییل محسوب میشود. این کشور تلاش میکند تا از طریق سرمایهگذاری در کشورهای خاورمیانه و یا از طریق اعزام کارشناس و مشاور علمی به این کشورها و یا از طریق صدور فناوری به کشورهای خاورمیانه، به بازارهای عربی و اسلامی نفوذ نماید. طرح خاورمیانه جدید از سوی اسراییل در واقع چارچوب روشن و مشخصی است که این رژیم با هدف نفوذ در ساختارهای اقتصادی کشورهای خاورمیاونه ارایه نموده است. مذاکرات و گفتگوهای صلح این رژیم با کشورهای عربی منطقه نیز با هدف نفوذ اقتصادی در خاورمیانه صورت گرفته است. راهبرد بازدارندگی هستهای اسراییل در خاورمیانه اسراییل به منظور تحقق اهداف راهبردی خود در خاورمیانه، سیاست بازدارندگی را در دو سطح متعارف و غیر متعارف اعمال کرده است. دستیابی به پیشرفتهترین سلاحها و ادوات نظامی، ورود به جنگهای گسترده یا محدود با کشورهای عربی به منظور تحقق اهداف راهبردی این رژیم در منطقه بوده است. با گذشت زمان اسراییل به این نتیجه رسید که با اتکا به سلاحهای متعارف قادر نخواهد بود تا اهداف منطقهای خود را محقق سازد، بنابراین تصمیم گرفت ا به گزینه دیگری روی آورد. رویکرد اسراییل به گزینهای اتمی درست در زمانی بود که اسراییل در گزیه نخست با شکست مواجه شد. با توجه به اینکه رویکرد و توجه یک کشور در هر نقطهای از جهان به سلاح اتمی، از آنجا که چنین رویکردی توازن قوا در منطقه و جهان را بر هم میزند، یک تصمیم سیاسی بسیار مهم و حساس به حساب میآید؛ رویکرد اسراییل به چنین گزینهای نیز توازنقوا در خاورمیانه را بر هم زده است. در رویکرد مزبور علل و عوامل مختلفی دخیل بودهاند، یکی از عللی که موجب شدد تا اسراییل به گزینهای هستهای روی آورد، شکستی بود که این رژیم در جنگ 1973 از اعراب خورد. در این جنگ اسراییل پی برد که در رویارویی با اعراب، سلاحهای متعارف کارآیی لازم را نخواهد داشت؛ زیرا به رغم اینکه اسراییل از همان ابتدای تأسیس تلاش کرده است تا به جدیدترین سلاحها وپیشرفتهترین فناوری نظامی دست یابد، این امر موجب تغییر رفتار کشورهای عربی در برابر اسراییل نشده است. در واقع، بازدارندگی متعارف نتوانسته است اعراب را از استمرار اقدامات خصمانه علیه اسراییل باز دارد. جنگ 1973 و رویدادهای پس از آن آثار عمیقی بر تفکر راهبردی اسراییل بر جای نهاد؛ اسراییل به رغم اینکه از پبیشرفتهترین سلاحهای متعارف برخوردار بود، در همان چند روز اول جنگ، بسیاری امکانات و تجهیزات خود را از دست داد. این کشور به این نتیجه رسید که ورود به یک جنگ طولانی با اعراب، خسارتهای جانی، مالی و اقتصادی بالایی به آن وارد خواهد کرد و موجب خواهد شد تا فضای نگران کنندهای در جامعه اسراییل حاکم گردد، بنابراین دستیابی به سلاح هستهای میتواند به اعتبار و موقعیت این رژیم در میان یهودیان بیفزاید. عامل دیگری که در رویکرد اسراییل به بازدارندگی غیر متعارف مؤثر بود، شرایط خاصی بود که پس از جنگ 1973 برای اسراییل در منطقه و جهان پیش آمد. اسراییل پس از این جنگ چه در سطح منطقه و چه در سطح بین المللی در انزوا به سر میبرد؛ مجامع بین المللی قطعنامههایی را صادر کرده بودند که سیاستهای اسراییل را در قبال اراضی عربی که در جنگ 1967 اشغال کرده بود، محکوم میکرد. این قطعنامهها همچنین سیاستهای اسراییل در قبال فلسطینی را محکم میکرد. از سوی دیگر، کشورهای عربی مطالبات سیاسی و منطقهای فراوانی را در خصوص مناطق اشغال شده از اسراییل داشتند. دستیابی اسراییل به سلاح اتمی میتوانست به انزوای این رژیم پایان دهد و به اعتبار و موقعیت این رژیم در میان کشورهای خاورمیانه بیفزاید. نکته دیگر اینکه اسراییل از قدرت متعارف خود رضایت کامل نداشت. همان طور که اشاره شد، این رژیم پس از شکست در جنگ 1973 به این نتیجه رسید که در جنگ با کشورهای عربی، سلاح متعارف کارایی لازم را نخواهد داشت؛ زیرا در جنگ 1973 آنچه که اسراییل را از ورطه نابودی نجات داد، کمکهای گسترده نظامی آمریکا به این رژیم بود. اسراییل پس از این شکست تصمیم گرفت تا با روی آوردن به گزینه اتمی، هم اعراب را از اندیشه تجاوز به اراضی اشغالی باز دارد و هم از اتکای خود به کمکهای آمریکا بدهد. بدین ترتیب تمامی ملاحظات فوق در تصمیم اسراییل مبنی بر دستیابی به سلاح هستهای مؤثر بوده است. اسراییل با توجه به ملاحظات فوق به تولید و ذخیره سازی بمب اتمی پرداخت تا اگر روزی احساس کرد امنیت و موجودیتش در معرض خطر قرار گرفته است، سلاح مزبور را علیه دشمن خود به کار گیرد. راهبرد بازدارندگی و سیاست ابهام هسته ای "اسراییل" در اینکه بازدارندگی هستهای اسراییل چگونه باید اعمال شود تا تأثیر لازم را بر رفتار کشورهای عربی و اسلامی به جای بگذارد، دیدگاهها و نگرشهای مختلفی در درون حاکمیت اسراییل وجود دارد. برخی بر این باورند که اسرایل باید آشکارا و به طور رسمی اعلام کند که سلاح هستهای در اختیار دارد. این عده معتقدند که اگر اسراییل وجود زرادخانههای هستهای خود را رسما اعلام نماید، اعراب دیگر به جنگی مانند 1973 دست نخواهند زد. برخی از کارشناسان و پژوهشگران اسراییلی نیز از ماهیت محرمانه برنامه هستهای اسراییل انتقاد کردهاند. این عده معتقدند اگر اسراییل حقیقت مربوط به سلاحهای هستهای خود را آشکارا اعلام کند، بازدارندگی مورد نظر از اعتبار بیشتری برخوردار خواهد شد. دیدگاه دیگر بر این اعتقاد است که اسراییل باید سلاح هستهای در اختیار داشته باشد، اما نباید وجود آن را آشکارا و به طور رسمی اعلام نماید. این دیدگاه که نگرش مسلط و مورد قبول اکثر رهبران اسراییل است، مبتنی بر راهبرد ابهام میباشد. همان طور که پیشتر گرفته شد، اسراییل در حال حاضر 100 تا 200 بمب هستهای در اختیار دارد، اما تا کنون حاضر نشده است اطلاعات روشنی در این خصوص منتشر کند. از سوی رهبران این رژیم هم در خصوص سلاح هستهای اطلاعات مبهم و ضد و نقیضی رد و بدل میشود. هنگامی که از رهبران اسراییل سؤال میشود آیا اسراییل سلاح هستهای در اختیار دارد، آنان پاسخ میدهند که اسرایل اولین کشوری نخواهد بود که در خاورمیانه سلاح هستهای تولید کند و دومین کشور نیز نخواهد بود که به چنین سلاحی دست مییابد. در واقع اسراییل با اتخاذ سیاست ابهام، چنین استدلال میکند که با وجود سلاح هستهای در نزد این رژیم و کاربرد آن به طور جدی، امکان وقوع هر نوع جنگ کلاسیک از سوی اعراب برای آزادی اراضی اشغال شدهشان از بین خواهد رفت.در چنین شرایطی رهبران عرب به امضای هر گونه توافق نامهای تن در خواهند داد؛ به عنوان نمونه، پس از جنگ 1973 و پیش از امضای موافقتنامه کمپ دیوید، خبرهای متعددی راجع به دستیابی اسراییل به سلاح اتمی به خارج درز پیدا کرد. اسراییل با انتشار چنین اطلاعاتی در خصوص توان هستهایاش میخواست تفوق و برتری نظامی خود را بر اعراب تثبیت نماید. پیروی اسراییل از راهبرد ابهام هستهای با اهداف گوناگونی صورت گرفته است: اول اینکه، اسراییل با پیروی از سیاست ابهام در زمینه سلاح هستهای، قصد دارد تا افکار عمومی یهودیان را به اعتبار و قدرت خود جلب نماید. این رژیم با انتشار اطلاعاتی مبهم در این خصوص، برای شهروندان اسراییلی آرامش روانی به وجود میآورد و به هنگام بحران اراده آنها را برای خدمت نظامی تقویت میکند. دوم، اسراییل با اتخاذ این راهبرد میتواند زمینه را برای تحقق اسطوره بازگشت همه یهودیان جهان به سرزمین موعود فراهم سازد؛ با توجه به اینکه جنگها و بحرانهای گذشته به اعتبار چنین اسطورهای لطمه زده و منجر به فرار بسیاری از یهودیان از اسراییل شده است، توانایی هستهای اسراییل میتواند موجب تثبیت و اعتبار این اسطوره شود. در دهههای 70 و 80، هنگامی مهاجرت یهودیان به اسراییل پایان یافت، اسراییلیها اخبار مربوط به سلاحهای هستهای خود را به طور مکرر اعلام میکردند و تبلیغات بسیار وسیعی را در این خصوص به راه انداختند تا اینکه میزان قدرت، پیشرفت و ثبات کشور خود را نشان دهند، آنان از این طریق توانستند اطمینان یهودیان جهان را برای مهاجرت به اسراییل جلب نمایند. سوم، یکی دیگر از هدفهای اسراییل، تفهیم این نکته به اعراب و مسلمانان است که نابودی اسراییل کاری بیهوده است و با افشاندن بذر یأس و نومیدی در میان آنان این سؤال را مطرح سازد که آن زمانی که اسراییل به سلاح متعارف مجهز بود، اعراب نتوانستند این رژیم را شکست دهند، حال با وجود یک سلاح غیر متعارف هستهای چگونه قادر خواهند بود تا آن را شکست دهند؟! از نظر اسراییل، چنین تهدیدهای بازدارندهای بالاخره اعراب را در برابر خواستههای اسراییل در خاورمیانه به تسلیم وا خواهد داشت. نکته آخر اینکه اسراییل با پیروی از سیاست ابهام هستهای تلاش میکند تا آمریکا و کشورهای غربی را متقاعد سازد به اینکه این رژیم سلاح هستهای در اختیار ندارد. در پرتو چنین راهبردی این رژیم در برابر افکار عمومی غرب، به عنوان کشوری مطلوب ظاهر خواهد شد. هدف تل آویو از ارایه چنین تصویری از خود در برابر افکار عمومی غرب، جلب هر چه بیشتر کمکهای سیاسی، اقتصادی و نظامی است. اسراییل میخواهد چنین کمکهایی از سوی این کشورها بیش از پیش افزایش و در آینده نیز تداوم یابد، اما اعلان رسمی اخبار مربوط به سلاحهای هستهای از سوی این رژیم، مانع استمرار چنین کمکهایی خواهد شد. همچنین سیاست روشن و اظهار صریح اسراییل به وجود سلاح هستهای در این رژیم، ایالات متحده آمریکا را که همپیمان این رژیم است در تنگنا قرار خواهد داد؛ چون آمریکا همواره اعلام کرده است که کشورهای خاورمیانه نباید به سلاح هستهای دست یابند. ارزیابی راهبرد بازدارندگی هستهای اسراییل بازدارندگی در سادهترین شکل آن عبارت است از نوع ویژهای از روابط اجتماعی یا سیاسی که در آن یک طرف سعی در نفوذ بر رفتار طرف دیگر در جهت مطلوب خود دارد. به عبارت دیگر، بازدارندگی عبارت است از تأمین توانمندیهای لازم در کشور بازدارنده با این هدف که کشور مزبور بتواند به منظور متقاعد ساختن طرف مقابل یا مجبور ساختن آن به چشمپوشی از رفتاری معین یا وادار ساختن دشمن به صرفنظر از اهدافی که تعقیب میکند، تصمیمهای لازم را اتخاذ نماید. بازدارندگی به معنای به کارگیری و استفاده از نیروهای مسلح نیست، بلکه به معنای به کارگیری و استفاده از نیروهای مسلح نیست، بلکه به معنای عدم استفاده از نیروی نظامی است؛ چون طرفهای وارد در منازعه با بررسی بسیار دقیق، دستاوردها و خسارتهای ناشی از جنگ را ازیابی نموده، سپس چنانچه برای آنها ثابت شود که خسارتهای حاصله از یک جنگ بسیار بیشتر از دستاوردهای مثبت آن است، به طور قطع از توسل به جنگ خودداری خواهند کرد. با توجه به این مفروضه، بازدارندگی را نباید به عنوان یک راهبرد در پی آن است تا متخاصمان را از قدرت تصمیمگیری برای به کارگیری و استفاده از نیروی نظامی ناتوان سازد. با توجه آنچه که در صفحات پیشین بیان شد، این نتیجه حاصل میشود که رویکرد اسراییل به سلاح هستهای با هدف بازدارندگی صورت گرفته است. این رژیم که از سوی اکثر کشورهای خاورمیانه مورد شناسایی قرار نگرفته و همواره از سوی آنها در معرض تهدید قرار داشته، با روی آوردن به سلاح اتمی تلاش کرده است تا به عنوان یک قدرت مؤثر و توانمند جلوهگر شود. تغییر رفتار کشورهای عربی پس از جنگ 1973 و ورود آنها به فرایند صلح از منظر بسیاری از تحلیلگران به عنوان نتایج راهبرد بازدارندگی هستهای اسراییل تلقی میشود. این دیدگاه بر این باور است که کشورهای عربی پس از اذعان به توانمندیهای متعارف و غیر متعارف اسراییل و برتری این رژیم در زمینه سلاحهای هستهای، به تدریج به این باور رسیدند که چارهای جز پذیرش و قبول این میهمان ناخواسته و تحمل همزیستی با آن را ندارند. کشورهای عربی به این نتیجه رسیدندکه گاه مجموع هزینههای نظامی کشورهای خط مقدم با هزینههای نظامی اسراییل برابری نمیکند. آنها پس از یک دوره مسابقه تسلیحاتی دریافتند که از عهده رقابت با این کشور برنمیآیند. از این رو تصمیم گرفتند تا به تسلیم در برابر این رژیم تن بدهند و مذاکره با آن را بپذیرند. نگاهی به تحولات خاورمیانه در چند دهه اخیر بیانگر این امر است که بازدارندگی هستهای اسراییل آن گونه که تصور میشود نتوانسته است تمامی اهداف این رژیم را محقق سازد. با توجه به نوع روابطی که میان طرفین منازعه در خاورمیانه وجود دارد، میتوان نتیجه گرفت که بازدارندگی هستهای اسراییل از همان روزهای نخست اعتبار خود را از دست داده است. البته وقوع دو حادثه مهم در دو دهه اخیر، یعنی انتفاضه ملت فلسطنی و پیروزی مقاومت لبنان بر نیروهای نظامی اسراییل، بیش از پیش ناکارآمدی و بیاعتباری بازدارندگی هستهای اسراییل را به اثبات رساند. در این بخش، بازدارندگی هستهای اسراییل را در چارچوب مفروضههای بازدارندگی و تطبیق این مفاهیم با واقعیتهای موجود در منطقه مورد بررسی قرار خواهیم داد. 1. خرد گرایی تصمیم گیرندگان و وجود بدیلهای مختلف بازدارندگی بر اساس فرض وجود حداقل عقلانیت در اندیشه و رفتار دولت رقیب قرار دارد. با فرض چنین عقلانیتی این الزام وجود دارد تا دولت رقیب بتواند خونسردانه و هوشمندانه به منظور سبک و سنگین کردن و برقراری توازن میان هزینههای ناشی از اقدامش بیتر از میزان دستاورد احتمالی آن خواهد بود، در صورت عاقل بودن از اقدام به عمل آن خودداری خواهد کرد. بنابراین، چنانچه هدید ارزشهای طرف مقابل به اندازه کافی بزرگ باشد، بازیگری که قصد تهاجم و بر هم زدن وضع موجود را دارد، برای حفظ بقای خود مجبور میشود از بدیلهای دیگر به جای تهاجم استفاده کند. از آنجا که استفاده از سلاح اتمی منجر به افزایش هزینههای نظامی از لحاظ اقتصادی و تلفات میشود، یک جنگ هستهای، وسیلهای غیر مناسب برای تأمین منافع ملی و یک ابزار غیر عقلانی برای تحصیل اهداف مورد نظر است. آنچه که در فلسطین تحت عنوان انتفاضه آغاز شد و نیز پیروزی مقاومت اسلامی در جنوب لبنان که منجر به خروج نیروهای اسراییل از اراضی اشغالی شد، دو نمونه روشن برای فروریزی مفروضه مورد بحث به شمار میآید. در تحلیل علل شکست نظریه بازدارندگی هستهای اسراییل و دستاودهایی که انتفاضه فلسطین در سطح منطقه و جهان محقق کرده است و عل تفوق حزبالله در جنوب لبنان، باید گفت در اینجا بیش از حد بر عنصر عقلانیت، آن هم از نوع ابزاری، تکیه شده است. برخی از تحلیلگران روابط بینالملل بر این باورند که اعتماد بیش از اندازه بر محاسبه صرف تصمیمگیرندگان دو طرف، بدون در نظر گرفتن نوع ارزشهای مورد تنازع یا به خطر افتاده، خطاست. گاه برای برخی از بازیگران از دست دادن سرزمین در قبال جلوگیری از افزیش تلفات انسانی و خسارتهای گسترده مالی قابل تحملتر است و گاه برای یک بازیگر دیگر، نه تنها موضوع اشغال سرزمین اهمیت حیاتی مییابد، بلکه به دلیل حیثیتی شدن موضوع و در خطر افتادن ارزشهای حیاتی حاضر است دست به اقدامات تهور آمیز و کاملاً غیر قابل پیشبینی بزند. از دیدگاه الستی، نقش مسایل ایدئولوژیک و ایثارگرانه و عوامل معنوی دینی و غیر مادی و حتی احساسات ملی، گاه چنان بر تصمیمگیریها غلبه پیدا میکند که امکان محاسبه را دست کم از یک طرف باز میستاند و در نهایت این نظریه با شکست مواجه میشود. نکته مهمی که در اینجا باید بدان توجه شود، بحث عقلانیت ارزشی است. هالستی و شیلینگ معتقدند که با ورود این عامل، مبنای ارزیابی از محاسبه سود و زیان مادی خارج میشود و عامل دیگری که خاستگاه و ارزش معنوی دارد و چندان با معیارهای مادی قابل سنجش نیست، وارد میشود. ورود عامل فوق قواعد بازی را بر هم میزند؛ یک طرف مبنای حرکت خویش را محاسبه عقلایی سود و زیان قرار میدهد و طرف دیگر، بر همین مبنا، اما از منظری ارزشی و غیر کمّی، به دفاع از آرمان و اصول خویش میپردازد؛ برای او در این عرصه شکست دشمن یا مرگ و شهادت چندان تفاوتی نمیکند. برای وی مباحث ارزشی دیگر مطرح است که فهم آن از طریق عادی و با محاسبات رایج متفاوت و بلکه در تضاد است. یکی از اهداف راهبرد بازدارندگی هستهای اسراییل نیز این بوده است تا فلسطینیها و سایر کشورهای عربی از توسل به هر نوع اقدام خشونتآمیز بر ضد این رژیم خودداری کنند، اسراییل بر این تصور بود که فلسطینیها و اعراب با ارزیابی هزینههای ناشی از درگیری با اسراییل و میزان دستاورد احتمالی آن به این نتجیه خواهند رسید که عاقلانه نیست تا برای دستیابی به اهداف خود به زور متوسل گردند؛ زیرا در صورت هر گونه درگیری، با بمباران اتمی این رژیم مواجه خواهند شد، بنابراین ناگزیر خواهند شد تا به بدیلهای دیگری روی آورند. آنچه که در فلسطین جریان دارد و آنچه که در جنوب لبنان اتفاق افتاد، نشان داد که در منازعه اعراب و اسراییل ارزهای مورد نظر آنقدر برای یکی از طرفها اهمیت دارد که حتی حاضر است برای تحقق آرمانهای خود از جان خود نیز بگذرد. در اینجا مبنای ارزیابی از محاسبه سود و زیان مادی خارج میشود؛ ایثا و فداکاری مردم فلسطین و نیروهای حزبالله چندان با معیارهای مادی قابل سنجش نیست. دین ترتیب، آنچه که اسطوره شکستناپذیری اسراییل به درستی راه و مسیر انتخاب شده و اعتقاد عمیق آنان به پیروزی در هر دو حال شکست دشمن یا شهادت بوده است که آنان را بر دشمن و سلاحهای اتمی این رژیم پیروز کرده است و بازدارندگی اتمی آن را ناکام گذارده است. 2. ایجاد ارتباط شرط دیگر بازدارندگی مؤثر آن است که، باید دشمن را به طور دقیق از حدود اعمال ممنوعه و اتفاقی که در صورت عدول از آن خواهد افتاد، آگاه ساخت. چنانچ هدف اصلی از بازدارندگی جلوگیری از وقوع یک مصیبت بزرگ است، نخستین گام در این راه، تخیص تا حد ممکن صحیح و واقع بینانه منافع حیاتی خود و طرف یا طرفهای مقابل است. تشخیص و تعیین منافع حیاتی خود به نسبت آسان است و مشکل، تشخیص منافع حیاتی طرف مقابل و تفهیم منافع خود به آن طرف به عنوان منافع حیاتی و غیر قابل اغماض و مذاکره است. بازداندگی در عصر اتمی ایجاب میکند تا درصد معتنابهی از اطلاعات سری طرف بازدارنده به طرف مقابل منتقل شود، مشروط بر اینکه این اطلاعات برای تصحح برداشت غلط از آنها از قابلیتهای طرف اول به کار رود. عدم وجود رابطه میان طرفین موجب میشود تا اطلاعات کافی راجع به نیروهای تلافیجویانه موجود در طرف مقال برای هر یک از طرفین حاصل نشود، فقدان چنین رابطهای موجب فروریزی بازدارندگی خواهد شد. در منازعه خاورمیانه چنین ارتباطی میان طرفهای منازعه وجود ندارد. به جز مصر، سایر کشورهای اسلامی رابطه رسمی و روشنی با اسراییل ندارند، حتی مصر گاه ترجیح میدهد نامهها و مکاتبات خود را از طریق کشور ثالث برای اسراییل ارسال نماید. تماس غیر مستقیم میان طرفین منازعه خاورمیانه، موجب افزایش بیاعتمادی میان آنها شده است. تماس صادقانه فعال به طرف دوم برای ابلاغ خطوط قرمزی که تجاوز از آن ممنوع است، لازم و ضروری است؛ زیرا گاهی تجاوز از خطوط قرمز منجر به استفاده از سلاح هستهای میشود. برخی بر این باورند که با دستیابی طرفین منازعه خاورمیانه به سلاح اتمی و برقراری موازنه وحشت، ثبات و آرامش در منطقه برقرار خواهد شد. دلیلی که در این خصوص ارایه میشود، ثبات و آرامشی است که میان آمریکا و شوروی در خلال جنگ سرد حاکم بوده است. اما با برقراری وازن وحشت درخاورمیانه هرگز مشکلات در این منطقه حل نخواهد شد؛ زیرا شرایط کنونی خاورمیانه با شرایط گذشته کاملا متفاوت است، در گذشته میان دو ابر قدرت جهان تماسهای مستقیم و مشاورههای گوناگونی وجود داشت، از همه مهمتر خطوط قرمزی وجود داشت که در صورت وقوع بحران طرفین به دلیل ارتباطی که با یکدیگر داشتند، تجاوز طرف مقابل از این خطوط قرمز را اعلام میکردند. اما در خاورمیانه شرایط کاملا متفاوت است؛ چون میان اسراییل و کشورهای عربی چنین رابطه و خط قرمزی وجود نداشته است تا طرفین تجاوز از آن را به اطلاع طرف مقابل برسانند. در گذشته مشکلات میان آمریکا و شوروی بسیار کمتر از مشکلاتی بود که امروزه میان اسراییل و کشورهای عربی و اسلامی وجود دارد. در این منازعه حقوق یکی از بازیگران مورد تجاوز قرار گرفته و اراضی عربی اشغال شده است، در چنین وضعیتی نمیتوان سخن از برقراری توازن وحشت در خاورمیانه به امید ایجاد ثبات در این منطقه به میان آورد. 3. توانایی و قابلیت حفظ بازدارندگی یکی دیگر از مفروضهها برای تحقق یک بازدارندگی پایدار، میزان توانایی و قابلیت حفظ بازدارندگی است. به دلیل ساخت غیر متمرکز نظام بینالملل و ضرورت دفاع از خود، نگهداری قوای قهریه امری الزامی است. بنابراین، به منظور حفظ بازدارندگی، نیروها و امکانات طرف بازدارنده باید در آن سطح کمّی و کیفی قرار گیرد تا دست کم قادر به وارد آوردن ضربهای به دشمن، آن هم پس از دریافت و جذب حمله غافلگیرانه هستهای طرف مقابل باشد. نکته مهم در اینجا این اس که قدرت تخریب این ضربه متقابل باید برابر یا بیش از میزان تحمل خسارت برای خصم باشد. از این رو یکی از عناصر مهم راهبرد بازدارندگی، رقابت شدید تسلیحاتی و مجهز بودن به مدرنترین سلاحها و نیروها و فناوری تسلیحاتی است. کشور بازدارنده باید به طور روزافزون در پی کسب پیشرفتهترین فناوری نظامی و برتری تسلیحاتی نسبت به رقیب باشد. با توجه به خصوصیات جغرافیایی و جمعیتی منطقه خاورمیانه و با عنایت به پارامترهای و عناصر قدرت در یک کشور، باید گفت اسراییل قادر نیست تا قابلیت بازدارندگی هستهای خود را حفظ نماید. مساحت جغرافیایی اسراییل در حدود 8100 مایل مربع و جمعیت آن حدود 5 میلیون نفر است که بیشتر در تلآویو، حیفا و منطقه نقب توزیع شدهاند. این در حالی که در جهان عرب شرایط جغرافیایی و جمعیتی کاملاً متفاوت است: کشورهای عربی از مساحت گستردهای برخوردارند و جمعیت این کشورها از 180 میلیون نفر تجاوز میکند. بدین ترتیب، در صورت برقراری موازنه وحشت در خاورمیانه و وقوع یک جنگ هستهای میان طرفهای منازعه، اسراییل قادر نخواهد بود تا قابلیت بازدارندگی هستهای خود را حفظ نماید و آماده پذیرش خسارتهای سنگین از طرف مقابل باشد. در صورت حمله هستهای اسراییل به کشورهای عربی و اسلامی، این کشورها به دلیل وسعت مساحت و جمعیت زیاد آماده پذیرش خسارتهای سنگین هستند، اما اگر اعراب نیز چنین حملهای را به اسراییل وارد سازند، با توجه به خصوصیات جغرافیایی و جمعیتی این رژیم، اسراییل قادر نخواهد بود تا به حملات تلافی جویانه دست بزند. به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران مسایل خاورمیانه کافی است تا با پرتاب سه بمب هستهای، به اندازه بمبی که بر فراز هیروشیما و ناکازاکی ژاپن منفجر شد، به سه منطقه اصلی تلآویو، حیفا و نقب، اسراییل نابود شود. نکته دیگر اینکه نتیجه حاصل از یک نبرد هستهای صرفاً متأثر از سازماندهی خوب نیروها و یا کارآمدی یک فرماندهی توانا نیست، بلکه نتیجه یک جنگ هستهای تا حدود زیادی متأثر از تفاوتی است که طرفین منازعه در توان تحملپذیری خسارتهای سنگین را دارند. چنانچه یکی از طرفین منازعه از قدرت تحملپذیری بالایی برای دریافت خسارت برخوردار باشد، این امر از قدرت بازدارندگی طرف مقابل که میخواهد حمله کند، خواهد کاست، در نتیجه بازدارندگی فرو خواهد ریخت. در خاورمیانه به دلیل تفوق و برتری کشورهای عربی و اسلامی از لحاظ مساحت و جمعیت و از سوی دیگر، وجود پارامترها و عناصری چون درآمد ملی و منابع حیاتی نفت، فسفات و سایر منابع زیر زمینی، به توان این کشورهای در تحمل خسارتهای وارده ناشی از یک تهاجم اتمی توسط اسراییل افزوده میشود، در حالی که اسراییل به دلیل کمی نیروی انسانی از آسیبپذیری بیشتری در مقابل خسارتهای حاصله از یک جنگ هستهای برخوردار است. 4. اعتبار صرف برخورداری از قابلیت وارد آوردن ضربهای قابل قبول به دشمن، از لحاظ میزان خسارت، حتی انتقال صحیح و بدون واسطه اطلعات مربوط به این قابلیت و حصول اطمینان از تفهیم آن به طرف مقابل برای حفظ بازدارندگی کافی نیست. چون استفاده از سلاح هستهای غیر عقلایی است و قدرت تخریبی سلاحهای هستهای آن چنان زیاد است که هیچ هدفی قادر به توجیه استفاده از آن نیست، بنابراین، این اعتبار تهدید یک قدرت هستهای است که نیمه دیگر از دایره بازدارندگی را تکمیل میکند. به عبارت دیگر، تهدید به مجازات باید به شکلی آشکار منتق شود، و باید آن را به صورت قابل باوری ارایه داد و بر انتظارات طرف مقابل چنان نفوذ کرد که او به اینکه تهدید بازدارنده واقعا به مرحله اجرا درخواهد آمد، باور داشته باشد و بداند که در صورت تعدی، میباید مجازات تعیین شده را تحمل کند. به عقیده بسیاری اعتبار یک تهدید تا حد زیادی به عزم جدی طرف بازدارنده برای به کارگیری سلاح مورد نظر در صورتی که شرایط اقتضا کند بستگی دارد. کیسینجر بر این عقیده است که صرف تسلیحات و اراده به کارگیری آن نمیتواند زمینهساز اعمال سیاست بازدارندگی باشد، بلکه از دید روانشناختی حرکتی که به قصد بلوف انجام میگیرد ولی جدی تلقی میشود، به عنوان عاملی بازدارنده مؤثرتر از یک تهدید واقعی است که در نظر طرف مقابل بلوف تلقی میگردد. بازدارندگی مستلزم ترکیبی از عوامل مختلف قدرت، قصد کاربرد آن و ارزیابی این عوامل و تصدیق آن به وسیله مهاجم بالقوه است. پس در اینجا آشکار بودن توانمندی کشور بازدارنده و اراده به کارگیری آن بر کارآمدی و اعتبار بازدارندگی تأثیر مهمی دارد. علاوه بر این، بخش دیگری از اعتبار ذاتی این تهدید ناشی از واقعیت یک سویه یا یک جانبه بودن بازدارندگی است. زمانی که یکی از طرفها به طور انحصاری سلاح هستهای در اختیار دارد، باز دارندگی از اعتبار بیشتری برخوردار است، چون طرفی که قدرت دارد، دیگران را میترساند و در نتیجه میکوشد از طریق ارعاب به هدفهای سیاست خارجی خود دست یابد. این نوع بازدارندگی در واقع به نحوی مشابه باجگیری است، اما اگر دو طرف از نظر قدرت برابر باشند و بازدارندگی دو جانبه محقق شود، تحصیل اعتبار مشکلتر است، چون هر دو طرف قادر به وارد آوردن خسارت به یکدیگر هستند. به رغم اینکه در منازعه خاورمیانه فقط اسراییل سلاح هستهای در اختیار دارد، این امر به افزایش اعتبار بازدارندگی این رژیم منجر نشده است. تحولات خاورمیانه بیانگر این مهم است که سلاحهای هستهای اسراییل اعراب و فلسطینیها را از ادامه اقدامات و حملات خصمانه علیه این رژیم باز نداشته است. حملات نیروهای حزبالله علیه نیروهای اشغالگر اسراییل در حالی صورت میگرفت که این رژیم سلاح هستهای داشت، این سلاحها نه تنها تأثیری بر اراده و مقاومت رزمندگان حزبالله نداشت و ترس و وحشت درمیان آنان ایجاد نکرد، بلکه روحیه و اراده آنان به شکلی تقویت شد که حملات پی در پی در نهایت قوای اسراییل مجبور به عقبنشینی از اراضی جنوب لبنان کرد. این امر نشان میدهد که نیمه دیگر دایره بازدارندگی اسراییل که همان اعتبار است، هنوز تکمیل نشده است. فرماندهان نظامی اسراییل اعتراف کردهاند که حتی اگر خاورمیانه به طور کامل به سلاحهای هستهای مجهز شود، تا زمانی که سلاحی قویتر از آن وجود دارد؛ یعنی مقاومت مردمی، هرگز سلاح هستهای در رفع منازعه مؤثر نخواهد شد. این فرماندهان تأکید کردهاند که مقاومت مردمی در اراضی اشغالی، سلاحی به مراتب مخرّبتر از سلاح هستهای است که اسراییل در اختیار دارد. انتفاضه ملت فلسطین در سال 1987 و انتفاضه مسجدالاقصی در سال 2000 میلادی، بر اعتبار بازدارندگی هستهای اسراییل ضربهای جدی وارد ساخت. چنانچه بازدارندگی اتمی اسراییل از اعتبار مطلوبی برخوردار بود، ملت فلسطین نباید علیه این رژیم وارد یک مبارزه طولانی میشد. اسراییل به رغم داشتن سلاحهای اتمی تا کنون موفق نشده است انتفاضه را متوقف سازد و ملت فلسطین را در مقابل خواستهها و مطامع خود به تسلیم وادارد. در نبرد میان فلسطینیها و قوای اشغالگر، یک طرف از تمامی سلاحهای متعارف و غیر متعارف برخوردار است، در حالی که طرف دیگر هیچ سلاحی در اختیار ندارد و تنها با سنگپرانی به مقومت خود ادامه میدهد. پیروی این رژیم از سیاست ابهام در زمینه سلاح هستهای نیز موجب شده است تا اطلاعات روشن و صریحی در میان کشورهای خاورمیانه منتشر نشود. در نتیجه، توانمندیهای هستهای اسراییل آشکارا بیان نشده است و این امر در کاهش بازدارندگی اتمی این رژیم مؤثر بوده است. به رغم اینکه رهبران اسراییل بر سیاست ابهام هستهای تأکید دارند، برخی دیگر از رهبران و پژوهشگران اسراییلی بر این باورند که آشکار نبودن توانمندیهای اتمی اسرایی منجر به بیاعتباری بازدارندگی این رژیم شده است. 5. ارزش ضربه اول و ارزش ضربه دوم (تلافی جویانه) قابلیت ضربه اول عبارت از وضعیتی است که کشور(الف) بتواند در یک حمله هستهای تمام عیار و غافلگیرانه، قسمت اعظم سلاحهای هستهای کشور (ب) را از کار بیندازد، به نحوی که کشور (ب) نتواند خسارتی غیر قابل قبول بر کشور (الف) وارد سازد؛ اما زمانی که کشور (ب) پس از دریافت و دریافت ضربه اول قادر باشد خسارتی غیر قابل قبول یا تحمل بر کشور (الف) وارد سازد در اینجا کشور (ب) از قابلیت ضربه دوم یا تلافیجویانه برخوردار است. روشن است که بازدارندگی هستهای بر مبنای تحقق حفظ اعتبار قابلیت ضربه دوم استوار است. به عبارت دیگر، کشوری که فاقد قابلیت ضربه دوم باشد و یا آن را از دست بدهد، مطلقاً قادر به بازداشتن طرف مقابل از دست زدن به حمله هستهای تمام عیار نیست. با توجه به این مفروض، در منازعه اعراب و اسراییل در صورت وقوع یک جنگ اتمی میان طرفین کدامیک قادر به تحمل یک ضربه اتمی و حملات تلافی جویانه است؟ چنانچه اسراییل ضربه هستهای اول را بر کشورهای عربی وارد سازد، آیا اعراب قادر به تحمل آن ضربه و وارد ساختن ضربه هستهای دوم هستند؟ با از بین رفتن ارزش ضربه اول و ارزش یافتن ضربه دوم، آیا کشوری که قصد تهاجم دارد از حمله اتمی منصرف خواهد شد؟ نگارنده بر این اعتقاد است که با توجه به شرایط خاص جغرافیایی و جمعیتی که منطقه خاورمیانه دارد، در صورت وقوع یک نبرد اتمی میان اسراییل و کشورهای مسلمان خاورمیانه( حتی در صورت شروع ضربه اول از سوی اسراییل) کشورهای عربی قادر به تحمل آن و تلافی سوی اسراییل، کشورهای عربی واسلامی قادر به تحمل این ضربه و وارد ساختن ضربه دوم اگر کشورهای عربی و اسلامی شروع کننده ضربه اول باشند، اسراییل به دلیل کمی مساحت و جمعیت اندک، هرگز قادر به تلافی ان نخواهد بود. علاوه بر شرایط متفاوت جغرافیایی و جمعیتی میان اسراییل و سایر کشورهای خاورمیانه، این رژیم همچنین فاقد امکانات لازم برای مقابله بایک انفجار هستهای است، چون ساخت پناهگاههای مستحکم به دلیل هزینههای هنگفتی که دارد، این رژیم را با مشک مواجه ساخته است. حتی اگر بپذیریم که اسراییل تمام امکانات لازم را برای نگهبانی از خود و سلاحهایش دارد و از دستگاههای جدید و پیچیده و افراد آموزش دیده برای حراست از تسلیحات هستهای خود برخوردار است، برای اعراب نیز چنین امری محال نیست، اعراب نیز این توان را دارند تا به سلاح اتمی دست یابند و سلاحهای اتمی اسراییل را نابود سازند. اعراب برای مقابله با چنین خطراتی تدابیر لازم را در اختیار دارند، به صورتی که میتوانند با پاسخ به آن دو برابر خسارتهایی را که اسراییل به آنها وارد ساخته، به این رژیم وارد سازند. بسیاری از پژوهشگران اسراییلی بر این نکته تأکید کردهاند که اسراییل سلاح هستهای را تنها در زمانی به کار خواهد برد که احساس کند خسارتهای بسیار سنگینی در انتظار اوست و یا با ورود ارتشهای عربی به اراضی اشغالی، هستی و موجودیت این رژیم در معرض نابودی قرار گیرد، در این صورت کاربرد سلاح هستهای توسط اسراییل به منزله انتحار برای آنچه که از این رژیم باقی مانده است خواهد بود. با توجه به مسافت کم میان این رژیم و کشورهای عربی در صورت کاربرد سلاح هستهای توسط اسراییل، به دلیل انتشار تشعشعات هستهای، شهرهای اسراییل نیز از خطرات آن حمله مصون نخواهند ماند. با توجه به توان و قابلیت کشورهای عربی برای تحمل ضربه اول و آمادگی برای تلافی آن با ضربه دوم، بازدارندگی اتمی اسراییل اعتبار و کارآمدی خود را در خاورمیانه از دست داده است. * نتیجهگیری دستیابی اسراییل به سلاح هستهای وذخیرهسازی آن، با توجه به شواهد و مدارکی که وجود دارد، یک حقیقت انکار نشدنی است. بهدلیل پیروی این رژیم از سیاست ابهام هستهای، اطلاعات دقیق و شفافی در این خصوص وجود ندارد، اما اظهارات و مواضع رهبران و کارشناسان هستهای این رژیم در نشریات، قرائن و علایمی قابل قبول برای اثبات این ادعا به دست میدهد. از سوی دیگر، با توجه به امکانات و تسهیلات لازم برای دستیابی به فناوری هستهای که در داخل اسراییل فراهم است، این رژیم قادر خواهد بود هر گاه اراده نماید، بمب هستهای بسازد. نکته دیگر اینکه اهداف راهبرد هستهای اسراییل، مقولهای جدا از اهداف راهبرد عالی این رژیم نیست. تضمین بقا و موجودیت این رژیم، توسعه و گسترش مرزها و تثبیت نفوذ اقتصادی در میان کشورهای عرب و مسلمان خاورمیانه از هدفهای مهم راهبرد عالی این رژیم هستند. این رژیم پس از اینکه از طریق سلاحهای متعارف نتوانست به اهداف راهبردی خود دست یابد، دستیابی به سلاح هستهای را به عنوان گزینه مناسبی برای تحقق این اهداف برگزید. اسراییل با دستیابی به سلاح هستهای و تهدید کشورهای منطقه به وسلیه آن، تلاش کرده است تا کشورهای عربی و اسلامی به ویژه فلسطینیها را به تسلیم در مقابل خواستههای خود وادارد سازد. با توجه به تحولات دو دهه اخیر در خاورمیانه و با توجه به مفروضات و شرایط برقراری بازدارندگی که در این مقاله بدان شااره شد، به این نتیجه میرسیم که بازدارندگی هستهای اسراییل در تحقق اهداف راهبرد منطقهای این رژیم با شکست مواجه شده است. انتفاضه ملت فلسطین در دو دهه گذشته و مقاومت رزمندگان حزبالله در جنوب لبنان که نیروهای اسراییلی را مجبور به فرار از اراضی جنوب لبنان نمود، بیانگر این مهم استکه برای برخی از بازیگران در خاورمیانه نه تنها موضوع اشغال سرزمین اهمیت حیاتی مییابد، بلکه به دلیل حیثیتی شدن موضوع و در خطر افتادن ارزشهای حیاتی این بازیگر حاضر است دست به اقدامات تهورآمیز و کاملا غیر قابل پیشبینی بزند؛ به شکلی که امکان محاسبه را از طرف مقابل میستاند و آن را در اتخاذ یکتصمیم مناسب با مشکل مواجه میسازد. در اینجا باید اشاره کرد که تکیه بیش از حد رهبران اسراییل بر عنصر عقلانیت، آن هم از نوع ابزاری، این رژیم را در ارزیابی و محاسبه دقیق توانمندیهای طرف مقابل و تصمیمگیری مناسب برای مقابله با چالشهای موجود، با مشکل مواجه ساخته است. ایثار و از جان گذشتگی جوانان فسلطین و لبنانی و انجام عملیات شهادتطلبانه توسط جوانان فلسطینی، مبنای ارزیابی را از محاسبه سود و زیان مادی خارج کرد و عامل دیگری را که خاستگاه معنوی دارد و چندان با معیارهای مادی قابل سنجش نیست، وارد محاسبه نمود، بدین ترتیب بازدارندگی هستهای اسراییل با شکست بازدارندگی هستهای اسراییل در خاورمیانه مورد توجه قرار داد. فقدان ارتبا و تماس مناسب میان طرفین در خاورمیانه، موجب شده است تا آنها از تشخیص منافع حیاتی و ارزشهای به خطر افتاده طرف مقابل عاجز بمانند. با توجه به مفروضههای نظریه بازدارندگی، فقدان چنین رابطهای میان طرفهای منازعه در خاورمیانه منجر به ناکارآمدی و در نهایت شکست بازدارندگی هستهای اسراییل در برابر کشورهای عربی و اسلامی منطقه شده است. نکته دیگر اینکه واقعیتهای دو دهه گذشته درخاورمیانه، اعتبار بازدارندگی هستهای اسراییل را زیر سؤال برده است. وقوع انتفاضه در اراضی فلسطین و عزم ملت فلسطین برای تداوم آن و مقاومت رزمندگان حزبالله در برابر نیروهای اسراییل در جنوب لبنان و بالاخره تأکید بسیاری از دولتهای منطقه مبنی بر ادامه مبارزه با اسراییل تا دستیابی به یک صلح عادلانه در خاورمیانه بیانگر فروریزی اعتبار بازدارندگی هستهای اسراییل است. بدین ترتیب اسراییل با تهدید کشورهای عربی و اسلامی به وسیله سلاح هستهای نتوانسته است این کشورها را از خواستههای مشروع خود که در عقبنشینی اسراییل از اراضی اشغالی و ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی با پایتختی بیتالمقدس تبلور مییابد، منصرف سازد. این امر بدین مناست که نیمه دیگر بازدارندگی اسراییل که همان اعتبار تهدید است، عملی نشده است. در ارتباط با راهبرد بازدارندگی هستهای اسراییل، همچنین باید افزود به دلیل فاصلهای که میان کشورهای عربی و اسلامی منطقه و اسراییل از لحاظ جغرافیایی و جمعیتی وجود دارد، این رژیم قادر به تحمل یک ضربه اتمی از سوی کشورهای منطقه نخواهد بود. در صورت دستیابی کشورهای عربی به سلاح هستهای و برقراری توازن وحشت در منطقه، چنانچه یک نبرد اتمی میان اعراب و اسراییل روی دهد حتی اگر اسراییل ضربه اتمی اول را به اعراب وارد سازد، کشورهای عربی قادر به تحمل این ضربه و وارد ساختن ضربه دوم به اسراییل خواهند بود. بنابراین، اسراییل به دلیل کمی مساحت و جمعیت در هر صورت خواه این رژیم وارد کننده ضربه اول باشد و خواه کشورهای عربی و اسلامی خاورمیانه ضربه اول را وارد سازند، نابود خواهد شد. در اینجا چون اسراییل فاقد قابلیت ضربه دوم است و در صورت وارد ساختن ضربه اول از سوی کشورهای عربی و اسلامی، این رژیم قادر به تلافی نخواهد بود، اسراییل قادر به بازداشتن کشورهای عربی و اسلامی منطقه از دست زدن به حمله هستهای نخواهد بود. با توجه به اینکه راهبرد بازدارندگی اسراییل درخاورمیانه فاقد شرایط و مفروضههای یک بازدارندگی پایدار است، باید گفت که این رژیم از طریق یک راهبرد هستهای به اهداف خود در منطقه نخواهد رسید، بلکه برقراری یک صلح عادلانه در خاورمیانه، ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی با پایتختی بیتالمقدس و عقبنشینی این رژیم از اراضی اشغالی اعراب، میتواند به منازعه طولانی میان اعراب و اسراییل خاتمه دهد. دیمونا ... تروریسم هسته ای "اسراییل" در گزارش جدیدی نسبت به فجایعی که منطقه خاورمیانه در آینده نزدیک به سبب وجود نیروگاه های هسته ای رژیم صهیونیستی با آن روبرو خواهد بود هشدار داده شده است. مرکز هسته ای رژیم صهیونیستی در صحرای نقب در جنوب فلسطین اشغالی قرار دارد که خطرناک ترین سلاحهای کشتار جمعی منطقه خاورمیانه در آن تولید می شود. این نیروگاه هیچ گونه سیستم حفاظتی مناسبی ندارد و مواد پرتوزای آن نیز به خارج نشت کرده است. علاوه بر آن رژیم صهیونیستی زباله ها و مواد خطرناک دیگر آن را در مناطقی که هنوز فاش نشده است ـ احتمالاً در مناطق فلسطینی ـ دفن می کند. در این گزارش آمده است، نیروگاه هسته ای دیمونا در نزدیکی مرز مصر قرار دارد و تاکنون بیش از 200 بمب هسته ای در آن تولید شده است. این مقدار بمب می تواند همه ملتهای عرب منطقه را از بین ببرد و حتی بر خارج از منطقه خاورمیانه نیز تأثیر بگذارد. رژیم صهیونیستی علاوه بر اختیار داشتن بمبهای هسته ای از سلاحهای شیمایی و میکروبی نیز برخوردار است و در سال 1967م و نیز در انتفاضه الاقصی از آن بر ضد ملت فلسطین استفاده کرده است. چگونگی دفن زباله های این نیروگاه تاکنون یک راز باقی مانده است، اما برخی بر این باورند که رژیم صهیونیستی این زباله ها را در صحرای نقب دفن می کند و یا در دریای سرخ می ریزد. اخیراً اظهار نظرهایی در میان منابع بین المللی صورت گرفته است که نشان می دهد، انتشار تشعشعات و مواد پرتوزای نیروگاه دیمونا ـ که در سال 1967م ساخته شده است ـ می تواند فاجعه دیگری مانند آنچه در نیروگاه هسته ای چرنوبیل اتحاد جماهیر شوری سابق رخ داد، بیافریند. این گزارش می افزاید، تصاویر جدیدی که ماهواره های تحقیقاتی سازمان ایکونوس از این نیروگاه تهیه کرده اند، نشان می دهد که احتمالاً "اسرائیل" برای 200 عدد کلاهک هسته ای پلوتونیوم تولید کرده است. رژیم صهیونیستی از سال 1971م تاکنون برجهای خنک کننده نیروگاه های دیمونا را تعویض نکرده است. این مسئله نشان می دهد که حجم فعالیت این نیروگاه ها از آن سال تاکنون تغییر زیادی نکرده است. انجمن دانشمندان علوم هسته ای آمریکا می گوید، سازمانهای اطلاعاتی در سال 1990 میلادی اعلام کرد که رژیم صهیونیستی از 75 تا 130 کلاهک هسته ای در اختیار دارد. میانگین سالانه تولید پلوتونیوم در این نیروگاه ها 20 کیلو گرم است. در آن زمان "اسرائیل" تنها دولتی به شمار می رفت که با وجود داشتن حجم گسترده ای از امکانات هسته از اعتراف به آن خودداری و با هرگونه بازرسی و بازدید کارشناسان بین المللی از نیروگاه دیمونا مخالفت می کرد. کما اینکه حاضر نشده است معاهده مربوط به ممنوعیت گسترش سلاحهای هسته ای را امضا کند. رژیم صهیونیستی تاکنون سیاست سکوت در مورد فعالیتهای هسته ای خود را پیش گرفته و مدعی است که اولین دولتی نیست که سلاحهای هسته ای را وارد خاورمیانه کرده است. رژیم صهیونیستی نیروگاه های دیمونا را در سال 1963میلادی با همکاری فرانسه که در آن زمان روابط بسیار نزدیکی با این رژیم داشت، احداث کرد. آمریکا نیز با کمک مالی و کمکهای مختلف دیگر از جمله انتقال مقداری پلوتونیم، رژیم صهیونیستی را در ساخت این نیروگاه یاری داد. این مرکز هسته ای از نه ساختمان تشکیل شده که در هر یک از آنها نوع خاصی از موادی که در تولید سلاحهای هسته ای کاربرد دارد، ساخه می شود. پلوتونیم، لتیوم و برلیوم که در ساخت بمبهای هسته ای کاربرد دارد، اصلی ترین مواد تولیدی این مرکز هسته ای است. علاوه بر اینها اورانیوم عنی شده و تریتیوم نیز از مواد دیگری است که در این نیروگاه تولید می شود. علاوه بر این، نیروگاه هسته ای دیمونا یکی از بزرگ ترین مراکز هسته ای سری جهان است و رژیم صهیونیستی از زمان تأسیس این نیروگاه از بازرسی آن به وسیله کشورهای دیگر جلوگیری می کند و به بازرسان سازمان بین المللی انرژی اتمی نیز اجازه نداده است که از این نیروگاه بازدید کنند. رژیم صهیونیستی تاکنون از امضای معاهده منع گسترش سلاحهای هسته ای که کشورهای عرب آن را امضا کرده اند! خودداری کرده است. حتی خود آمریکا نیز تلاش کرده است که برخی از مسئولان خود را برای آگاهی از برنامه هسته ای و بازرسی مرکز دیمونا به فلسطین گسیل کند، اما رژیم صهیونیستی همان گونه که با بازدید نمایندگان بین المللی از این نیروگاه مخالف است با بازدید آمریکاییها نیز مخالفت کرد! نکته دیگر این است که تاکنون هیچ کس از خارج از رژیم صهیونیستی موفق به دیدار از این مرکز هسته ای نشده است. رژیم صهیونیستی پنجمین قدرت هسته ای جهان محسوب می شود. این رژیم علاوه بر در اختیار داشتن بمبهای هسته ای که قادر است آن را از طریق هواپیما پرتاب کند، کلاهکهای هسته ای نیز در اختیار دارد که با موشکهای اریحا شلیک می شوند. برد این موشک 1500 کیلومتر است. احتمال می رود رژیم صهیونیستی بیش از 200 کلاهک هسته ای در اختیار داشته باشد. برخی منابع غربی نیز تأکید می کنند که رژیم صهیونیستی علاوه بر اینها مقدار زیادی اورانیوم و پلوتونیوم در اختیار دارد که برای ساخت 100 بمب هسته ای دیگر کافی است. رژیم صهیونیستی می کوشد که قدرت تولید خود را در مرکز هسته ای دیمونا به سه برابر تولید کنونی اش یعنی از 28 مگاوات به 100 مگاوات برساند. افنیر کوهین یکی از نویسندگان رژیم صهیونیستی که اکنون در تبعیدگاه اختیاری خود در آمریکا به سر می برد در کتابش تحت عنوان "اسرائیل و بمب هسته ای" می نویسد: رژیم صهیونیستی و آمریکا توافق کرده اند تا زمانی که این رژیم در فعالیتهای هسته ای خود سکوت اختیار کند و آن را به صورت کاملا سری ادامه دهد و آزمایشهای هسته ای انجام ندهد، آمریکا نیز از برنامه هسته ای این رژیم چشم می پوشد و فعالیتهای آن را نادیده می گیرد. روزنامه یدیعوت آهارانوت چاپ تل آویو اخیرا بخشهایی از محاکمه مردخای وانونو را منتشر کرده است. وانانو از کارشناسان مسائل هسته ای رژیم صهیونیستی بود که در مرکز هسته ای دیمونا فعالیت می کرد. او متهم است که اسرار برنامه های هسته ای رژیم صهیونیستی را برای خبرنگار روزنامه ساندی تایمز انگلیس فاش کرده است. سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی وانونو را که در آن زمان در انگلیس به سر می برد، فریب داد و به ایتالیا کشاند و از آنجا ربود و به فلسطین اشغالی منتقل کرد. وانونو در سال 1986م محاکمه و به 18 سال زندان محکوم شد. هدف وانونو از انشتار اسرار مربوط به فعالیتهای هسته ای رژیم صهیونیستی، تأکید بر این حقیقت بود که رژیم صهیونیستی سلاح هسته ای در اختیار دارد. او همچنین قصد داشت که این رژیم را تحت فشار قرار داده تا فعالیتهای خود را با نظارت سازمانهای بین المللی انجام دهد. روزنامه یدیعوت آهارانوت در سال 2001م با یک کارشناس مسائل هسته ای رژیم صهیونیستی مصاحبه ای انجام داد. او که اوزی ایپان نام دارد در مرکز هسته ای دیمونا به کار مشغول بود. اوزی گفت که این مرکز هسته ای دیگر امن نیست. وی بر ضرورت تعطیل کردن این مرکز "پیش از آنکه فاجعه ای رخ دهد" تأکید کرد. عمر مفید این نیروگاه در زمان تأسیس 30 سال برآورد شد. از آن مدت اکنون ده سال دیگر نیز گذشته و تاکنون هیچ اقدامی برای بستن این نیروگاه صورت نگرفته است. خطر هنگامی تشدید می شود که این گونه مراکز پس از پایان مدت زمان تعیین شده به کار خود ادامه دهد، زیرا ماده نیوترونیومی ( کنترل این ماده بسیار مشکل است) که این نیروگاه ها تولید می کند، موجب سست شدن سیمان و آهن می شود. اگر چنین وضعیتی رخ دهد تشعشع مواد داخل رآکتورها به خارج نفوذ می کند. روزنامه یدیعوت آهارانوت در شماره روز 27 فوریه سال2002م نوشت، ایوی ایتام وزیر امور زیربنایی رژیم صهیونیستی فرمانی را به منظور ساخت نیروگاه جدیدی در صحرای نقب در جنوب فلسطین اشغالی برای اهداف غیر نظامی صادر کرده است. این روزنامه می افزاید، مسئولان رژیم صهیونیستی پیش بینی کرده اند که ساخت نیروگاه هسته ای مذکور در هفت سال آینده آغاز شود و در سال 2020 میلادی این نیروگاه به بهره برداری برسد. هزینه ساخت این نیروگاه حداقل نیم میلیارد دلار است. این نیروگاه پس از افتتاح اولین نیروگاه هسته ای تولید برق در رژیم صهیونیستی محسوب خواهد شد. صهیونیستها می گویند، علت اصلی تأخیر در احداث این پروژه، طولانی شدن مسئله فراهم کردن فن آوریهای جدیدی است که امنیت و سلامت نیروگاه را حفظ می کند. ایتام افزود، ساخت پروژه نیروگاه هسته ای برای "اسرائیل" به مثابه پله ای دیگر برای تضمین استقلال در زمینه تولید برق محسوب می شود. به نوشته روزنامه مذکور، تحقیقات وزارت امور زیربنایی نشان می دهد که فرانسه و روسیه ـ تنها دولتهایی که نیروگاه هسته ای می سازند ـ حق ندارند این تکنولوژی را به رژیم صهیونیستی بفروشند، زیرا این رژیم از امضای معاهده بین المللی ممنوعیت استفاده از سلاحهای هسته ای امتناع کرده است. مسئولان امور محیط زیست رژیم صهیونیستی و فلسطین نگرانی شدید خود را درباره چگونگی دفن زباله های هسته ای این نیروگاه اعلام کرده اند، اما یائیر مایان یکی از مسئولان وزارت امور زیربنایی رژیم صهیونیستی می گوید: نیروگاه های هسته ای امروزه به عنوان کم هزینه ترین منبع انرژی و در صورتی که اختلالی در فعالیت آنها ایجاد نشود، پاکیزه ترین منبع برای محیط زیست محسوب می شوند. مشکل اساسی در این گونه نیروگاه ها پس مانده ها یا زباله های هسته ای آنهاست. امسال راه حلهای مختلفی در این زمینه پیدا شده است که می توان در "اسرائیل" از آن استفاده کرد. رژیم صهیونیستی مدعی است که نیروگاه هسته ای دیمونا که در صحرای نقب واقع است کاربرد تحقیقاتی دارد، اما گزارشهای زیادی در دست است که نشان می دهد رژیم صهیونیستی از این نیروگاه برای تولید بمب هسته ای استفاده می کند. گزارشهای مختلف در مورد تأثیر فعالیتهای هسته ای بر محیط زیست نشان می دهد که نیروگاه های هسته ای رژیم صهیونیستی در مدت 30 سال گذشته بیش از 1400 تن اورانیوم خام مصرف کرده اند. البته باید گفته شود که بمب هسته ای در دیمونا تولید نمی شود، بلکه ماده آماده به صورت بسیار سری به مرکز نگه داری سلاحهای هسته ای در شمال حیفا منتقل می شود. گزارشها نشان می دهد که رژیم صهیونیستی هر ساله در حدود 40 کیلوگرم پلوتونیوم تولید می کند. این مسئله نشان می دهد که قدرت فعالیت این نیروگاه به 150 مگاوات می رسد. بر اساس گزارشهای مختلف، 35 سال از زمان ساخت رآکتورهای هسته ای دیمونا می گذرد. دیوارهای رآکتورها پس از این مدت اکنون به شدت فرسوده شده اند. در این وضعیت مقداری از تشعشعات رادیو اکتیو نیروگاه به خارج رسوب می کند. این امر می تواند زیانهای زیست محیطی و بهداشتی بی شماری به همه ساکنان منطقه به صورت عمومی وارد کند. بر اساس برخی گزارشها که از دیمونا به دست آمده است، رآکتورهای هسته ای این نیروگاه به سبب انتشار اشعه های پرتوزا با مشکلات فراوانی روبروست. دیواره های رآکتور از انتشار این اشعه ها به شدت آسیب می بیند. این اشعه های پرتوزا حبابهای گازی ریزی را در دیواره های محافظ بتونی ساختمان تولید می کند و این امر می تواند هر آن ساختمان رآکتور را با خطر تخریب مواجه سازد. با وجود آنکه برخی از قسمتهای رآکتور تعویض شده است، اما اختلافات شدیدی بر سر اینکه آیا بهتر نیست این نیروگاه پیش از وقوع فاجعه تعطیل شود، وجود دارد. خاطر نشان می شود، تولید پلوتونیوم یکی از خطرناک ترین عملیاتها در جهان محسوب می شود. در جریان تولید هر یک کیلو گرم پلوتونیم، 11 لیتر ماده سمی و پرتوزا که تاکنون پادزهری برای آن کشف نشده است، تولید می شود. نیروگاه هسته ای دیمونا با مشکلات متعددی روبروست. خطر بسیار مهمی که منطقه با آن مواجه است، آزمایشهای هسته ای است که در این نیروگاه انجام می شود. خطرناک تر از این مسئله چگونگی دفن زباله های هسته ای تولید شده در این نیروگاه است. تاکنون هیچ اطلاعاتی از محل دفن این زباله ها به دست نیامده است و این احتمال که رژیم صهیونیستی آن را در مناطق فلسطینی نشین دفن کند و یا در دریا بریزد، دور از ذهن نیست و برای اثبات این نکته باید گفته شود تاکنون چندین تلاش رژیم صهیونیستی برای خلاص شدن از دست این مواد و دفن آن در مناطق فلسطینی نشین فاش شده است. حتی کارگران این نیروگاه نیز از اشعه های پرتوزای این نیروگاه در امان نمانده اند. در گزارشی که کانال دوم تلویزیون رژیم صهیونیستی آن را پخش کرد، آمده است که دهها تن از کارگران نیروگاه هسته ای دیمونا بر اثر ابتلا به سرطان مرده اند. این در حالی است که مسئولان این نیروگاه و رژیم صهیونیستی این اخبار را که ابتلا به سرطان و سپس مرگ این افراد بر اثر قرار گرفتن در معرض تشعشع رادیو اکتیو بوده است، انکار می کنند. در گزارش مذکور آمده است، دهها کارگر این نیروگاه اکنون به سرطان مبتلا شده اند، اما مسئولان نیروگاه آنان را به عنوان خسارت دیدگان ناشی از قرار گرفتن در معرض تشعشع مواد پرتوزا قلمداد نمی کنند. این گزارش می افزاید، بخشی از این کارگران آسیب دیده از سازمان بیمه ملی ـ سازمان تأمین اجتماعی رژیم صهیونیستی ـ خواسته اند که آنان را به عنوان کسانی که به هنگام کار آسیب دیده اند به رسمیت بشناسد. در این گزارش به نقل از یکی از کارگران نیروگاه مذکور تأکید کرده است که هر روز در داخل نیروگاه آتش سوزی رخ می دهد و ما بخار گازهای خطرناکی را استنشاق می کنیم. یک کارگر دیگر مبتلا به سرطان نیز گفته است، من بارها خود را در داخل هاله ای از ابرهای زرد رنگ مواد سمی دیده ام. در همین راستا، گزارش مذکور از مسئله دیگری پرده بر می دارد. آبهای سنگین مملو از مواد پرتوزا و زباله های هسته ای به داخل مجراهای آبی که از زیر این نیروگاه عبور می کند، رسوب کرده است. یکی از کارگران آسیب دیده مسئولان نیروگاه را متهم کرد که آنها چند سال پیش، هنگامی که قرار بود یوسی سرید وزیر امور محیط زیست وقت رژیم صهیونیستی از این نیروگاه بازدید کند، زباله های هسته ای این نیروگاه را در گوشه ای مخفی کردند. یکی از کارگران می گوید، من وارد آن مجرای طبیعی آب شده و زمین را کنده و زباله ها و مواد سمی را در داخل آن چال کرده و با خاک پوشاندم. سپس برای زیبا نشان دادن منظره چند نهال کوچک در آنجا کاشتیم. پس از این کار، وزیر آمد و پاک بودن همه چیز را مورد تأیید قرار داد! گزارش کانال دوم تلویزیون رژیم صهیونیستی نشان می دهد که دهها تن از 100 کارگر نیروگاه دیمونا که به سرطان مبتلا شده اند، فوت کرده اند. بنا بر این گزارش حوادث کاری زیادی در این نیروگاه رخ داده است. از جمله این اتفاقات آتش سوزی در مواد سمی بود که هیچ وسیله ای برای اطفای حریق در اطراف آنها نصب نشده است. بر اثر این آتش سوزی تعداد زیادی از کارگران مجروح شدند که برخی از آنان جان سپردند. اما اداره این نیروگاه و مسئولان رژیم صهیونیستی این افراد را خسارت دیده ناشی از قرار گرفتن در معرض تشعشعات هسته ای نمی داند. خطر نیروگاه های هسته ای رژیم صهیونیستی تنها در تولید سلاحهای کشنده و ویرانگر یا انتشار تشعشعات هسته ای از آن خلاصه نمی شود، بلکه از تهدیدات بسیار خطرناک وجود این نیروگاه ها آن است که مسئولان رژیم صهیونیستی هر از چند گاهی تهدید می کنند که آنان قادرند از سلاحهای هسته ای که در اختیار دارند، استفاده کنند. آخرین این تهدیدات، درخواست لیبرمان (از صهیونیستهای تندرو و عضو کابینه شارون) برای تخریب یکی از بزرگترین تأسیسات منطقه یعنی سد اسوان مصر بود. مقایسه ای بین راکتورهای بوشهر و دیمونا در اسرائیل آیا ایران در پی سلاح هسته ای است؟ آیا ایران واقعاً در مسیر دستیابی به سلاح های هسته ای گام برمی دارد؟ آیا شواهد مقتضی در مورد وجود فعالیت های ثابت شده وجود دارد؟ یا این دروغ دیگری است که در رسانه های اسرائیلی و یهودی بازتاب یافته و تقویت شده است؟ سابقه اطلاع رسانی نادرست با هدف جنگ افروزی از این دست در ماههای اخیر زیاد است: داستان جعلی درباره واردات رگه اورانیوم توسط عراق و گزارش های اطلاعاتی در مورد ذخیره لوله های آلومینیوم برای ساخت دستگاه گریز از مرکز تنها دو مورد از داستانهای تبلیغ شده در سطح وسیع است که البته نادرست است. شواهد آزمون پذیر در مورد فعالیت تسلیحاتی هسته ای ایران در واقع در بهترین حالت ناقص است. تعیین صحت و سقم به طور مستقل وجود ندارد و منابعی که ادعا می کنند ایران در حال تجهیز به سلاح های هسته ای است، همانهایی هستند که در جریان تلاش های تبلیغاتی قبلی برای تأیید برخورداری عراق از سلاح های هسته ای یا سایر سلاح های کشتار جمعی اعتبار خود را از دست دادند. در واقع هنوز میسر نیست با قاطعیت گفت که آیا ایران برنامه سلاح های هسته ای دارد یا ندارد. فقط منابع جاسوسی می توانند این مسئله را اثبات کنند. به علاوه نمی توان نقیض آن را ثابت کرد. با این حال، می توان متذکر شد که استدلال های اثباتی تا به حال کاملاً بر اساس گمان بوده یا از نظر آزمون پذیری اشتباه بوده است. به خصوص یکی از شواهد ادعایی - این استدلال که راکتور در دست ساخت در بوشهر بخشی از برنامه تسلیحاتی است - بی معنا و غیر محتمل است. درست مانند مسئله لوله های گریز از مرکز ادعایی عراق ، شواهد فیزیکی نادرست است. به زبان ساده، راکتور بوشهر راکتور هسته ای مناسب برای تولید ماده همجوشی پذیر لازم برای تولید سلاح نیست. این راکتور نوعی از پلوتونیوم را تولید می کند که مناسب مقاصد تسلیحاتی نیست(از جمله تولیدات فرعی تمام راکتورهای هسته ای با سوخت اورانیوم، قدری پلوتونیوم است، اما باید در نظر داشت یک ایزوتوپ این عنصر برای سلاح مناسب است). آنچه مهم است فن آوری و خاصیت شیمیایی هسته ای راکتور است. می توانیم با مقایسه راکتور بوشهر و راکتور اسرائیل در دیمونا، راه امکان پذیر تولید بمب از راکتور را از بی راه تشخیص داد. راکتور دیمونا مدت تقریباً ۴۰ سال است برای تولید بمب هسته ای مبتنی بر پلوتونیوم فعالیت می کند. با وجودی که هر دو راکتور هستند، تفاوت های مهمی با هم دارند. راکتور تسلیحاتی اسرائیل خصوصیات عمده معینی دارد. از گرافیت و آب سنگین استفاده می کند، یعنی ترکیبی از تولید پلوتونیوم تسلیحاتی را بهینه می کند. به علاوه راکتور دیمونا را می توان در حال فعالیت سوخت گیری کرد، یعنی بسته های سوخت پرتوزدایی شده را می توان در حال روشن بودن راکتور از آن خارج کرد. لازم نیست برای خارج کردن میله های سوخت حاوی پلوتونیوم تازه راکتور را خاموش کرد. به علاوه پلوتونیوم آن، درست برای مصارف تسلیحاتی مناسب است، یعنی درصد بالایی از ایزوتوپ ۲۳۹ این عنصر. بالاخره، بازپردازی سوزنهای سوخت برای خارج کردن پلوتونیوم در راکتور دیمونا نسبتاً آسان است چرا که سطح پرتوزایی آن نسبتاً اندک است. به خصوص سوخت گیری در حین روشن بودن راکتور سه مزیت بسیار مهم برای تولید بمب های پلوتونیومی دارد. اول سوزن های سوخت حاوی سوخت اورانیوم و پلوتونیوم تازه را می توان به طور منظم و مدت بسیار کوتاهی پس از باز شدن بیرون آورد. مدت وجود پلوتونیوم می تواند کمتر از چند هفته یا حداکثر یک یا دو ماه باشد(در مورد راکتورهای دیگر این زمان ۲۱۲ تا ۳۱۲ سال است). باز بودن سوزن سوخت به مدت کوتاه برای طراح بمب بسیار مطلوب است، چرا که هر چقدر ماندن سوزن سوخت در راکتور طولانی تر باشد، کیفیت و فایده پلوتونیوم کمتر خواهد بود. درست است که پلوتونیوم بیشتری تولید خواهد شد، اما نوع آن برای تولید سلاح نامناسب خواهد بود. ایزوتوپ ۲۳۹ برای این کار مطلوب است. اگر سوزن سوخت به مدت طولانی پرتوزدایی شود، میزان ایزوتوپ آن بالا می رود و به ۲۴۰، ۲۴۱ و ۲۴۲ می رسد. نمی توان پلوتونیوم دارای این ایزوتوپ ها را از ایزوتوپ ۲۳۹ جدا کرد. هر چقدر که میزان ایزوتوپ بالا باشد، ساخت بمب هسته ای بسیار دشوارتر- و خطرناک تر- خواهد بود. دوم از آنجایی که راکتور خاموش نمی شود، پنهان کردن این حقیقت که سوزنها بیرون آورده شده و سوزن های تازه جای آن را گرفته است، بسیار ساده تر است و این امر باعث دشوار شدن مراقبت می شود و بالاخره بازپردازی سوزنهای سوخت کم مصرف شده به منظور جدا سازی پلوتونیوم همجوشی پذیر از سوخت اورانیوم غیرهمجوشی پذیر بسیار ساده تر است. سطح پرتوزایی یک سوزن سوخت تقریباً متناسب با طول مدتی است که در راکتور مانده است. به نسبت راکتوری که در بوشهر ساخته می شود، سوخت راکتور از نوع راکتور دیمونا حدوداً ۳۰ برابر پرتوزایی کمتر و در نتیجه کار با آن ۳۰ برابر خطر کمتری دارد. بازپردازی سوزن سوخت راکتور نیروگاهی نیازمند تجهیزات بزرگتر، پیچیده تر و پیشرفته است، چرا که حفاظت از میزان بالای پرتوزایی ضروری است. تفاوت بین راکتور «دیمونا» و «آنی» که در بوشهر ساخته می شود، روشن است. در ایران، روسها در حال ساخت راکتوری از نوع VVER می باشند، یعنی راکتور آبی تحت فشار از نوعی که در روسیه مورد استفاده گسترده بوده و به کشورهای عضو سازمان COMECON سابق و فنلاند صادر شده است. این راکتور تفاوت کلی با راکتور گرافیتی RBMK از نوعی دارد که در چرنوبیل کار می کرد. اختلاف اصلی بین این دو آن است که راکتور VVER را می توان به راحتی پیش از شروع عملیات خروج سوخت پرتوزدایی شده کاملاً خاموش کرد. از این رو هر گونه انتقال برنامه ریزی نشده یا بدون نظارت به راحتی قابل شناسایی است. بنابر این یکسان دانستن راکتور VVER با برنامه هسته ای خطای فنی- یا اطلاع رسانی نادرست تعمدی- است. در مورد انتقال پلوتونیوم چه از نوع مناسب یا نامناسب برای تسلیحات هسته ای، روسها قید کرده ا ند که تمام سوخت مصرفی به روسیه بازگردانده خواهد شد. در واقع چنین شرطی در تمام قراردادهای صادراتی مسکو وجود دارد و تا به امروز به دقت رعایت شده است. آیا این احتمال که هر گونه انتقال از چشم روسیه دور بماند- و باعث واکنش آن نشود- وجود دارد، حتی اگر سازمانهای جاسوسی غربی متوجه نشوند؟ استدلالی بر خلاف این، تلویحاً به معنای همدستی روسیه است. بهتر است مورد تولید بمب را توسط اسرائیل در دیمونا مرور کنیم. به رغم پنهانکاری این عملیات، سازمانهای جاسوسی آمریکا می دانستند که اسرائیل پلوتونیوم تسلیحاتی در دیمونا تولید می کند. بعداً معلوم شد که آنان اورانیوم تسلیحاتی از آمریکا دزدیده بودند. از آنجایی که پنهان کردن هر گونه انتقال مواد هسته ای از راکتور PWR بسیار دشوار است و از آنجا که ایرانیان توانایی چندانی برای جلوگیری از برملا شدن آن ندارند، این ادعا که از نیروگاه بوشهر می توان برای اجرای برنامه تسلیحاتی استفاده کرد، اعتبار ندارد، حتی اگر پلوتونیوم آن قابل استفاده تسلیحاتی باشد. برای تقویت این اتهام که راکتور بوشهر بخشی از برنامه تسلیحاتی پنهانی ایران است، یک استدلال اقتصادی نیز مطرح شده است. جیمز وولسی رئیس سابق سیا که اکنون عضو هیأت مدیره مؤسسه امور امنیت ملی یهود (JINSA) است، به خوبی استدلال اسرائیل را عرضه کرده است: «هیچ دلیل اساسی وجود ندارد که یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نفت جهان وارد عرصه [انرژی] هسته ای شود... مگر این که بخواهند افرادی را آموزش دهند و زیرساختی را ایجاد کنند که برای تولید اورانیوم غنی شده با درجه بالا لازم است، یعنی مواد همجوشی پذیر برای سلاح های هسته ای.» شاید سؤال وارد باشد، اما از این سؤال چنین نتیجه ای برنمی آید. ایران از ذخایر گاز طبیعی بسیار بزرگی در سواحل خود در خلیج فارس برخوردار است. با این حال، عرضه گاز در این کشور زیاد نیست و به علاوه هزینه آن نسبتاً گران است. در نتیجه داشتن چند نیروگاه هسته ای برای تولید نیروی مورد نیاز ضرورتاً نامطلوب نیست. در این مورد به تجزیه و تحلیل عمیق تری نیاز است. در واقع، محاسبات هزینه کلی گاز داخلی در قبال نیروی هسته ای بسیار نزدیک است. روسها با توجه به ظرفیت تولید مازاد و نیاز به ارز، بهای جالبی را پیشنهاد کرده اند. طرح این راکتور تثبیت شده، ساده و به خصوص با مطابقت معیارهای ایمنی بین المللی موفقیت آمیز است، به مانند دو مدل کوچکتر آن که در فنلاند نصب شده است. این دو راکتور «لاوی ایسا» میزان بی سابقه ای از اطمینان و عملکرد را به نمایش گذاشته اند. ملاحظه دیگری که تهران دارد، این حقیقت است که چند راه استفاده با ارزش دیگر از گاز طبیعی وجود دارد. در هر جایی که امکان پذیر است، گاز جایگزین نفت می شود تا ظرفیت بیشتری از نفت برای صادرات آزاد شود که اولویت مهمی است. به علاوه نیاز فراوانی به تزریق مجدد گاز به منابع موجود نفت وجود دارد. طرحهای مربوط به استحصال ثانوی که نیازمند به حجم بسیار زیادی گاز طبیعی است، با تأخیر روبه رو شده است. علت این امر کمبود سرمایه و نیز فقدان دسترسی به فن آوری های روز مورد نیاز است. تحریم آمریکا در این زمینه محدودیتهایی برای ایران پدید آورده است. به علاوه، ایران از امکان صدور گاز طبیعی از طریق خط لوله به ترکیه یا گاز طبیعی مایع به شبه قاره برخوردار است. در واقع اگر از تحلیل های دیپلماتهای آمریکایی برای توجیه صدور گاز از آذربایجان یا ترکمنستان به اروپا بگذریم، ارزش صادراتی آن بسیار بالاست. یک بار دیگر از استدلال های خود واشنگتن برای طرفداری از توجیه اقتصادی نیروی هسته ای در ایران می توان استفاده کرد که نشان دهنده عدم سازگاری در دیپلماسی آمریکاست. پیشنهاد پیشین استفاده از انرژی هسته ای توسط محمدرضا پهلوی شاه [معدوم] در واقع توجیه ناپذیر بود. الگو هم نمی تواند باشد. در اواسط دهه ۱۹۷۰ مدتی پیش از سرنگونی رژیم پهلوی، طرح ساخت ۱۲ نیروگاه هسته ای در حد جهانی مطرح شد. این طرح بلندپروازی بی اندازه ای بود. شمار راکتورها عدم تناسب فاحشی با ظرفیت فنی شبکه برق ایران داشت، در حالی که گاز محصول رایگانی بود که به علت نبود بازار یا تقاضا سوزانده می شد. در آن زمان نیاز تقریباً شدید ایران به تزریق مجدد گاز در بالاترین سطوح حکومت ناشناخته بود. در آن هنگام تصور می شد ایران همچنان بدون محدودیت به افزایش تولید نفت ادامه دهد. در حالی که توجیه اقتصادی موضوع در آن دوران مشخصاً غیر محتمل بوده تکرار سفسطه موضع ۳۰ سال پیش با توجه به شرایط کاملاً متفاوتی که امروز حاکم است، کاملاً بی ربط است. بنابر این، شواهد آزمون پذیر یعنی این که راکتور بوشهر بخشی از برنامه سلاحهای هسته ای ایران است، نادرست یا بی اهمیت است. با این حال، شاید این مطلب بی ربط باشد، چرا که اگر نکته ای بارها تکرار شود، آن گاه به یک حقیقت سیاسی بدل می شود. رسانه های غالب آمریکا برنامه تسلیحاتی ایران را نه به عنوان انگاره یا اتهام بلکه حقیقت مطرح می کنند (درست مانند تکرار رابطه بین عراق و القاعده توسط رسانه ها). با وجودی که هرگز کوچکترین مدرکی به دست نیامده، نظرسنجی ها نشان می دهد که ۶۰ درصد یا بیشتر آمریکایی ها به وجود چنین ارتباطی اعتقاد دارند. توفیق مبارزه تبلیغاتی جاری علیه ایران شاید کمتر از آن نباشد، امری که یک بار دیگر نشان می دهد که چگونه حقیقت از جمله تلفات اولیه جنگ است.. |